رمان تارگت پارت 389 - رمان دونی

 

 

 

 

*

– این بود اون سنگی که گفتی برای قبر مادرت سفارش دادی؟

با صدای پر از سرزنش و پچ پچ مانند دایی که از پشت سرم شنیدم.. روم و برگردوندم سمتش و یه کم از جمعیت کمی که دور مزار وایستاده بودن و به صدای قرآن گوش می دادن فاصله گرفتم.

از اول مراسم.. درست از لحظه ای که اومد و چشمش به سنگ بیش از حد خلوت مامان افتاد.. نگاه خیره و سنگینش و رو صورتم حس کردم و منتظر بودم که بیاد و من و به خاطرش بازخواست کنه..

که آخر طاقت نیاورد بمونه مراسم تموم بشه و الآن خودش و بهم رسوند..

– می دادی دو خط شعر روش بنویسن.. مگه چقدر از پولت کم می شد؟

داشت به حرفی که بابت مراسم نگرفتن بهش زدم متلک مینداخت و من با این که دلم نمی خواست باهاش دهن به دهن بذارم ولی نمی تونستم جواب ندم.

چون آخرین کسی که حق داشت به من متلک بندازه داییم بود..

– هیچی! فقط هیچ شعری پیدا نکردم که بتونه مادری کردنش و دقیق و درست نشون بده. مثل شما هم بلد نیستم ظاهرسازی کنم و فقط واسه حفظ آبرو.. یه متنی روش بنویسم که همه انگشت به دهن بمونن..

– خجالت بکش درین.. روز چهلم مادرت.. عوض این که کاری کنی روحش شاد بشه بدتر با حرفات می خوای تنش و تو گور بلرزونی؟

– فقط جواب سوالتون و دادم. کاری نکردم که بخواد عذابش بده!

– هه.. آره! اون از سنگ قبری که سفارش دادی.. اینم از مراسم گرفتنت. کم مونده مردم به ریشمون بخندن!

– بذار بخندن.. بده مگه؟ ثواب شاد کردن دلشون می رسه به روح مامانم!

دایی که حس کرد از هیچ طریقی نمی تونه حرف هاش و تو سر منِ سنگی شده فرو کنه.. سرش و با خشم و تاسف برام تکون داد و رفت کنار زن دایی که حتی واسه یه تسلیت گفتن ساده هم نزدیکم نیومد وایستاد.

 

 

 

 

 

 

منم برگشتم سر جام و گوش دادم به صدای مردی که بعد از تموم شدن قرآن داشت نوحه می خوند تا مثلاً اشک منِ دختر و دربیاره..

ولی همه کسایی که اومده بودن.. با شنیدن نوحه و شعرهای جگرسوزش اشک ریختن.. به جز منی که تمام مدت خیره به سنگ قبر.. انگار که داشتم به چشمای باز مونده مامانم نگاه می کردم موندم و حتی تلاشی هم برای اشک ریختن نکردم..

حتی نفهمیدم مراسم کی تموم شد.. مهمون ها کی رفتن.. چه جوری پذیرایی شدن و من در جواب تسلیت ها و خدافظی هاشون چی گفتم..

همه کارا رو سپرده بودم به کوروش که حالا دیگه همه به عنوان عموم می شناختنش و خودم غرق بودم تو یه دنیای دیگه.. تو آینده ای که بازم مجهول شده بود و من بازم نمی دونستم کجای این زندگی وایستادم و قدم بعدیم و باید به کدوم سمت بردارم.

تمام مدت نگاه کردم به قبر مامان تا شاید اون به دادم برسه.. تا شاید اون دلش به حالم بسوزه و یه حرفی تو گوشم بزنه و راهنماییم کنه.. واسه یه بارم که شده.. حتی تو وهم و خیالم.. صداش و بشنوم و ازش مشورتی بگیرم که به دردم بخوره.

ولی مثل تمام اون روزایی که می رفتم آسایشگاه و به چشماش زل می زدم تا حتی با یه اشاره باهام حرف بزنه و درد دل کنه.. هیچی نصیبم نشد!

به خودم که اومدم دیدم من موندم و کوروش وسط یه قبرستونی خلوت و خالی..

– نشین رو زمین.. سرما می خوری!

با صدای کوروش.. نگاهم و از قبر گرفتم و سرم و برای دیدنش که کنارم وایستاده بود بالا گرفتم و پرسیدم:

– رفتن همه؟

هم خودم هم کوروش از گرفتگی بیش از حد صدام تعجب کردیم.. با این که گریه نکردم و اشک نریختم.. انگار ضجه هایی که توی دلم زده بودم تاثیرش و روی صدام گذاشته بود!

– آره خیلی وقته!

روم و گرفتم و دوباره به قبر مامانم زل زدم که کوروشم کنارم رو پاهاش نشست و گفت:

– نمی خوای بری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوهر آهو خانم

  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است. این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در وجه لعل pdf از بهار برادران

  خلاصه رمان :       لعل دوست پسر و کارش را همزمان از دست می دهد و در نقطه ای که امیدی برای پرداخت بدهی هایش ندارد پاکتی حاوی چندین چک به دستش می رسد… امیرحسین داریم بسیار خفن… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخیییی توی چه برزخیه درین

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

یعنی حاظرم قسم بخورم که اگه گفت و گوهای درونی درین رو از کل داستان برداریم الان باید پارت ۱۰۰ می بودیم . بابا خواننده بعد از ۴۰۰ تا پارت خوندن میدونه تو رابطت با ننه ات چطور بود دیگه چه لزومی داره کلی اراجیف تو رو بخونیم .؟؟؟
این روزی یه دونه پارت مسخره یعنی داره یه روز از عمرمون کم میشه ها دقت کن . این مسخره بازیا چیه مینویسی؟؟؟؟؟ کلی پارت هدر دادی برای رابطه مسخره درین و امیرعلی که بعدم از قصه حذف شد

تا کی میخوای به این روند ادامه بدی
خستمون کردی

black girl
black girl
1 سال قبل

ولی کوروش اونقدر ام بد نیست عموی بدی نیست بر درین بیشتر از عمو چون جوونه تو مکالمه هاشون حس دوست بودن میدن بهم:/

دیانا
دیانا
1 سال قبل

چرا حالا دیگه جمعش نمیکنی ۲ ساله فقط درین با خودش حرف زد تمومش کن دیگه😒😒

SAMA
SAMA
1 سال قبل

واییی هروز تکراری یکم هیجانیش کن نویسنده جان حالا که انقدر خوب پارتگذاری میشه حداقل داستانش هم یکم جالب باشه درین تموم شه چند پارت باز میران با خودش حرف میزنه و فلش بک اینا میخوره هوفف

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x