رمان دونی

 

 

 

 

 

– این که من از مشکلاتم و تنهایی هام گفتم.. معنیش این نیست که دارم دنبال دوست می گردم.

– من به تو کاری ندارم. ولی من دارم دنبال دوست می گردم!

زل زدم بهش و ساکت موندم که گفت:

– شاید چون خانواده دارم فکر کنی بلوف می زنم.. یا ناشکری می کنم. ولی فقط خودم می دونم که بعضی وقتا درست مثل تو تنهام. تنهایی فقط این نیست که هیچ آدمی دور و برت نباشه.. بعضی وقتا همین که یه هم صحبت نداشته باشی.. یا هیچ کس نباشه که خط فکریش به تو نزدیک باشه.. هیچ کس نباشه که با هم حرف های مشترک داشته باشید.. هیچ کس نباشه که بتونید همدیگه رو درک کنید.. از هر آدمی تنها تری.

نفسی گرفتم و دستام و مشت کردم تا متوجه لرزشش نشه. خواسته نامعقولی ازم نداشت ولی.. تجربه های تلخی که از سر گذروندم.. وادارم می کرد با همین تنهایی خو بگیرم و دیگه کسی و وارد محیط تقریباً امنی که برای خودم ساختم نکنم..

– خب.. از کجا می دونید من.. همون آدمم؟ که درکتون کنه و خط فکریش با شما یکی باشه؟

– این چند وقته فرصت خوبی بود که بفهمم همون آدمی.

– چه جوری فهمیدید.. شما این چند وقته.. هیچ حرفی از خودتون و شرایط الآن زندگیتون به من نزدید.. که بخواد جنبه درد دل بگیره.

– چون به خودم این اجازه رو نمی دادم که تو رو درگیر مشکلاتم کنم. ولی اگه پیشنهاد دوستیم و قبول کنی.. راحت تر می تونم حرفام و بزنم.

کلافه شدم از این که بعد از هر حرفم یه چیزی آماده داشت تا تحویلم بده و من و هر بار خلع سلاح می کرد. نمی دونم.. شایدم پیشنهاد بدی نبود.. تو این شرایطی که حتی با آفرین هم نمی تونستم از هر دری که دلم می خواد حرف بزنم و خودم و سبک کنم.

واسه همین یه کم نرم شدم.. هرچند که هنوز دلایلی برای مخالفت داشتم و با این امید که یه وقت.. سوالم براش باعث سوء تفاهم نشه.. به زبون آوردمش:

– شما از کجا می دونید.. اون کسی که قراره باهاش ازدواج کنید هم مثل شما فکر می کنه و.. از این که یه دوست و هم صحبت مونث داشته باشید راضیه؟

 

 

 

 

 

– کسی که قراره باهاش ازدواج کنم کیه دیگه؟

– خودتون گفتید! که.. خانواده اتون یکی و براتون مد نظر دارن و همین روزا قراره ازدواج کنید!

یه کم فکر کرد تا یادش بیاد کی این حرف و زده و بعد تکیه داد به مبل و نفسش و بیرون فرستاد..

– من قطعی کسی و یا زمان خاصی رو مشخص نکردم. فقط گفتم دیر یا زود این اتفاق می افته و منم قرار نیست سر این مسئله باهاشون مخالفت کنم.. همین!

– خب.. به هر حال.. یه روزی.. یه کسی وارد زندگیتون می شه که…

– مطمئناً کسی وارد زندگیم می شه که با این قضیه مشکلی نداشته باشه. در غیر این صورت من و اون می شیم دو تا آدمی که هیچ درکی از عقاید هم ندارن و زندگیمون با جنگ و دعوا سپری می شه که اگه این جوری باشه.. تنهایی رو به ازدواج کردن ترجیح می دم.

حرف هاش خیلی برای من قانع کننده نبود.. مطمئناً اگه خودشم توی موقعیت قرار می گرفت.. می فهمید که زیادی رویایی فکر کرده و هیچ زنی.. به خصوص وقتی از یه خانواده سنتی باشه.. همچین روابطی رو قبول نمی کنه.. مگه این که جزو استثناهایی باشه که همیشه به تعداد محدود هستن.

ولی خب دیگه نمی شد رو این قضیه مانور داد چون.. به من ارتباطی پیدا نمی کرد.. من فقط باید از سمت خودم یه سری حد و مرز تعیین می کردم و بهش می فهموندم که اگه قراره به من نزدیک بشه.. پاش و از این مرز فراتر نذاره.. در غیر این صورت باید دور این دوستی رو خط بکشه.

چشمام و محکم بستم و دو قطره اشکی که به خاطر سوزش زیاد چشمام رو صورتم ریخت و سریع پاک کردم و گفتم:

– من.. من خب.. برام یه چیزایی مهمه.. که دلم می خواد بهش احترام بذارید.

– صد در صد به هر چیزی که ازم بخوای احترام می ذارم.

– اولیش و مهم ترینش اینه که.. دلم نمی خواد رابطه امون از دوستی و همصحبتی فراتر بره. تحت هیچ شرایطی..

– بذار همین الآن یه قولی بهت بدم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

خوب اگر امر لیرد خوبی باشه چه اشکالی داره با هاش اوکیبشه

black girl
black girl
1 سال قبل

من نمی فهمم چرا هیچکس درینو درک نمیکنه😐😐
این بدبخت هیچکس نیست دو کلمه باهاش بحرفه چن ماهه تنها و سوت و کور زندگی می کنه دانشگاه که با کسی حرف نمیزد سرکارم نمیره دوست که خیلی نداره آفرینم نیست خانواده ام نداره کسی نیست حتی باهاش دعوا کنه اینم نباشه ی کم باهاش کل کل کنه که حرف زدنشو یادش می‌ره😐

Ghazal
Ghazal
1 سال قبل

درین به میران هم همینارو گفت ولی کسی که واسه رابطه پیش قدم شد خودش بود😏

black girl
black girl
پاسخ به  Ghazal
1 سال قبل

کجا ب میران اینا و گفت اصلا درین با قصد ب میران نزدیک شد چرا باید نخواد باهاش بریزه رو هم و بگه نیا جلو وقتی هدفش این بود😐xddd

ZiZi
ZiZi
1 سال قبل

تصورات غیر قابل درک یه نویسنده فضایی!

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

دختره حال بهم زن آره تو راست میگی دوستیمون از همصحبتی فراتر نمیره نامرد مطمئنم تو خودت شروع کننده میشی برای فراتر رفتن این رابطه از همصحبتی. برو بمیر بابا.

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
پاسخ به  Bahareh
1 سال قبل

فک کنم اگه درین کنارت بود کتکش میزدی 😂😂

Bahareh
Bahareh
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

از بس که فک میزنه خیلی رو مخمه با خوندن این رمان و رمان حورا فقط خودمو شکنجه میدم.😂😂

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x