رمان تارگت پارت 359 - رمان دونی

 

 

 

 

 

– این جوری که شما می گید.. من خیلی آدم مزخرفی بودم نه؟

مکثی کرد و شاید فقط به خاطر لحن بیش از حد مظلومم دلش نیومد تایید کنه و گفت:

– نه.. شاید منم زور می گفتم.. به هر حال هر آدمی حق انتخاب داره و کسی و نمی شه وادار کرد به ازدواج و قبول علاقه اش.. منتها تو اصلاً نمی ذاشتی کار به مرحله انتخاب و تصمیم گیری برسه. درد منم همین بود.. که حداقل یه بار حرفام و بشنوی و بعد روت و برگردونی!

لبم و به دندون گرفتم و چیزی نگفتم. اگه می خواستم دلیل اون رفتارای از آدمیزاد به دورم و بشکافم.. باید همه بدبختی ها و مشکلاتی که توی اون سال ها بدجوری بهم فشار می آورد و براش رو می کردم که خب.. نه شدنی بود.. نه روم می شد.

من قرار بود بازم با این آدم توی دانشگاه چشم تو چشم بشم و نمی خواستم کار به جایی بکشه که بی خیال این یکی دو ماه باقی مونده بشم و کلاً قید مدرکم و بزنم که فقط چشمم به این آدمی که همه چیز زندگی من و می دونست و با ترحم بهم نگاه می کرد بیفته!

– بقیه اش هم که می دونی.. استاد تقوی همه تلاشش و کرد که تو اون ترم درسش و پاس نکنی.. که نشد. راستش بعد از کاری که دوست پسرت کرد.. بیشتر عزمم و جزم کردم که حداقل تلافی بلایی که به خاطر من سر استاد تقوی اومد و سرت دربیارم با نمره هایی که می تونستم به هزار و یک دلیل بهت ندم و انقدر تو راه پاس کردن درسم سر بدوئونمت که حداقل یه ماه از اون شیش ماهی که من تو کما بودم جبران بشه.. استاد تقوی هم وقتی دید انقدر مصرم.. یه بار دیگه پارتی بازی کرد تا من استاد یه درس دیگه بشم و موفق هم شد. ولی همون یکی دو جلسه اول.. وقتی چشمم بهت افتاد و دیدم اصلاً شبیه تصویری که استاد تقوی ازت برام ساخت نیستی و شاید حتی به مراتب افسرده تر از سال های اول تحصیلت شدی.. همه چی برام عوض شد.

 

 

 

 

 

 

تو دلم پوزخند زدم و با خودم گفتم.. چی می شد میران هم مثل این آدم.. وقتی می دید من خودم چقدر بدبختی و مصیبت دارم.. قید انتقام کوفتیش و می زد و می فهمید که این روزگار.. خیلی وقته که انتقامش و از من گرفته!

– گفتم آخه من از کجا می دونم این چه مرگشه.. چه مشکلاتی تو زندگیش داره که واسه خودم حکم آزار رسوندن بهش و صادر کردم؟ با این که ظاهرت داد می زد زندگیت اصلاً میزون نیست ولی بازم برای خفه کردن وجدانم خواستم یه کم زیر نظر بگیرمت.. در واقع می خواستم از طریق تو به اون پسره برسم و حسابم و به جای خودت با اون تسویه کنم.. که اون روز.. با اون حال وسط خیابون پیدات کردم و مجبور شدم خودم و نشون بدم. بعد از اونم که دیگه.. حتی احتیاجی به تعقیب کردن نبود.. خیلی راحت بهم فهموندی توان تحمل ضربه هایی که قرار بود بهت بزنم و نداشتی و منم.. همچین آدمی نبودم که به کل.. عقب کشیدم.

– به کل عقب نکشیدید.. هدفتون و صد و هشتاد درجه تغییر دادید.. وگرنه لزومی نداشت تو این امتحان.. تا این حد بهم کمک کنید.

– همیشه از این خبرا نیست. فکر کن جبران کاریه که استاد تقوی ترم پیش کرد و من وقتی خوب بهش فکر کردم دیدم واقعاً حقت اون همه عذاب و سختی و حبس شدن نبود. ولی برای امتحان ترمت دیگه هیچ کمکی نداری و باید واسه یه بارم که شده.. لای اون کتابی که خریدی رو باز کنی و درست و بخونی!

حین حرفاش پوست لبم و بین دندونم گرفته بودم و وقتی حرفش تموم شد جوری کشیدم که ازش به اندازه یه نقطه خون بیرون زد و سریع لبام و توی دهنم جمع کردم.

حالا که اون همه چیز و گفت منم باید یه چیزایی می گفتم.. شاید همون حرف هایی که تا چند دقیقه پیش جلوی خودم و گرفتم تا به زبون نیارمشون.

این آدم.. در هر صورت از حالا به بعد با دید ترحم و دلسوزی به من نگاه می کرد.. پس یه جورایی آب از سرم گذشته بود و یه وجب و صد وجبش فرقی نمی کرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه‌ ویرانی جلد دوم pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :         گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و به‌طور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و به‌قتل رسیدن پدرش مجبور می‌شود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریایی‌ها شود و بین خانواده‌ای قرار بگیرد که نابودی تنها بازمانده کهکشان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

چن روز دیگه تو راه خونه درین هستن

Maman arya
Maman arya
1 سال قبل

چرا دیگه ادامه ملورین رو نمیزارین؟

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

وااااااااااااااااااااااااااااااای خسته شدم از حرف های تکراری
تمومش کن دیگه
حیف اون رمان قشنگ که اینجوری تر زدی بهش
رمان از مسیر اصلیش خارج شد

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

هنوز تازه درین میخواد حرف بزنه 😂😂😐

:///
:///
1 سال قبل
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂

سه تا پارت کمه کم حرف زدن درین هست
دوتا پارت رو هم جناب عاشق سابق در حال پاسخ گویی ان
یه پارت هم وقت اضافه یه پارت بوس و بای بای
اگه خدا بخواد بالاخره از هم جدا بشن اینا😂💔

ریحان
ریحان
1 سال قبل

چقدر حرف میزنن اهههههههه☹️

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x