رمان انتقام یا عشق (خون آشام)پارت نهم - رمان دونی

رمان انتقام یا عشق (خون آشام)پارت نهم

صدایی از پشت سرش شنید با استرس زیادی برگشت استرسی ک تنها ناشی از حال بد سینره بود.
گتی گفت
-به به انیسا جان شما کجا اینجا کجا.؟
فکر نمیکردم ک داداشت بزاره بیای اینجا البته ب خودشم گفته بودم ک یه روز ب خاطر اون دخترهـ… همممم اسمش چی بود.؟
وقتی سکوت انیسا را دید خودش ادامه داد:
-اها سینره! دوباره مجبور میشه ب دست و پام بیفته..
الانم اون روز فرا رسیده صبح ک مشغول دیدن طالع امروز بودم متوجه شدم
انیسا با حسی ک بش میگفت دیر کرده محل گتی نداد و فقط ب تکان دادن سر اکتفا کرد.
بعد گتی با ناراحتی جلو امد تنی ب تن انیسا زد و بعد خواست ب داخل کلبه برود ک انیسا گفت
-ببخشید گتی میشه کمکمون کنی؟
-گتی با حالت مغرور گفت چیکار کنم؟
-انیسا پوفی کرد و گفت کمک! لطفا میشه؟
گتی ک بدشم نمی امد ب خواسته اش برسد گفت
-باشه فقط بایط بزاری من وسایلمو وردارم
انیسا چیزی نگفت گتی
گتی در را باز کرد و ب داخل کلبه رفت.
در کلبه پر بود از وسایل های ناگون ک هر کدام سبب ب وجود امدن طلسم، دعا،…… بودند. از سقف استخوان های مرده گوزن و گوسفند و….. اویزان بود در کناره های این کلبه هر تکه اش پر بود از وسایل های دیگر. از جمله گوی و شاخ وزن و کمد و عکس ها و کتاب های گونان. اما چیزی ک بین همه ی انها مهم تر بود عکس بزرگی از سنگ ابی بود ک رگ های سفیط در ان داشت. ب زیر ان ب زبان لاتین چیزی حک شده بود با دوعکس. عکسی ک نشان از ماه میداد و عکس دیگری ک نشانه خورشید بود
بعد از کمی صبر گتی از ان کلبه بیرون امد و همراه با انیسا ب درخت جادویی رسیدند و بعد به سرعت برق ب کلبه ساندر.
……
ساندر با استرس ب سوی اتاق بالا رفت. اتاقی ک تمامی طلسم های سلطنتی و غیره بود. کتابی ک خبر از طلسم نجات میداد را ورداشت و ب سمت کاناپه ای ک کنار سینره بود رفت، میدانست تا امدن انیسا وقت مطالعه حداقل نصف این کتاب قطور را داشت.
کمی ک گذشت دیگر داشت نگران میشد ک چرا خواهرکش و ان زن جادوگر ب اینجا نیامدن. در همین افکار بود ک صدای در بلند شد. چشمانش را بست و با باز کردن ان جلوی در بود. در را باز کرد و پیرزن و انیسا را دید.
پیرزن زودتر زبان باز کرد و گفت
-الکس. هممممم هنوز هم با وجود گذشت 15سال همان پسرک سر ب هوایی هستی ک دنبال قدرت بود. انگار هنوز در سن 110سالگیت موندی الان چند سالته؟
ساندر با نگاهی ک سراسر تحقیر بود ب او زل زد. لباسش کم از گونی نداشت. لباسی ک اخرین بار معلوم نبود کی شسته شده بود. شلواری پاره پاره و گشاد لباسی ک دکمه ای بود اما رنگ ب رو نداشت با شنلی ک قهوه ای بود روی دوشش. با کلاهی قهوه ای کوچک ک موهای سفید پیرزن از جلو ب طور فرق بیرون بود و از پشت بسته شده بود اما افتاده در دستانش عصایی بود عصایی ک روی ان جای سنگی خالی بود.
نگاهش را از پیرزنی ک او را در ذهنش عجوزه خوانده بود گرفت وب خواهرکش انداخت در دستان او سبدی بود ک با پارچه ی قرمز و سفید روی ان پوشیده شده بود.
ساندر سرش را ب سمت پیرزن برگردانند و گفت
-خون اشام ها عنر جاودان دارند در جریانید ک؟؟
-درسته!! اما فکر نکنم سینره خون اشام کامل باشه
ساندر میدانست او قصد دارد تنها روی اعصاب او برود. سال ها پیش تنها دلیل حال بد ان شبش همین عجوزه بود. عجوزه ای ک همه چیز را روزگار ب او اموخته بود و ساندری ک تازه یادگرفته بود خون بخورد.{در خون اشام های اصیل در سن 118سالگی قادر هستند خون بخورند. و اگر زودتر اتفاق بیوفتد یا اصیل نیستند یا بسیار زیرک هستیند البته در اینجا ساندو وارث حکومت هست و در راس حکومت تنها اصیل زادگان میتوانند باشند}
ساندر از جلوی در کنار رفت و گذاشت هر چه زودتر عجوزه داخل بیاید. عجوزه ک داخل شد پشت سرش انیسا نیز ب داخل امد او در درا بست و ب سرعت ب سمت عجوزه رفت شنلش را کشید و کاری کرد ک عجوزه ب سمت او برگردد. او قدرت زیادی ب عنوان وارث و خون اشام اصیل داشت اما هم اکنون هم دستش بسته هم نمیخاست پیرزن را سر لج بی اندازد. سرش را گرفت و بالا اورد و………..

