رمان تارگت پارت 368 - رمان دونی

 

 

 

 

 

از آویز کنار در یه شال برداشتم و انداختم رو سرم و با همون پتویی که هنوز دورم بود رفتم بیرون.. ریتا حالا دیگه از لونه اش بیرون اومده بود و یه سره پارس می کرد.

معمولاً زنجیر قلاده اش و باز نمی کردم و الآنم دقیقاً تا نقطه ای از حیاط که زنجیر بهش اجازه می داد جلو اومده بود و داشت با بلندترین صدای ممکن خیره به امیرعلی که همون جا جلوی در احتمالاً با دیدن واکنش تند ریتا خشکش زده بود پارس می کرد..

اونم نه پارس کردن معمولی.. قشنگ مشخص بود که داره واسه این آدم خط و نشون می کشه که لا به لاش می تونستم صدای غرشش و هم تشخیص بدم.

به ناچار از سه تا پله جلوی در پایین رفتم و با همون ضعفی که هنوز تو تنم بود صداش زدم:

– ریتا؟ بیا این جا..

حیاط انقدر کوچیک بود که امیرعلی راهی برای رد شدن از کنارش نداشته باشه و مطمئناً تو این شرایط ریتا گازش می گرفت..

واسه همین رفتم سمتش که امیرعلی با هشدار گفت:

– مواظب باش!

لبخندی به نگرانیش زدم و کنار ریتا رو پاهام نشستم و مشغول نوازش سر و صورتش شدم.. تا این که بالاخره آروم گرفت و شروع کرد به مالیدن خودش به دست و پای من..

– آفرین عزیزم.. دختر خوبی باش.. مهمون دارم!

صدام به گوش امیرعلی رسید که با بهت پرسید:

– دختره؟

– آره!

– مگه می شه؟

سر پر نبضم به سمتش چرخوندم.. چشمام از سرما و حال بدم می سوخت.. ولی دیدم نگاه پر از نگرانیش و که به سرتا پام خیره بود..

– چرا نشه؟

– نمی دونم.. آخه برای دختر بودن زیادی وحشیه!

– سگ ولگرد نیست که می گی وحشیه!

خودمم اون لحظه درست مثل امیرعلی جا خوردم.. ولی نه از لحن تندم.. تعجب من از جمله ای بود که یه زمانی عیناً از زبون میران شنیده بودم و حالا.. خودم داشتم برای یکی دیگه تکرارش می کردم.

همون لحظه ای که برای اولین بار ریتا رو تو خونه اش دیدم و ترسیدم.. هیچ وقت فکرشم نمی کردم یه روزی.. خودم بشم صاحب این سگ و بخوام ازش در برابر این حرف هایی که بقیه درباره اش می زنن دفاع کنم.

 

 

 

 

 

 

از جام بلند شدم و ریتا رو به سمت لونه اش هدایت کردم و بعد از پر کردن ظرف غذاش چرخیدم سمت امیرعلی که داشت نزدیک می شد.

ولی همین که حس کردم ریتا هیچ توجهی به غذاش نداره و با نزدیک شدن امیرعلی دوباره می خواد بهش حمله کنه.. چاره ای برام نمود جز این که به خونه اشاره کنم و بگم:

– بفرمایید بالا!

– مزاحم نمی شم!

– بفرمایید.. سرده هوا! منم.. نمی تونم زیاد تو حیاط بمونم!

نگاهش و با ناراحتی ازم گرفت و جلوتر از من راه افتاد.. خودمم نمی دونستم اعتماد به آدمی که مدت زیادی از آشنا شدنم باهاش نمی گذشت درست بود یا نه.. اونم وقتی یه بار بدجوری چوب اعتماد و خورده بودم.

ولی تو اون لحظه ذهنم درست حسابی کار نمی کرد که بخوام یه تصمیم بهتر بگیرم و باید اول می فهمیدم که این جا چی کار می کنه و چی می خواد!

کنار در که رسید.. وایستاد تا اول من برم تو و منم با یه «ببخشید» زیر لب جلوتر داخل شدم و راه افتادم سمت آشپزخونه تا زیر کتری و روشن کنم که سریع خودش و تا وسط های هال رسوند و گفت:

– زحمت نکش.. زیاد نمی مونم!

نیم نگاهی بهش انداختم که با حالتی معذب وسط سالن کوچیک خونه ام وایستاده بود و احتمالاً روش نمی شد که بشینه..

زیرکتری و روشن کردم و همونطور که از آشپزخونه بیرون می رفتم گفتم:

– بفرمایید بشینید..

پالتوش و درآورد و راه افتاد سمت مبل که سریع نزدیکش شدم و خواستم پالتوش و ازش بگیرم که یه لحظه سرم گیج رفت و قبل از این که امیرعلی بخواد نزدیکم بشه با تکیه به مبلی که کنارش بودم خودم و سرپا نگه داشتم..

– مواظب باش!

– خوبم!

– آره قشنگ معلومه!

نگاهی به چهره پر سرزنشش انداختم و دستم و برای گرفتن پالتوش دراز کردم که خودش پالتو رو انداخت رو دسته مبل و گفت:

– ولش کن این و.. بگیر بشین حالت خوب نیست.. رنگ و روت پریده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

قشنگ مینویسی

mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخیییییییی

زهرا تائب نیا
زهرا تائب نیا
1 سال قبل

خیلللییییی خوبه رمانت مرسی نویسنده یکم تندتر بزار

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x