رمان تارگت پارت 239 - رمان دونی

 

 

 

برای همین سریع از ذهنم بیرونش کردم و با صدای بلند همراه با خواننده خوندم:

..من تفنگی شده ام رو به نبودن هایت..

..رو به یک پنجره در جمعیت تنهایت..

..فکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنم..

..نزدیک کنم..

..بی هوا بین دو ابروی تو شلیک کنم..

..شلیک کنم..

..خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت..

..قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشت..

..موج موهای بلند تو مرا غرق نکرد..

..حسم از سردی این بی خبری فرق نکرد..

ماشین و پشت چراغ قرمز نگه داشتم و نگاهم چرخید سمت درین که یه جوری نشسته بود تا کاملاً خلاف جهت من باشه و نگاهم هیچ جوره به صورتش نیفته.

عجیب بود ولی دلم می خواست حواسش تو این لحظه به متن این ترانه باشه که خیلی اتفاقی پلی شد ولی.. انگار حرف دلم بود که دوست داشتم با زبون بی زبونی به گوش درین برسه.

چون مطمئناً هیچ وقت خودم نمی تونستم این حرفا رو بهش بزنم.. من.. خودمم به خودم این اجازه رو نمی دادم که بعد از همه بلاهایی که سرش آوردم و هنوزم ادامه داره.. با زدن این حرفا که از زبون یه گوشه دلم بود.. بیشتر از این گیج و درمونده اش کنم.

..از دلم دور شدی فکر تو آمد به سرم..

..خواب می بینمت از خواب نباید بپرم..

..خواب پرواز تو با نامه خیسی در مشت..

..تو نباشی غم این عصر مرا خواهد کشت..

..عصر تلخی که به جز خاطره ای قرمز نیست..

..عصر تلخی که به جز ترس خداحافظ نیست..

..یک دوراهیست که از گریه به دریا برسم..

..به تو تنها برسم یا به تو تنها برسم..

نگاهم و با ناامیدی از چهره اش گرفتم و راه افتادم.. چقدر دلم برای اون یه دونه چال روی گونه چپش تنگ شده بود.. یا در واقع دلم برای خنده هایی تنگ شده بود که نتیجه اش می شد اون چال..

خنده هایی که بعید می دونستم حالا حالاها روی صورتش.. پدیدار بشه!

..خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت..

..قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشت..

..موج موهای بلند تو مرا غرق نکرد..

..حسم از سردی این بی خبری فرق نکرد..

*

ماشین و تو حیاط خونه ویلایی بزرگی که برای مراسم امشب گرفته بودن پارک کردم و زودتر از درین پیاده شدم و رفتم سمتش..

در و که باز کرد و پایین اومد همونجا که بودم وایستادم و تکون نخوردم.. انقدری فضا نداشت حتی در ماشین ببنده و با تعجب بهم زل زد.

 

 

 

 

 

 

 

 

دیگه کاری برای آرایشش که در نظرم زیادی بود نمی تونستم بکنم و صد در صد هرجوری که می خواست پاکش کنه باز یه ذره کثیفی باقی می موند.

ولی با اون موهایی که از همه طرف بیرون زده بود نمی تونستم کنار بیام.. واسه همین نگاهی به دور و برم انداختم و وقتی مطمئن شدم کسی نیست شالش و از رو سرش برداشتم و انداختم روی ساعد دستم.

به خیال اینکه می خوام سر این مسئله هم اذیتش کنم و تحت اجبار کاری قرار بگیره که دوست نداره انجامش بده.. خواست دستش و دراز کنه و شال و ازم بگیره ولی توپیدم:

– وایستا یه دیقه!

دستام و به سمت موهاش دراز کردم و همه اشون و دسته کردم و از یه طرف ریختم رو شونه اش.. وقتی مطمئن شدم دیگه چیزی دور و برش نیست که از زیر شال بیرون بزنه.. شالش و روی سرش انداختم و یه طرفشم روی همون شونه اش گذاشتم که کامل موهاش و بپوشونه..

خیره تو چشمایی که بازم با همون بی تفاوتی داشت نگاهم می کرد تا بهم بفهمونه این کارام براش کوچکترین اهمیتی نداره لب زدم:

– همه کارایی که روزای اول آشناییمون انجام دادم.. مربوط به دلبری کردن و جلب رضایتت نبود. بعضی چیزا خواه ناخواه جزئی از خصوصیات اخلاقیمه و منم صادقانه نشونت دادم.. پس بهش عادت کن و خیال نکن چون تو این رابطه یه توقعاتی ازت دارم.. دستت برای هرکاری بازه.

چشمکی زدم و یه قدم فاصله گرفتم:

– به قول خودت بیا خودمون و گول نزنیم.. جفتمون می دونیم همچین آدمی نیستی. پس پای چیزایی که بهش معتقد بودی بمون و سعی نکن برای درآوردن حرص من.. خودت و زیر سوال ببری..

دستم و از کنارش دراز کردم و در ماشین و بستم و بعد از قفل کردنش.. دست درین و گرفتم و به زور دور بازوی خودم حلقه کردمش و با هم راه افتادیم سمت سالن.

بعد از ساعت هایی که گذروندیم و حرفایی که توی ماشین بینمون رد و بدل شد.. حوصله ای برای شرکت تو این مراسم نمونده بود..

واسه همین تصمیم گرفتم فقط یکی دو ساعت بمونیم و بعد.. با درین بریم خونه ام. خیلی وقت بود که با هم نبودیم و این یاغی گری های جدیدش و حرفای صد من یه غازی که چپ و راست به زبون می آورد.. نشون می داد که باید با راه و روش خودم.. پیچ و مهره های شل شده اش و.. حسابی سفت کنم!

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Penelope
Penelope
1 سال قبل

خدا لعنتت کنه میران. فقط همینو می تونم بگم. امیدوارم به زمین گرم بخوری پوستت قلفتی کنده بشه😏اه اه حالم بهم خورد، چندش دیکتاتور.

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

این که نصف اش فقط شعر بود 💔💔💔

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x