امیدوارم خوشتون امده باشه، لطفاً نظراتتون رو بهم بگید و اینکه بگید دوست دارید چجوری پارت گذاری بشه رمان موافق هستید ی روز در میان باشه ولی پارت طولانی باشه؟ ♥♥

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
غوغا
غوغا
2 سال قبل

خیلی ممنون ببخشید میخواستم در باره یه چیزی باهات خصوصی حرف بزنم ولی نمیتونم بیام تو پیویت میشه یه پیام بهم بدی یا یه حور دیگه یه کمکی میخوام ازت

zari
zari
2 سال قبل

کارت عالیه واقعا ازت ممنونم گلم لفا همینجور ادامه بده فقط یه سوال اسم اصلی رمانت چیه؟؟

یوسف
یوسف
2 سال قبل

طولانی باشه بهتره ♥️🥺

غوغا ایرانمنش
غوغا ایرانمنش
2 سال قبل

سلام شیدا جون رمانت عالیه خیلی خوب و جالبه یعنی توصیفش جالبش برام سخته
ولی عی کاش پارتات طولانی تربودن یا در روز چندتا پارت میزاشتی که باحال تر میشد 🥰
ولی اگر طولانی تر بشه عالیه عالی. 🌹💋

niayesh
niayesh
2 سال قبل

عالیه خسته نباشی ⚘

Nazi
Nazi
2 سال قبل

خیلی خوبه رمانت

ستایش
ستایش
2 سال قبل

دقیقا ساعت پارت گزاری کی هست؟؟

لادن
لادن
2 سال قبل

رمانت عالیه و از این نظر اصلا نگران نباش
و اینکه همینطوری که پارت ها کم باشه ولی هر روز پارت گذاری داشته باشی خیلی عالیه
خسته نباشی 😘

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

اینجوری بهتر از یک روز در میونه

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

وواایییی من عاشق خودت و رمانت شدم

Atena
Atena
2 سال قبل

خیلی قشنگه خسته نباشید
فقط بعضی جاها اشتباه تایپی داره 😊

Atena
Atena
2 سال قبل
پاسخ به  Yalda. post

🥰❣️

گز پسته ای
گز پسته ای
2 سال قبل

اگه همین روند ادامه پیدا کنه بهتر از یک روز در میونه ❤💘

mahsa
2 سال قبل

مرسی که همیشه به موقع پارت میزاری♡♡♡

mahsa
2 سال قبل

خسته نباشی گلم ❤
عالی بود😋💝

دسته‌ها
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x