رمان تارگت پارت 191 - رمان دونی

 

مثل همین الآن که با نهایت درموندگی بهش گفتم باهاش میرم تو خراب شده اش و تن به هرکاری که می خواد میدم. چیزی که فکر کردن بهش.. بعد از اون شب.. خود خود مرگ بود برام!
کارش که تموم شد و از فروشگاه بیرون اومد.. سریع سوار ماشین شد و انگار که جدی جدی دو تا زن و شوهریم که اومدن برای خونه اشون خرید کنن توضیح داد:
– گفت فردا می فرسته در خونه.. خودشونم میان نصبش می کنن.
نیم نگاهی به منی که هنوز عین مرده ها نگاهم میخ فضای رو به روم بود انداخت و گفت:
– فکر نکن خودت و زدی به غش و ضعف می تونی از زیر خسارت قسر در بریا..
یه برگه گذاشت روی کنسول و ماشین و روشن کرد..
– فاکتور گرفتم برات.. تا قرون آخرش و بهم میدی!
چشمام و بستم و پوست بلند شده گوشه لبم و محکم با دندونم کندم و گذاشتم طعم مزخرف خون.. توی دهنم پخش بشه..
– چرا کاری می کنی که تهش اینهمه ضرر بهت بخوره؟ با این وضعیت درب و داغون مالیت.. فکر کنم باید حقوق چند ماهت و دو دستی بدون کم و کاست تقدیم من کنی تا بی حساب بشیم. البته اگه خوش بین باشیم و تو این مدت.. خسارت دیگه ای بهم نزنی.
می دونستم دردش پول نیست.. هیچ وقت نبوده. ولی اونم می دونست که همیشه مشکل این پول کوفتی رو داشتم که حالا داشت از همین نقطه بهم ضربه می زد.
کاش می تونستم بهش حالی کنم.. حاضرم همه دار و ندارم و بدم.. که فقط دست از سر من برداره. کاش همچین گزینه ای سر راهم بود. اون موقع شک نداشتم که همه کار می کردم تا انجامش بدم.
ولی حالا.. حکم یه زندانی رو داشتم که باید صبر می کردم تا مدت محکومیتم تموم بشه.. بدون اینکه امیدی به عفو و آزادی زودتر از موعد داشته باشه..
از بین اینهمه فکر و خیال که تو سرم چرخ می خورد.. اصلی ترین سوال همین بود که پرسیدم:
– تا کی؟!
اینبار انقدر بلند پرسیدم که مجبورم نکنه دوباره تکرارش کنم..
– چی تا کی؟!
– تا کی مجبورم.. ریخت حال به هم زنت و.. تحمل کنم؟! تا کی قراره.. سر هر مسئله ای.. اینجوری زجرم بدی و.. از نقطه ضعفام.. سوء استفاده کنی؟! تا کی می خوای زندگیم و به لجن بکشی؟

آروم خندید و جواب داد:
– مگه می شه واسه یه رابطه.. زمان و تاریخ مشخص کرد؟ مثلاً همه دوست پسر و دوست دخترا بگن که ما فقط باید تا فلان روز با هم بمونیم و بعدش بای بای! نچ.. این چیزا رو نمی شه به همین راحتی تشخیص داد.. حالا جلو می ریم ببینیم چی می شه.
سرم و با تکیه به صندلی ماشین به سمتش چرخوندم که ماشین و تو ترافیک نگه داشت و با لبخند زل زد به صورت بی شک رنگ پریده و پژمرده شده ام..
– اگه دختر خوبی باشی و.. چپ و راست مثل امروز جفتک نندازی.. تموم شدن این رابطه به من بستگی داره.. این که کی دلم و بزنی و دیگه نخوام حتی ریختت و ببینم. که اونم.. قول صد در صد بابتش نمیدم. ولی اگه دختر خوبی نباشی و بخوای چپ و راست جفتک بندازی.. تموم شدن این رابطه.. مساوی می شه با رفتن آبروت.. پیش خانواده داییت و همکارات و هرکسی که تو رو می شناسه!
– ازت متنفرم!
نیشش تا بناگوش باز شد.. دستش و دراز کرد و حین کشیدن گونه ام لب زد:
– هرچه از دوست رسد نیکوست.. بادوم من!
×××××
بعد از درست کردن یه لیوان شیرموز که توش و پر کرده بودم با پسته و بادوم و گردو و شیره خرما.. که تبدیلش می کرد به یه معجون تمام عیار.. از پله ها رفتم بالا و در اتاق و باز کردم.
درین پشت به در.. لبه تخت.. با همون لباسای بیرونش نشسته بود و هیچ علائمی از حیات تو وجودش دیده نمی شد و اگه به جای نشستن.. خوابیده روی تخت می دیدمش.. بدون شک فکر می کردم مرده!
– نگفتم مگه لباسات و در بیار؟!
هیچ حرکتی نکرد و جوابمم نداد.. تا وقتی رو به روش وایستادم.. انقدری نزدیک.. که پاهای از تخت آویزون مونده اش بین پاهام قرار گرفت و مجبور شد سرش و برای دیدنم بالا بگیره.
نگاهش جوری بود که حسش و فریاد می زد.. همون حسی که توی ماشین به زبون آورده بود و حالا داشتم حقیقی بودنش و تشخیص می دادم.
لیوان و گرفتم سمتش و گفتم:
– بخور جون بگیری..
فقط به همون نگاه ادامه داد و هیچی نگفت. خوب می فهمیدم که دارم با این ملایمت به خرج دادن و یه جورایی با پنبه سر بریدن.. گیج و کلافه اش می کنم. ولی خب.. هدف منم همین بود که از قضا توش.. زیادی تبحر داشتم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

