رمان تارگت پارت 219 - رمان دونی

 

 

شاید.. با این کار بهم یه نشونه داد و بهم فهموند تنها راه خلاصی از این وضعیتی که هرکسی رو می تونه به فنا و نابودی بکشونه.. همینه!

در و باز کردم و از پله ها رفتم پایین.. برعکس دفعه پیش که محو فضای قشنگ و طراحی بی نقص این قسمت از خونه شدم.. هیچ حس خوبی تو وجودم نبود و حتی.. منزجر شدم از درین احمقی که کنار همین استخر نشست و داستان بدبختیش با خانواده داییش و برای میران تعریف کرد..

غافل از اینکه همین آدم هزار رو.. عامل اصلی اون بدبختی بود و من از کسی که نقشه نابودیم و توی ذهنش داشت.. راه و چاه می گرفتم و چقدر خوشحال بودم از اینکه به مشکلاتم اهمیت می ده و بی تفاوت نیست.

– بیا اینجــــا.. کجا رو نگاه می کنی؟

با صدای بلندش که تو فضای باز استخر و سالن ورزش کوچیک کنارش که دفعه قبل توجهم بهش جلب نشده بود.. اکو شد.. یه کم تو جام پریدم و بالاخره نگاهم و از اون تیکه مزخرف خاطره ساز گرفتم..

درحالیکه خدا خدا می کردم میران انقدری سرش گرم ورزش باشه که نخواد به حالت های هیستریک شده و غیر عادی من توجه کنه.. با قدم های آروم بهش نزدیک شدم.

با شلوارک و کاور ورزشی مشکی.. روی دوچرخه ثابت نشسته بود و جوری محکم رکاب می زد که همه ماهیچه و رگ های پاش بیرون زده بود و عرق از سر و روش می چکید.

سعی کردم سریع نگاهم و از رگای برآمده اش بگیرم.. تا یه بار دیگه ذهنم من و نبره سمت حماقت های گذشته ام و مسائل بی اهمیتی که تو وجود این آدمِ مثلاً جذاب بود و من.. ساده لوحانه با دیدنشون عشق می کردم.

– به چی داشتی نگاه می کردی؟

با صداش.. دستپاچه سرم و بالا گرفتم و سوالی بهش زل زدم که با نیش باز به سمت استخر اشاره کرد و گفت:

– تو هم یاد اون روز که اینجا واسه ام دلبری کردی و من نتونستم جلوی خودم تو بوسیدنت و بگیرم افتادی نه؟

سرم و به نشونه نه بالا انداختم و صادقانه لب زدم:

– یاد حماقت خودم افتادم که به خیال آدم بودنت.. نشستم از مشکلاتم برات حرف زدم.. چه می دونستم تو خودت همه چیز و جوری چیدی.. که من درگیر این مشکلات بشم و تو هم بتونی این وسط.. از آب گل آلود ماهی بگیری و خودت سود کنی.

 

 

لبخندش بیشتر کش اومد و همونطور که سرعتش و کمتر می کرد سرش و به تایید تکون داد..

– زندگی همین تجربه ها و درس هاییه که باید ازش بگیریم دیگه. همه سودم که مال من نیست.. تو هم تو این جریان یاد گرفتی که در آینده.. دیگه به هیچ کس تا این حد اعتماد نکنی که همه زندگیت و براش بریزی وسط.

دندونام و محکم به هم چفت کردم و جلوی زبونم و گرفتم تا نگم:

«اگه آینده ای وجود داشته باشه»

دوچرخه که از حرکت وایستاد.. دستش و به سمتم دراز کرد و من با تعجب بهش خیره شدم که گفت:

– بده دیگه!

نگاهم بعد از چند دقیقه تازه به لیوان توی دستم افتاد.. انگار به کل یادم رفته بود واسه چی اومدم اینجا و قراره با این لیوان که یه جور آلت قتاله اس چی کار کنم.

می دونستم اگه چند ثانیه بیشتر مکث کنم.. میران صد در صد پی می بره به مشکوک بودن قضیه و اون موقع شاید.. تا این لیوان و به خورد خودم نده و مطمئن نشه از سالم بودنش.. لب بهش نمی زنه..

واسه همین بدون فکر اضافه لیوان و به سمتش گرفتم و اونم همونطور که داشت با گوشیش ور می رفت ازم گرفت و خوشبختانه ندید لرزش وحشتناک شدید شده دستم و..

– دستت درد نکنه!

سرم و یه لحظه بلند کردم و مات لیوان توی دستش شدم..

مغزم در حال انفجار بود و تو همون حال صحنه هایی جلوی چشمم جون می گرفت که کله ام و سنگین تر کرده بود و حالم و خراب تر..

دیدم که میران لیوان و بالا برد و به لبش چسبوند..

دیدم که قلپ قلپ از اون مایع مسمومی که عامل قتلش بود و وارد بدنش کرد..

دیدم که تا آخر سرکشید و بعدش.. چهره اش درهم شد..

دیدم که رنگ صورتش لحظه به لحظه بیشتر به کبودی زد و چشمای خون افتاده اش تا آخرین حد گشاد شد..

دیدم که دیگه نفس نمی تونست بکشه و برای گرفتن ذره ای اکسیژن دهنش و باز و بسته می کرد و با نگاه پر از التماسش بهم خیره شد..

دیدم که از دهنش خون فواره زد بیرون و به خر خر افتاد..

دیدم که از روی دوچرخه پرت شد رو زمین و بدنش به طرز وحشتناکی شروع به لرزیدن کرد..

دیدم که کم کم رعشه های شدیدش آروم شد و چشمای قرمزش.. درحالیکه تا لحظه آخر به من خیره بود.. آروم آروم بسته شد..

دیدم که جلوی چشمای من.. جون داد و مرد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rasha
Rasha
2 سال قبل

,,پارت بعد: یهویی با صدای اون عنتیکه به خودش میاد میبینه هیچ گهی نخورده

......
......
2 سال قبل

الکیه دیگه؟.؟
کراشمو کشتین کثافطاااااااااااا
هققققق
ن باو مطمئنم این اسکل دوباره تو هپروته

Tamana
Tamana
2 سال قبل

واقعا؟😍😂

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

الان یهو میبینیم درین خواب بوده 😂😂

mehr58
mehr58
2 سال قبل

ای وای میران مرد؟ 😭 

&&&&&&&
&&&&&&&
2 سال قبل
پاسخ به  mehr58

بمیره ایشالللللهههه

علوی
علوی
2 سال قبل

از دست تخیلات این دختر.
واقعیت چی شد؟

Elena
Elena
2 سال قبل

چرا انقد مزخرف شده😡

حنا۸۳
حنا۸۳
2 سال قبل

دو روز دیگه باید صبر کنیم برای ی پارت دیگه😃

رویا
رویا
2 سال قبل

این چیزیه که تو فکرشه اخه برو سر اصل مطلب

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x