میران خیلی سریع حالم و از حرفای چرتی که به زبون می آوردم فهمید که اینبار اخم ناشی از تعجب بین ابروهاش جا خوش کرد و یه کم فاصله گرفت:
– چی میگی واسه خودت؟
– وقتی گفتم بهشون نگو با منی که آبروت نره از اینکه دوست دخترت.. گارسون رستورانه.. واسه همین بود! ندیدی زنه چه جوری داشت به لباسام نگاه می کرد.. من به درک.. خودت خوشت میاد خجالت بکشی؟
– از چی؟ من از چی باید خجالت بکشم درین؟ از اینکه دوست دخترم یه انگل نیست و بلده یه کار آبرومندانه داشته باشه و خرج خودش و دربیاره؟ این خجالت داره یا اینکه تو رو جوری به بقیه معرفی کنم که بفهمن هیچ کاری بلد نیستی انجام بدی.. مثل همون دختره شیر برنج!
یواش یواش داشتم به خودم می اومدم و فهمیدم حق با میرانه و من.. لزومی نداشت این ذهنیت و با زبون خودم ایجاد کنم..
– باشه.. خجالت نداره! ولی خب همه که مثل تو فکر نمی کنن!
– همه به هر شر و وری که دلشون می خواد فکر کنن.. برای تو کدوم مهمه.. نظر من یا اونا؟
– معلومه که تو!
– پس دیگه صدا نشنوم ازت..
– من فقط..
با چسبیدن لبش به لبای رژ خورده ام که شاید فقط سه ثانیه طول کشید ولی دردی که با گاز گرفتن لب پایینم به جونم انداخت حالا حالاها باهام بود ساکت شدم و وقتی فاصله گرفت طلبکارانه بهش زل زدم که گفت:
– میگم صدا نشنوم.. یعنی نشنوم دیگه!
چپ چپی نگاهش کردم و درحالیکه سعی داشتم جلوی چشمای زوم شده اش.. لبم و لمس نکنم تا نفهمه چقدر از این بوسه کوتاه و خشن خوشم اومده.. خواستم برم سمت دستشویی که اینبار از پشت بهم چسبید و با صدایی که کلافگی ازش می بارید لب زد:
– ببخشید.. عصبی بودم! عصبیم نکن!
منظورش بوسه نبود.. احتمالاً داشت به خاطر رفتار تندش معذرت خواهی می کرد.. منم با اینکه یه کم به دل گرفتم.. برای اینکه تا کسی نیومده ازم جدا شه سری تکون دادم و گفتم:
– باشه.. برو پیش مهمونات.. زنه رو که حسابی کنف کردی.. الآنم با این غیبتت از قرارداد بستن منصرف نشده باشن خیلیه!
سرم و یه کم به سمت خودش کشید و بوسه اش و اینبار روی موهای بیرون مونده از شالم چسبوند و گفت:
– فدای یه تار از این موهای بادومیت.. کارت که سبک شد.. بیا پیش من.. می خوام بهشون نشون بدم جایگاه واقعیت توی زندگیم چیه!
یه بوسه دیگه رو همون جای قبلی کاشت و بدون اینکه بهم مهلت حرف زدن بده رفت.. منم با لبخندی که هیچ جوره نمی تونستم جمعش کنم.. رفتم تو دستشویی و به این فکر کردم که باید.. اخم و تخم سمیع به خاطر این چند ساعت کم کاریم و به جون بخرم!

×××××
گوشم به وراجی های هرمزی بود و چشمم به درین که با همون آرامش و متانتش بین میزا قدم می زد و ازشون سفارش می گرفت.
نمی شد رو هر آدمی که واسه سفارش دادن یا پرسیدن درباره اقلام منو به صورتش خیره می شد یه انگ چسبوند و گفت حتماً یه نظری بهش داره!
من که همیشه اینجا نبودم و درین هم هر روز با هر آدمی می تونست تو همچین جایی رو به رو بشه.. ولی.. دست خودم نبود که هربار با دقت زل می زدم به چهره مهمونا تا حتی اگه کوچکترین حرکت غیر منطقی و مسخره ای از خودشون نشون دادن وارد عمل بشم!
که خدا رو شکر این اتفاق نیفتاد و بعد از اینکه غذامون و آوردن و روی میز چیدن.. درین هم نزدیک شد و با لبخند رو به من و مهمونا پرسید:
– چیزی احتیاج ندارید؟
شاید رسم ادب این بود که بذارم مهمونا جوابش و بدن ولی.. واسه جلوگیری از تیکه پروندن های بی دلیل زن هرمزی خودم حین عقب کشیدن صندلی کناریم گفتم:
– همه چی عالیه عزیزم.. بشین!
درین با تعجب به صندلی و بعد صورتم نگاه کرد..
– آخه باید به کارم برسم.. شما بفرمایید.. نوش جان!
– بشین درین خانوم.. به پیشخدمت گفتم برای پنج نفر میز بچینه!
انگار تازه چشمش به ظرف های روی میز افتاد و فهمید بلوف نمی زنم.. ولی هنوز تردید داشت و آخرسر.. شاید فقط به خاطر اون دختری که خودمم نفهمیده بودم دلیل حضورش تو جلسه امشب چیه.. بعد از یه نگاه کلی به سالن و اطمینان از اینکه مشتری جدید نیومده.. تردیدش و کنار گذاشت و نشست!
راضی از به کرسی نشوندن حرفم.. لبخندی زدم و مشغول شدم.. تا اینکه زن هرمزی نتونست ساکت بمونه و نمی دونم از چی پر بود که دوباره بند کرد به درین و شغلش!
– مزاحمشون نمی شدید آقای محمدی.. بالاخره شغل پر زحمتی دارن.. درست نیست به خاطر ما از کارشون بمونن و خدای نکرده رئیسشون توبیخشون کنه!
– خیالتون راحت خانوم هرمزی.. به خاطر شما نیست به خاطر خودمه. غذا از گلوم پایین نمی رفت اگر درین جانم نبود.. رئیس اینجا هم از دوستان صمیمی خودمه.. شما نگران چیزی نباشید!
– میران جان!
چشمم به درین افتاد که حین دست کشیدن رو پیشونیش نامحسوس صدام زد که مثلاً بگه احترام مهمون بودنش و نگه دار و بیخودی دهن به دهن نذار..
ولی من این حرفا حالیم نبود و خوشم نمی اومد کسی به خودش اجازه این شکلی متلک انداختن به آدم توی زندگیم و بده.. به خصوص آدم های تازه به دوران رسیده ای مثل زن هرمزی.. حتی اگه اون آدم.. با یه عنوان دیگه به جز چیزی که مطرح کردم توی زندگیم باشه!