کولاخخخخخخخ

ثنا
ثنا
2 سال قبل

میدونی عوضی تو زجر دادن اون تبحر داری نه چیز دیگه

...........
...........
2 سال قبل

اهم اهم اهم
میران بدرقمه رو نرومه
تولوخدا من میرانو تیکه تیکه کنم بندازم جلو ریتا تولوخدا

توت فرنگی
توت فرنگی
2 سال قبل

ایش چه قدر کش میدی آخه😐

Maedeh
2 سال قبل

ظلمه نکن میران

یه خل ،به تو چه(سارا)
یه خل ،به تو چه(سارا)
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

فن های بهش خبر دادن به خاطر (نوا)میگه چشم 😂😂

Maedeh
2 سال قبل

😂😂😂فدایت🤣🤣🤣

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

بگو این دختره اگه عقل داشت این قدر راحت اعتماد نمی کرد

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

درین باید به جای حساس میران ضربه بزنه. آب جوش یا … بریزه جای حساس اش 🤣😆
البته قبلاً هم گفتم ولی این درین هییییییی

یه خل ،به تو چه(سارا)
یه خل ،به تو چه(سارا)
2 سال قبل
پاسخ به  حدیثه

ریما شمشیر و از رو ببنده عقیمش کنه 😂

سار
سار
2 سال قبل

الان علوی میاد فلسفه چینی می‌کنه 😆😆😆بیا بنویس بهت بخندیم علوی

علوی
علوی
2 سال قبل
پاسخ به  سار

جات باشم یه جک دیگه برای خنده گیر میارم.

سار
سار
2 سال قبل
پاسخ به  علوی

همین بهترین جکه
دریغ نکن ازمون علوی جان 🤣🤣
جدی میشی شروع می‌کنی به فلسفه چینی و راه حل دادن که بره فلان شهر و از فلان جا بره 😆😆😆

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل
پاسخ به  سار

فلسفه نیست
یه نظریس مثل خودتون به نظر دیگران احترام بزارین….

Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  سار

فلسفه نیست گلم
نظرشه همون‌طور که اون به نظرت احترام میزارع توعم باید بزاری✨

ثنا
ثنا
2 سال قبل
پاسخ به  سار

ببین خوب بعضیا خیلی میرن تو بحر داستان خودمم همینم و این قلم قوی نویسنده رو نشون میده که مارو به ذوق میاره که فلسفه ببافیم و راحل بدیم

سیما
سیما
2 سال قبل

فاطمه جون شما رمان رو تا آخر خوندی ؟بالاخره میگه دلیل این کارش چیه یا نه ؟
دلیل کار استاد تقوی یا آراد رو میگه ؟فقط امیدوارمون کن که حداقل بدونیم میگه یا نه ؟
اصلا این رمان هیچ پیشرفتی نداره واقعا نمی‌دونم چرا هرروز میام میخونمش 🤭🤭😅😅😅
تا الان دیگه باید گفته باشه دلیلش رو
یا همون تقوی رو که اون کارو کرد کلا فراموش شد انگار

Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  سیما

نه نخونده

ستایش
ستایش
2 سال قبل

بمیری میران فقط همین

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x