رمان تارگت پارت 410 - رمان دونی

 

 

 

 

 

الآنم.. قصد نداشتم چیزی رو اعتراف کنم و امید توی قلب امیرعلی رو که این اواخر حس می کردم.. نسبت به تغییر رابطه امون ایجاد شده.. بیشتر کنم.

فقط باید می فهمید.. به عنوان یه دوست انقدری برام عزیز هست که نخوام خار به پاش بره.. به خصوص اگه.. عاملش من و زندگی و همه مشکلات و دردسرام باشه!

بعد از چند لحظه نگاهش و ازم گرفت و ماشین و دوباره به حرکت درآورد:

– به هر حال.. این تنها راهیه که پیش روته.. وگرنه حالا حالاها باید توسط میران بازی بخوری و بین زمین و هوا معلق بمونی تا بفهمی هدفش از برگشتن به زندگیت چیه. فکرات و بکن.. اگه تصمیم گرفتی این بار تو حمله رو شروع کنی و اون و لای منگنه بذاری.. بهم بگو! من هر کاری از دستم بربیاد.. بدون هیچ چشم داشتی.. برات انجام می دم چون.. چون از نظرم.. بیشتر از هرکس دیگه ای.. لیاقت یه زندگی پر آرامش و بدون دغدغه رو داری.. چیزی که بعد از این همه سال.. هنوز بهش نرسیدی!

حرفاش منطقی بود و آدم و به فکر فرو می برد.. به خصوص اون رسیدن به آرامشی که فکر می کردن تو این یک سال گذشته یه کم تجربه اش کردم.. ولی اونم کاذب بود و خیلی سریع.. با دیدن یه خواب.. یه مکان آشنا.. تداعی شدن یه خاطره یا حتی خوردن یه غذا از بین می رفت.

من توی زندگیم به یه آرامش واقعی و همیشگی احتیاج داشتم.. که تا همین الآن تو هیچ دوره ای از زندگی نصیبم نشده بود..

ولی امیدی هم نداشتم که با نقشه امیرعلی.. بخوام به این آرامش برسم و برعکس.. در نظرم همه چیز جوری به هم می ریخت که آرزوی هر شبم این بود که کاش این کار و نکرده بودم.

واسه همین بهتر بود یه ضربدر درشت قرمز روش بکشم و اصلاً زمانی برای فکر کردن به تحریک نقاط ضعف و حساسیت های میران.. صرف نکنم..

 

 

 

 

 

 

×××××

با خشم و عصبانیتی که از چند ساعت پیش.. یه درصدشم کم نشده بود و حتی.. داشت همین جوری بهش اضافه می شد.. رفتم تو اتاقم و بعد از انداختن تن کوفته ام روی تخت.. از تو گوشیم.. آهنگ مورد علاقه یک سال گذشته زندگیم و پلی کردم و صداش و تا آخر بالا بردم..

شاید شنیدن این آهنگ که بعضی وقتا که ذهنم و آروم می کرد و باعث می شد خواب راحت تری داشته باشم.. الآنم به کمکم می اومد و این حجم خفه کننده توی گلوم و از بین می برد و مغزم و از انفجار نجات می داد!

..روزها قاتلمن..

..غیر از جمعه که خون ریزتره..

..حال و روزم جمعه ها..

..از خود جمعه غم انگیزتره..

..کوچ کردی از من..

..قهر کردی حتما..

..یه زمستون سردم..

..بگو برمی گردم..

چشمام و محکم بستم و پشت پلک های بسته ام.. تصویر اون بی شرفی که کنار درین تو اون ماشین نشسته بود جون گرفت..

تصویر چشم ها و نگاه حق به جانبش که می گفت.. من می دونم تو کی هستی ولی.. انقدری قدرت دارم که بخوام از سر راهم کنارت بزنم و هرچیزی که مال تو بود و تصاحب کنم!

..شب ها بیدارم..

..همه شب هایی که بی تو مردم..

..همه زخم هایی که..

..همه عمرم از فراقت خوردم..

..همه رو پس می گیرم..

..نه شوخی کردم..

..شهرزاد قصه ها..

..بگو برمی گردم..

..پریشونم پریشونم پریشون..

..پشیمونم پشیمونم پشیمون..

آره پشیمون بودم و این واضح ترین و صریح ترین اعتراف زندگیم بود. چند تا پشیمونی بزرگ توی زندگیم داشتم و اصلی ترینش مربوط به وقتی بود که شبا.. با آرامش.. بدون این که حس هوس و شهوت و آزار و اذیت نسبت به درین داشته باشم.. تو بغلم می گرفتمش و اونم.. با خوندن داستان های شهرزاد.. کمک می کرد که زودتر خوابم ببره و منم.. در نهایت تعجب می خوابیدم.

اگه یه روزی به عقب برمی گشتم.. حتماً پرونده اون انتقام کوفتی رو توی همون نقطه می بستم و رابطه ام و وارد یه مسیری می کردم که اون حس خوب و آرامشی که از هم می گرفتیم.. همیشگی بشه..

ولی حیف..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیانا
دیانا
1 سال قبل

فاطی چرا پارت جدید نداریم؟

lolo
lolo
1 سال قبل

وای این هنوز میخواد انتقام بگیره؟؟؟ از اول سال ۱۴۰۱ میخواست انتقام بگیره خو😐 چه انتقامی بود که تموم نمیشع ؟؟😂

علوی
علوی
1 سال قبل

پارت گذاری زیاد شده، جمعه پارت دادی،
امیدوار باشیم رو به اتمامه رمان؟
اینکه بدون هیچ طرح و نقشه‌ای میران می‌ره سمت درین و می‌گه می‌خوادش و یه پایان خوب و خوش؟؟

neda
عضو
1 سال قبل

قرص صبحتو‌ نخوردی مادر ؟؟؟بخور‌ نخوری خطرناک میشی

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل
پاسخ به  neda

😁 😁 😁

neda
عضو
1 سال قبل

منم نخوردم …میخام خطرناک شم‌بیفتم‌ بجون تو

رز مشکس
رز مشکس
1 سال قبل

پارتا هیچ جوره طولانی تر نمیشه؟ اعصابم بهم میریزه این طوری

علوی
علوی
1 سال قبل

😐 😐 😤 😤 😕 😕 😕 😕

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x