رمان تارگت پارت 333 - رمان دونی

 

 

 

 

 

پوزخند ناباورانه ای زد و با حرص غرید:

– این بود اون تصمیم عاقلانه ای که گرفتی؟ این که سر تا پا دیوونگیه!

شونه ای بالا انداختم و با بی تفاوتی جواب دادم:

– تا الآن.. همیشه تو زندگیم سعی کردم عاقل باشم.. این شد نتیجه اش.. بذار از این به بعد یه کم با دیوونگی پیش برم.. شاید فایده اش برام بیشتر بود!

– تو دیگه زمانی برای ریسک کردن سر زندگیت نداری درین.. شاید این آخرین فرصتی باشه که برای ساختن یه زندگی جدید داشته باشی.. می خوای دستی دستی ولش کنی؟ که چی؟ دوباره برگردی تو اون خونه و پیش داییت بمونی که هر روز یه جوری خونت و تو شیشه کنه؟

سرم و تند تند به چپ و راست تکون دادم و گفتم:

– نه.. امروز فردا می رم و.. تکلیفم و با داییمم روشن می کنم. میران هم پولشون و داده تا پسشون بدم.. هم اون قرارداد کذایی رو.. دیگه هیچ دینی رو گردنم نیست. دیگه حتی مهم نیست که بفهمن میران.. اون موقعی که سرشون کلاه گذاشته.. دوست پسر من بوده! همین که چشمشون به پول از دست رفته اشون بیفته.. کلاهشون و میندازن هوا و می رن پی زندگیشون.. همون کاری که موقع خریدن اون خونه می خواستن انجام بدن و من و.. ول کنن به امون خدا و به پیشرفت خودشون برسن. می رم و همین حرفایی که به تو زدم و.. به اونا هم می زنم تا بفهمن که این رشته زیادی نازک شده فامیلی.. همین جا پاره شده و من حتی نمی خوام توی زندگیم دیگه اسمی ازشون ببرم. این جوری بهتره.. این که فکر کنم هیچ کس و ندارم.. بهتره از اینه که باشن.. ولی هر روز با خودم بگم که نبودنشون.. بهتر و پر فایده تر از بودنشونه!

نگاه کوروش از عصبانیت به دلسوزی تغییر پیدا کرد و تو همون حال پرسید:

– خودت چی؟ من برم خارج.. اونا رو هم بفرستی پی زندگی خودشون.. پس تکلیف تو چی می شه این وسط؟

 

 

 

 

 

 

– منم زندگیم و می کنم.. از پاییز می رم دانشگاه.. واحدهای مونده ام و پاس می کنم.. دوباره می گردم و یه کار واسه خودم پیدا می کنم.. از اول همه چیز و شروع می کنم این بار.. بدون این که بخوام محتاج کسی باشم. فقط واسه آخرین بار ازت یه چیزی می خوام.

با اخم های درهم منتظر بهم خیره موند که سرم و بالا گرفتم و با لحنی که اطمینان کامل پشتش بود و ذره ای تردید توش حس نمی شد لب زدم:

– من.. سهم خودم و می خوام.. البته اگه فکر می کنی.. سهمی از اون پول ها دارم..

کوروش هنوز ناباور بود و گیج از این تصمیمات عجیب غریب من..

– اون پولا.. همه اش مال توئه! تو از جنایت میران و پدرش آسیب دیدی.. نه من! این پولا هم فقط شاید بتونه.. یه بخشی از اون آسیب ها رو جبران کنه!

چشمام و بستم و یه نفس عمیق کشیدم.. واقعاً آسیب هایی که پدر میران تو این چند سال.. یا خود میران تو این چند ماه به روح و روان من وارد کردن.. قرار بود با پول جبران بشه؟

– همه اش و نمی خوام.. فقط با سهم خودم.. برام یه خونه ویلایی ولی جمع و جور بگیر..

چند قدم عقب عقب رفتم و قبل از این که پام به اتاق برسه.. با نهایت جدیت خیره تو چشمای مات مونده کوروش ادامه دادم:

– می خوام با ریتا.. توش زندگی کنم!

*

– دُرین؟

بدون این که انگیزه ای برای بلند کردن سرم از رو میز تاشوی صندلی کلاس داشته باشم.. تو همون حالت موندم و وانمود کردم خوابم برده..

اما دست بردار نبود که شونه ام و محکم تکون داد و دوباره صدام زد:

– درین؟ پاشو دیگه خوابیدی؟

نفس عمیق و کلافه ای کشیدم و سرم و بلند کردم.. بعد از یه دور چرخوندن نگاهم توی کلاسی که هنوز کامل پر نشده بود روم و برگردوندم سمت مائده که تو این شرایط وحشتناک روحی.. اصلاً حال و حوصله شنیدن وراجی های تموم نشدنیش و نداشتم!

با این حال سرم و به دو طرف تکون دادم و گفتم:

– هوم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مدافع حقوق میران و حامی
مدافع حقوق میران و حامی
1 سال قبل

این وسط این سره ی الدنگ کوروش چیکاره بود ک این همه پول ب جیب زد؟
واقعا فشاااااااااااار میخورم
دلم برای میران با همه ی بد و خوبش میسوزه

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

*****
*****
1 سال قبل

آنقدر که دلم به حال پول های میران که الکی رفت توی جیب کوروش می سوزه برای هیچی دیگه نمیسوزه،
کوروش اینجا فقط سود کرد و بس🤷‍♀️

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  *****

اون کوروشی که توصیفش رفت، اگه چم و خم بازار رو هم یاد گرفته زیر دست همین میران بوده. همیشه یه استاد فن آخر رو کنار می‌ذاره برای زمین زدن شاگردش اگه بخواد تو روش وایسه.

*****
*****
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

چمیدونم والا ، کاش همین طور که میگی باشه🤷‍♀️

Elahe
Elahe
1 سال قبل

لطفن رمان ۱۴۱۱ روهم بزار💙🦋

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x