رمان تارگت پارت 251 - رمان دونی

 

 

 

 

یه لحظه احساس کسی و داشتم که وسط جنگ.. وقتی با همه زور و توانش داره تقلا می کنه برای زنده موندن و حتی چند تا از حریف هاش و زمین می زنه.. یهو از چند جهت مختلف بهش حمله می شه و چند تا تیر تو نقطه نقطه بدنش فرو می ره.. انقدری که نمی دونه اول کدوم و باید دربیاره تا زنده بمونه.

با نهایت ناامیدی.. روم و به سمت مامور برگردوندم و لب زدم:

– به کی قسم بخورم تا باورتون بشه.. من فقط از سر دلسوزی گوشیم و بهش دادم و بعد از فرار کردنش دیگه هیچ خبری ازش ندارم؟

یه بار دیگه به مامور زن اشاره کرد نزدیکم بشه و جواب داد:

– قسم خوردن لازم نیست.. تا وقتی برسیم کلانتری فکر کن ببین از چه راهی می تونی یه مدرک پیدا کنی تا بی گناهیت و ثابت کنه.. وگرنه با توجه به پرینت مکالمه های این آقا و خانومش که با خط شما انجام شده و متن پیام هایی که ضمیمه پرونده کرده.. پات حالا حالا وسط این قضیه اس!

چشمام و محکم بستم و آرزوی مرگ کردم وقتی سردی دستبند فلزی رو دور مچ دستم حس کردم..

من.. من دیگه برای چی زنده بودم؟ یعنی بدتر از اینم امکان داشت؟ بعد از نازل شدن بلای میران روی سرم.. فکر می کردم دیگه هیچی قرار نیست برام از این بدتر بشه.

حالا.. وقتی با دستای دستبند زده شده.. به همراه اون دو تا مامور.. از بین مشتری های رستوران و همکارام که با تعجب بهم زل زده بودن با سر زیر افتاده رد شدم و رفتم بیرون.. فهمیدم که توی زندگی من.. همیشه یه نقطه بدتر از قبلی وجود داره که دیر یا زود.. بهش می رسم.

*

نیم ساعتی بود که نشسته بودیم تو اتاق سرگردی که مسئول پرونده و من یه بار دیگه از سیر تا پیاز هرچی که می دونستم و هم گفتم و هم نوشتم.

اینکه هیچ رابطه ای به جز دوستی و همکاری ساده و چند بار درد دل به خاطر مشکلات زندگیش نداشتیم و من گول همین سادگی و مظلومیتش و خوردم که هربار ازم گوشیم و خواست تا زنگ بزنه به شوهرش دادم و حتی.. روز آخر قبل از فرار.. ازم یه تومن پول گرفت و گفت وقتی حقوقش و گرفت پسم می ده.

ولی همون فرداش غیبش زد و اصلاً نبود که بخواد حقوقش و بگیره و پول من و پس بده..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در واقع فقط اومده بود تا زمان فرارش یه کم وقت بخره و شوهرش و بندازه به جون من و خودش با خیال راحت از اینکه هیچ رد و نشونی به جا نذاشته بره.

– خب.. پس هرچی که می دونی نوشتی دیگه؟

با صدای سرگردی سرم و بلند کردم و لب زدم:

– بله.. همه اش همین بود!

– یعنی می خوای بگی اون خانوم و فقط تو محل کار می دیدی و به جز اینکه یه بار بهش پول قرض دادی و چند بار از گوشیت برای تماس گرفتن استفاده کرده.. کمک دیگه ای بهش نکردی. درسته؟

– بله!

– مدرکی داری که این و ثابت کنه؟

با دستای لرزون شال روی سرم و بی دلیل مرتب کردم و پرسیدم:

– آخه دیگه چی و باید ثابت کنم؟

– صاحبکارت مدعی شده بعضی شبا از هتل بیرون می رفته. با توجه به اینکه تو نزدیک ترین فرد بین همکاراش بهش بودی.. با توجه به اینکه خانوم این آقا بهش گفته تو تهران داره با تو زندگی می کنه.. می تونی ثابت کنی که خونه تو نبوده؟

– من.. من چه جوری باید این و ثابت کنم جناب سرگرد؟ الآن اون خانوم فرار کرده و دیگه هیچ رد و نشونی ازش نیست.. خب معلومه که به جز من با یکی دیگه هم در ارتباط بوده.. همون کسی که کمکش کرده.

– از کجا معلوم همونی که کمکش کرده تو نباشی؟ چرا بیخودی پای کس دیگه رو وسط می کشی؟

با صدای شعبانی که انگار هرچی زمان می گذشت خشمش نسبت به من پررنگ تر می شد سرم و به سمتش برگردوندم و گفتم:

– من فقط گوشیم و بهش می دادم.. خودم که پیشش نمی موندم تا ببینم به کی زنگ می زنه و با کی حرف می زنه.. شاید یه بار برای رد گم کنی به شما زنگ می زد و بعد با یکی دیگه حرف می زد و برای اینکه من شک نکنم شماره اش و از گوشیم پاک می کرد. من همه اینا رو همون چند ماه پیشم بهتون گفتم که زنگ زدید و پای تلفن هرچی از دهنتون در اومد بهم گفتید.. ولی نمی دونم چرا انقدر اصرار دارید که من متهم باشم.

– برای اینکه حاضر و آماده جلوم نشستی.. دستم به جای دیگه بند نیست..

سرگرد اینبار از شعبانی پرسید:

– خب شما چرا همون موقع که متوجه شدی خانومت گم شده از طریق قانون پیگیری نکردی و گذاشتی انقدر ازش بگذره؟

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پانی
پانی
1 سال قبل

پوف چقد کوتاهه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x