رمان تارگت پارت 258 - رمان دونی

 

 

 

میرانم چرخید سمت منی که هنوز تو یه حباب گیر کرده بودم و انگار داشتم از یه فضای معلق به قضیه نگاه می کردم و هر لحظه منتظر بودم یکی یه تلنگر به حبابم بزنه و من و پرت کنه رو زمین.

تا اینکه میران این کار و به عهده گرفت.. وقتی با دو قدم فاصله امون و پر کرد و بدون هیچ مقدمه و زمینه سازی.. تن بی جونم و توی بغلش گرفت و محکم فشار داد..

دستام بی حرکت کنار بدنم آویزون مونده بود و حتی تلاشی هم برای پس زدن و هل دادنش نمی کردم.. عجیب بود ولی.. داشتم با چند تا نفس عمیق بوی عطر میران و جایگزین بوی بد بازداشتگاه که هنوز توی مشامم حس می شد کردم.

منی که تا همین چند وقت پیش.. هربار که از پیش میران می رفتم خونه انقدر خودم و می سابیدم تا بوی عطرش از بدنم پاک بشه.. حالا به درجه ای از بدبختی و بیچارگی رسیده بودم.. که بدبختی قبلی زندگیم.. برام مثل یه طناب نجات شده بود.

بوسه های میران که روی سرم نشست.. چشمام با درموندگی روی هم افتاد.. دیگه واقعاً از درک کردن این آدم عاجز بودم.

نمی فهمیدم کدوم روش و باید باور کنم.. آدمی که پای تلفن اون حرفا رو زد و من و با چند تا جمله تحقیر آمیز رو زمین پرت کرد و از روم رد شد..

یا آدمی که وسط خیابون داشت این شکلی ابراز احساسات می کرد و محبتش و به رخم می کشید.. کاش می فهمیدم.. کاش..

بالاخره بعد از چند دقیقه بدون دخالت من عقب کشید و دست سردم و توی دستش گرفت و راه افتاد.. منم عین یه آدم بی اختیار پشت سرش کشیده شدم و نشستم تو ماشین.

حالم و فهمیده بود که وقتی سوار شد خودش کمربندم و بست و بدون هیچ حرفی راه افتاد.. هرچی که باید می شنید و تو کلانتری شنیده بود و خودشم شهادت به بی گناهی من داده بود.. دیگه لزومی نداشت بخواد سوال اضافه ای از من بپرسه..

منم هیچ حرفی برای به زبون آوردن به ذهنم نمی رسید.. یه طرف مغزم اون بازداشتگاه پر از کثافت و یادآوری می کرد و می گفت ازش تشکر کن.. ولی اون یکی طرف می گفت اگه عین آدم جوابت و می داد و می گفت تا چند دقیقه دیگه می رسه.. اصلاً لزومی نداشت پات به اون بازداشتگاه باز بشه و یکی از بدترین لحظه های زندگیت و توش تجربه کنی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یادآوری دوباره اش انقدر حالم و بد کرد که بازم حس حالت تهوع بهم دست داد و با تلخ شدن دهنم از مایعی که داشت با سرعت زیاد به بالا حرکت می کرد.. یه دستم و محکم روی دهنم گرفتم و با اشاره از میران خواستم که نگه داره.

اونم با یه نگاه فهمید حالم و که سریع ماشین و کشید کنار و خودشم همزمان با من پیاده شد.. ولی کاش تو همون ماشین می موند و من و تو این وضعی که همه محتویات دهنم و مجبور شدم توی جوب خالی کنم نمی دید.. بس بود هرچقدر بیشش تحقیر شده بودم.. دیگه بیشتر از این واقعاً آزار دهنده بود.

هرچند که این حس فقط تو وجود خودم بود و میرانِ عجیب غریب شده امشب.. کاری نکرد که این وضع برام شدیدتر بشه..

فقط سریع رفت سمت مغازه ای که چند متر بالاتر بود و با یه بطری آب معدنی برگشت سمت منی که هنوز همونجا روی زمین افتاده بودم و قدرت و انگیزه ای برای بلند شدن از جام نداشتم.

بطری و گرفت سمتم ولی حتی دستم و نتونستم برای گرفتنش دراز کنم که پوف کلافه ای کشید و کنارم رو پاهاش نشست و مشغول شد..

اول آب و ریخت توی دست خودش و بعد پاشید رو صورتم و با دستش همه جای صورتم پخشش کرد و بعد لبه بطری و به دهنم چسبوند..

بالاخره تکونی به خودم دادم و برای زودتر بیرون اومدن از این وضعیت اسفبار دهنم و شستم و چند قلپم آب خوردم تا این طعم تلخ مزخرف از بین بره و بعد بطری و دوباره به میران برگردوندم..

میرانم از جاش بلند شد و اینبار دستش و به سمتم گرفت تا کمکم کنه از جام بلند شم که سرم به سمتش چرخید و نگاهم و اول به دست دراز شده اش بعد به صورت جدی و درهمش دوختم..

عجیب بود که هیچ کدوم یه کلمه حرف هم نمی زدیم.. تکلیف منی که هنوز توی شوک همه این اتفاقات بودم مشخص بود و طول می کشید تا دوباره خودم و پیدا کنم..

ولی این سکوت میران.. اونم وقتی انتظار داشتم حداقل وقتی سوار ماشین شدیم.. متلک ها و زخم زبون ها و تحقیرهای کلامیش و شروع کنه.. بیشتر از اینکه باعث آرامشم باشه.. من و می ترسوند.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

.......
.......
1 سال قبل

اینکه کم می‌نویسی بیشتر آزاردهنده هست تا جذاب..

panah
panah
1 سال قبل

یه اتفاق و که میخواید بنویسید یک ماه درگیرشین واقعا این چه وضع نوشتنه بعدشم که میزارید تو سایت دو خط بیشتر نیس همینم ننویس خوب مردم آزارا کاش هیچوقت این رمان مزخرف و نمیخوندم

دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
1 سال قبل

الان پارت ۲۵۸ هستیم ولی هیچی که هیچی من اصلا نمی‌دونم نویسنده های رمان دونی چشون شده

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x