لبخندی به روش زدم که بگم همه چیز تحت کنترله و مشغول خوردن شدم!
شاممون که تموم شد و درین به من اشاره کرد که دیگه برم.. می دونستم استرس برخورد سمیع و داره ولی.. هنوز کارم باهاش تموم نشده بود که گفتم:
– درین جان.. ما قراره با آقای هرمزی یه قرارداد ببندیم که ایشون به عنوان یه واسطه.. تجهیزاتی که ما برای شرکتمون لازم داریم و به کمک نفوذشون تو گمرک و شرکت های خارجی برامون تامین کنن و خب طبیعتاً این وسط سود خودشونم می برن..
درین که نمی دونست چرا من دارم درباره کارم باهاش حرف می زنم لبخندی زد و گفت:
– به سلامتی.. امیدوارم موفق باشید!
آقای هرمزی تشکر کرد و من فقط برای خنثی کردن این نگاه های تند زن هرمزی و خواهرش که درین و حسابی معذب کرده بود گفتم:
– نظر تو هم برام مهمه!
از حالت چهره اش فهمیدم که می خواد بگه من زیاد سررشته ندارم تو این کار که نامحسوس ابروم و براش بالا انداختم و اونم سریع منظورم و گرفت که هوشمندانه گفت:
– پس باید اول یه سری تحقیقات درباره اون شرکت هایی که آقای هرمزی باهاشون در ارتباطن بشه تا.. بتونید این قرارداد و با اعتماد کامل امضا کنید!
با این حرف روم و برگردوندم سمت هرمزی که لبخند دستپاچه ای با این حرف زد ولی سریع گفت:
– درست می فرمایید.. یه سری بروشور از شرکت هایی که قراره تجهیزات و تامین کنن داریم که اعتبار و روش کارشون و خیلی خوب توضیح میده.. منتها به زبون انگلیسیه و فکر نمی کنم اینجا به کارمون بیاد..
زن هرمزی تا خواست خواهرش و بندازه جلو و اون شیش ماه اقامت زورکیش توی فرانسه رو مطرح کنه.. خودم بودم که گفتم:
– خانوم من مترجم زبان هستن.. بروشورها رو لطف کنید یه نگاهی بهش بندازن!
– بله حتماً خانوم اون پوشه که دادم بذاری تو کیفت و بده!
می دیدم که همه اشون عصبی ان.. زن هرمزی دلایل خودش و داشت ولی هرمزی احتمالاً به این دلیل که من درین و قاطی مسائل کاریمون کردم حرصش گرفته بود که اخماش تو هم فرو رفت.
چه اهمیتی داشت.. همینکه داشتم با همه وجود.. بیشتر شدن علاقه درین و به خودم حس می کردم و کلی پالس مثبت ازش می گرفتم که گواه همین مسئله بود.. برام کفایت می کرد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۴ / ۵. شمارش آرا ۷

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Raz
Raz
2 سال قبل

ممنون از نویسنده به خاطر سرعتی که به قلمتون دادید.
پایدار باشید

Mobin
Mobin
2 سال قبل

واایی الان درین بروشورو میخونه و میفهمه اینا کلاهبردارن و جلوی امضای قراردادو میگیره یوهووو 😁

ثنا
ثنا
2 سال قبل

ممنونم از قلم زیبای شما

علوی
علوی
2 سال قبل

همین الان درین به واسطه رشته‌اش جلوی یه ضرر مالی حسابی و کلاهبرداری هرمزی رو می‌گیره. باز هم میران مدیونش می‌شه و باز هم یه دلیل دیگه برای اینکه بعداً از انتقامی که می‌گیره حس خوبی نداشته باشه

M4rey
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

من میگم قراره هرمزی کلاهبرداری کنه

علوی
علوی
پاسخ به  M4rey
2 سال قبل

دیگه نمی‌تونه

Maryam Karimi
Maryam Karimi
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

👍😂

Sevili
Sevili
2 سال قبل

کاش نقشه نبوود ومیران واقعا همین بود واقعا درین دوست داشت البته تازه تازه داره عاشقش میشه ولی چه فایده تهش انتقامشو میگیره

eli
eli
2 سال قبل

میدونید از کارای میران خیلی خوشم میاد که اینقدر هوای درین رو داره ولی از یه طرف هم وقتی میبینم که فقط برای انتقام و این جور چیزا هواشو داره دوست دارم بکشمش😁که درین رو الکی عاشق خودش نکنه درین خالصانه میران رو دوست داره این حقش نیست!!

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x