تنها کاری که تونستم بکنم این بود که دستم و جوری محکم جلوی دهنم بگیرم که درد فک و صورتم من و به خودم بیاره و بهم بفهمونه این جا جای واکنش نشون دادن نیست!

واسه همین سریع از پله ها پایین رفتم و خودم و رسوندم به خیابون و بی اهمیت به تک و توک آدم هایی که از جلوم رد می شدن با صدای بلند زدم زیر گریه!

حالم و نمی فهمیدم.. ولی تو بدترین شرایط روحی و حتی جسمی چند وقت اخیر بودم.. انقدری که به وضوح حس می کردم همه آدم ها و ساختمون های اون خیابون دارن دور سرم می چرخن و من اگه دستم و از روی دیوار برمی داشتم محکم می افتادم زمین.

کاش نمی اومدم.. کاش قلم پام می شکست و نمی اومدم این جا.. کاش حداقل وقتی اومدم و منشیش اون حرف ها رو بهم زد.. برمی گشتم.. کاش کنجکاوی نمی کردم و بیخودی خودم و تو این باتلاقی که فقط داشت پایین می کشید و هیچ تهی نداشت و حتی من و نمی کشت.. نمینداختم!

تا الآن که امید داشتم پای میران درمان شده باشه.. زندگیم راحت نبود.. ولی می گذشت.. حالا.. از این به بعد چه جوری قرار بود بگذره؟

چه جوری می خواست روزام شب بشه و شبام صبح.. با فکر پای قطع شده میران و عذاب و مصیبتی که قراره تا آخر عمرش به خاطر اون پا بکشه.. دیگه چی از من باقی می موند؟

میران همچین آدمی نبود.. میران سر تا پا غرور آدم سر کردن با یه بدن ناقص.. آدم سر کردن با فقط یه پای سالم نبود..

شک نداشتم که دیر یا زود خودش و خلاص می کرد.. شک نداشتم که زندگیش هم با اون پای قطع شده تموم می شد و من چند وقت دیگه.. مثل امروز خبر مرگش و می شنیدم و دوباره ویرون می شدم!

خدایا این چه مصیبتی بود؟ این چه عذابی بود؟ یک ماه و یک هفته اس که دارم التماست می کنم.. یک ماه و یک هفته اس که دارم راه به راه ازت سلامتی میران و می خوام.. یک ماه و یک هفته اس که ازت می خوام چیزی به گوشم برسه که حداقل یه شب خواب راحت داشته باشم و حالا باید این خبر و بشنوم؟ باید این شکلی نابود بشم؟

 

 

 

 

 

 

چی و می خوای بهم ثابت کنی؟ که کارم چقدر اشتباه بود؟ که چقدر بد انتقام گرفتم و با کارم.. اون آدم چقدر ناحق مجازات شد؟

فکر می کنی خودم نمی دونم؟ فکر می کنی حتماً باید کار میران به این جا می کشید تا بفهمم چه گندی زدم؟ چی می شد حالش و خوب می کردی وقتی فهمیدی من چقدر پشیمونم؟

چی می شه یه کمم به من فکر کنی؟ چی می شه یه کمم من برات مهم باشم؟ چی می شه یه بارم من و ببینی؟ چرا نمی ذاری یه روز.. فقط یه روز طعم آرامش و خوشبختی رو تو این زندگی بچشم؟

اگه از اول همچین حقی نداشتم.. برای چی من و آفریدی؟ من چی ام برات؟ چرا انقدر واسه ات بی ارزشم که جلوی این مصیبت ها رو نمی گیری.. چرا هم باید تاوان گناه مادرم و من پس بدم و هم تاوان اشتباه میران و؟ پس حق من چی می شه این وسط؟

نفهمیدم با اون حال داغون و گریه ای که قصد بند اومدن نداشت و سرگیجه ای که رفته رفته شدیدتر می شد و داشت کاری می کرد تا هرچی تو معده ام بود و نبود و بالا بیارم تا کجا رفتم و توی دلم با خدا حرف زدم و ازش بابت این همه مصیبت گله کردم!

فقط از صدای بوق ممتد ماشینی که داشت بهم نزدیک و نزدیک تر می شد فهمیدم وسط خیابونم و همین نگاه گیج و تارم و بهش دوختم دیدم که با سرعت از کنارم رد شد و حین رد شدن چند تا فحشم بهم داد..

ولی من بازم توان حرکت دادن پاهام و نداشتم.. پای میران و قطع کرده بودن و من توان راه رفتن ازم گرفته شده بود.. من فلج شده بودم!

شایدم از قصد حرکت نمی کردم.. دلم می خواست وسط این خیابونی که راننده ها دلشون نمی اومد به خاطر هیچ و پوچ سرعت ماشین و بیارن پایین.. انقدر وایستم تا بالاخره یه کدومشون بهم بزنه و خلاص شم از این نکبتی که به زور داشت اسم زندگی رو دنبال خودش می کشید!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شیطان کیست به صورت pdf کامل از آمنه محمدی هریس

      خلاصه رمان:   ویرجینیا بعد از مرگ پدر و مادرش، برای اولین بار نزد پدربزرگ و خانواده مادریش می‌رود. در آنجا با رفتارهای متفاوتی از سوی خاله‌ها و داییش و فرزندانشان مواجه می‌شود. پرنس پسرخاله‌اش که وارث ثروت عظیم پدری است با چهره‌ای زیبا و اخلاقی خاص از همان اول ویرجینیا را شیفته خود می‌کند. اتفاقات ناخوشایند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

مدافع حقوق میران و حامی
مدافع حقوق میران و حامی
1 سال قبل

فک کنم این یارو امیرعلی رو میخواد تازه وترد داستان کنه
خیلی داره طول میکشه ب نظرم ی جمع بندی کنه و تمام

Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

کل رمان تشکیل شده از جمله ی چی میشه 😐 🤌🤌

بدبختی که امتحانش تموم شد ولی رمان دلی تموم نشد 😑
بدبختی که امتحانش تموم شد ولی رمان دلی تموم نشد 😑
1 سال قبل

با انداختن خودت جلو ماشین فقط اون راننده بدبخت رو به خاک سیاه میشونی

:///
:///

حق:)
اسمتو دوس دارم😂💔من امتحانام تازه از هفته دیگه شرووع میشههه😭ولی وقتی تموم بشه فکر کنم دلی اون موقع در انتظار اینه که ارسلان مرحمت کنه و ببخشتش😂💔

ZiZi
ZiZi
1 سال قبل

خیلی چرته خیلیییییی

Sara
Sara
1 سال قبل

حالام شاید به خاطر عذاب وجدان بره نزدیک میران باشه😒 دختره احمق🤢

ریحان
ریحان
1 سال قبل

فاطمه خانم یک رمان جدید بگذار که هرروز بتونی یک پارت بلند بدی قشنگ هم باشه
ممنون گلم😘

علوی
علوی
1 سال قبل

لطفاً تصادف نکن درین خانم. به اندازه کافی آدم عملی و بیمارستانی داره این داستان.
برای آراد و آفرین می‌شه نشست و حسابی گریه کرد، چون بار اول بودن تو داستان
میران هم چون تا حدی از خود گذشتگی کرده، می‌تونه مورد ترحم و همدردی باشه. بستری و مریض بودنش کمتر.
الان درین بیوفته بیمارستان، می‌شه سومین موجود تکراری بستری!

تراژدی و درام در هر داستان برای بار اول تراژدی و درام هستند، اگر دوباره تکرار شوند، کمدی محسوب می‌شوند

بینام
بینام
1 سال قبل

چقدر رمان جلو رفت!!!

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x