رمان باوش پارت ۱ - رمان دونی

رمان باوش پارت ۱

به هم نخواهیم رسید
اما بهترین غریبه‌ات میمانم
که تو را از دور
برای همیشه دوست خواهم داشت… .

” با یاد خالق چشم‌هایش”

نویسنده: از کلمات عامیانه و ساده استفاده شده و نوشته‌های زبان برسین به صورت محلی و زبان رواج قدیمی است.

#پارت_ اول

دستی عشوه‌داری روی تک گیس‌ خرمایی رنگم کشیدم و قری به دامن رنگینم دادم دستی که به حنا رنگ خورده بود رو تقی به در مشکی رنگ کوبیدم و به تندی عقب‌رو کردم، که صدای خوش‌آوای گل خاتون پشت گوشم پیچید.

– وای به قربانت صبر کن.

چادر محلی که ملکه جهان دوخته بود رو جلو پنهون کردم و دستی به گونه‌های سرخاب و سفیدآبی که دور از چشم ماه‌بانو پَخشون کرده بودم کشیدم و محو عطر نارنج‌های کنار عمارت بلند بالای جانک شدم که با صدای جیر در یکه خوردم و از ترس کمی رنگ از رخسارم پر زد.

– وای دخترجان! به قربانت کجایی بودی مادر؟

لبخند کمرنگی به صورت چروکیده و چشم اشک رفته‌اش زدم و بوسه‌ی آرامی به گونه‌هاش… تا کسی ندیده بود باید داخل می‌شدم.

– گل‌جانک بذار داخل برم برات میگم.

دستش رو باز کرد و با لهجه‌ی شیرینش ادامه داد.

– بیا دایکه، بیا که ببینم می‌تونی از این چشمون نگرانم بگذری.

نگاه بی‌تفاوتی به خوش‌رنگی و پرطمطراق عمارت دو طبقه و دوازده اتاقی که عمو برزو چشم کرده بود و قصد دعوا به جان کرده بود انداختم و سعی کردم حواسم رو به گل‌جانک و حرف اصلیم بدم… زمان زیادی نداشتم و باید این کارم رو تو دفترم بَست می‌کردم.
چای خوش‌رنگ گل‌جانک که چشمم رو تار کرد صبر دلم لبریز شد و چشمام درد بی‌درمونی از روزگار… گله‌ داشتم و به دست نصیحت‌های خودش تمیز دوخته می‌شد… .

– برسین مادر! چشم‌های حلقه درشتت چرا اشکی شده؟

– گل‌جانک نپرس که زخم دلم پر شده از پسر قسم‌خورده‌ات… دورشو خط کشیدی و نااهلی کرده برای خانواده‌اش

خط اخمش کار رو دستم داد، فهمیدم تندی کردم برای قلب ضعیفش ولی کاری جز این تو خاطرم نمونده بود.

– به روح مرحومم قسم خورده بودم، پسر محمود با امانتم چیکار کرده که صبرت به لب رسیده و برای این بعد از این همه وقت اومدی سراغم؟

چونه‌‌ام‌ لرزید و اشکام روون گونه‌های سرخم شد.

– دستش رو مامانم بلند شده جانک، دیگه همون رنگ خوشی رو نداره… دیگه تو عمارت احمد میرزا نیست، با شوهر آسیه نامرد دست به یکی کرده پول حروم میاره… گل‌جانک دستم به دامنت کمک که ناصرت خانوادشو داغدار کرده.

با صورت بهت زده عزیز و لرزش مردمک‌های خوش‌رنگش فهمیدم بدون حبس نفس تو سینه، یک‌کلام حرف بابا ناصرو زدم و قلبش رنجیده شده.

– خاتون؟ درد دلم زیاد بود تندی کردم، به دل نگیری‌… .

دستشو روی چشم‌های گلگونش کشید و سعی کرد لرزش دستاشو به خودش نگیره، بدون حرف داخل رفت… .
گذشت و من بیشتر غرق شدم توی چاله‌های زندگیم، چیزی که به قصد آتش کشیدن جون بی‌جونم سراغم رو گرفته بود. همین که برگشتم دیدم که چادر خوش‌رنگش رو سر زده و عصای محکمش رو روی زمین می‌کوبه… دیده‌م رو متعجب کردم که دستش رو بالا تکون داد و به سمت در اشاره زد.

– باید به ناصر سر بزنم، مادرشم حقی دارم و حقی داره، این کدورت باید زودتر از بین بره و برگرده تو خونه‌ی اصلیش… .

اینکه با برزو خان بعد از این همه سال دوباره توی خونه‌‌ای که ادعای ارث و میراثی می‌کرد بمونیم مغزم رو به سمت زورگویی‌های زن پر از افاده و از گردن طلا کردش “مروارید” می‌برد و اعصابم رو به گردونه روزگارم می‌پیچید.

با دستی که گل جانک روی سرم کشید نگاهش کردم… خودش سردرگمی رو از چشمونم خوند پلک محکمی زد که خیالم جمع دنیاش باشه، خاتون بود و قول‌های همیشه راستش!

دستشو محکم گرفتم و از خونه به بیرون حرکت کردیم… همین که پا گذاشتیم حسی محکم کوبید تو صورتم که پا جای عجیبی گذاشتی، شاید این از همون حس‌هایی بود که همیشه درستش به فکرم میومد و نادیده‌اش می‌گرفتم… . توکلی به کسی که کردم که شب و روزش رو قبول داشتم و توی راه پیچ در پیچ زندگی حرکت کردم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 50

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدم و حوا pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :   نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده برای استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده …. باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم …. حرف های تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
میو
میو
5 ماه قبل

آخرش تلخه؟

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x