نفس راحتی کشیدم از این که تو آموزشگاه بود و پرسیدم

-کی تموم میشه؟

نگاهی به ساعت انداخت و جواب داد

-یه ربع بیست دقیقه دیگه

میتونم منتظرشون بشینم؟

– بله بفرمایید

رو یکی از صندلیها نشستم و منتظر موندم هیچ حرفی از قبل

آماده نکرده بودم که حالا بخوام پیش خودم مرورش کنم

همه چیز و سپرده بودم به لحظه و میخواستم بر اساس حسی که موقع حرف زدن با این آدم بهم دست میده پیش برم حسی که

امیدوار بودم به خشم و عصبانیت کشیده نشه

 

 

تا این که بعد از یه ربع در کلاس باز شد و بچه ها یکی یکی اومدن

بیرون انگار آخرین تایم کلاس بود که دیگه کسی وارد نشد و

آخرین نفر خودش بود که از کلاس اومد بیرون و بدون این که

متوجه من بشه مستقیم رفت سمت میز منشی.

قبل از این که چیزی بگه دختره بهش گفت

-ایشون با شما کار دارن

سرش که به سمتم چرخید به وضوح جا خورد ولی خیلی سریع

تونست خودش و جمع و جور کنه و اون جا بود که ..فهمیدم منتظر

من بود و میدونست بالاخره یه روزی میرم سراغش

واسه همین دیگه وقت و تلف نکردم و رفتم سمتش بدون این که

هیچ کدوم تمایلی برای دست دادن از خودمون نشون بدیم رو به

روی هم وایستادیم و من بودم که گفتم

 

 

-میتونم چند دقیقه وقتتون بگیرم؟

بلافاصله جواب ..نداد اول نگاهی به ساعت دور دستش انداخت و

بعد یه کم فکر کرد و گفت

– حتماً.. بفرمایید

با دستش به همون کلاسی که از توش بیرون اومد اشاره کرد و

منتظر موند اول من برم نگاهم و با تاخیر از صورتش که خیلی

سعی داشت خونسرد باشه گرفتم و راه افتادم

– بفرمایید امرتون؟

پوزخندی که میخواست رو لبم ظاهر بشه رو کنترل کردم تلاشش برای خونسردی بی نتیجه بود و حالا که تو اتاق تنها شدیم. کاملاً میتونستم حرکات عصبی شدهاش و تشخیص بدم و این به

نفع من بود

 

 

چند قدم به سمتش برداشتم و گفتم

-احتیاجی هست خودم و معرفی کنم؟

-نه.. آشنایی دارم باهاتون کامل

این بار دیگه جلوی پوزخندم و نگرفتم و جواب دادم

 

-کلمه آخرتون و نمیتونم قبول کنم چون اگه کاملاً باهام

آشنایی داشتید کار و به جایی نمیرسوندید که شخصاً بیام

سراغتون و بخوام رو در رو باهاتون حرف بزنم

-متوجه منظورتون نمیشم

بدون این که عجله ای برای جواب دادن داشته باشم با مکث نگاهی

به سر تا پاش ..انداختم جوون خوشتیپ و خوش چهره ای بود و

حداقل تو ظاهرش نمیتونستم عیب و ایرادی پیدا کنم

 

 

اون قدری موجه بود که بخواد هر آدمی رو نگران کنه و باعث بشه

حس رقابت تو وجودش پررنگ بشه ولی این قضیه برای من صدق

نمی کرد

چون مطمئن بودم که درین جذب این ظاهر موجه نشده و اگه داره

باهاش وقت می.گذرونه.. فقط به خاطر تحریک کردن منه.

ولی باید یه جایی جلوی این حرکتش و میگرفتم تا بفهمه نمیتونه با یه پسر همچین برنامه ای راه بندازه و مطمئن باشه که اون طرف بعد از تموم شدن نقشه اشون خودش و عقب میکشه و روش

ادعای مالکیت نداره

هنوز ساده بود و نمی فهمید خیلی کم پیش میاد حرف و عمل مرد جماعت یکی باشه و بهتر بود قبل از این که پشیمون بشه این آدم و ازش دور کنم

 

 

-منتظرم جناب محمدی

با صدای پسره به خودم اومدم و زل زدم ..بهش مقدمه چینی رو

کنار گذاشتم و منظورم و رک و راست و مستقیم تو روش به زبون

آوردم

-پات و از زندگی درین بکش بیرون

تغییر لحنم شوکه اش کرد که نتونست درجا چیزی بگه و منم ادامه

دادم

-قبل از این که من بخوام اقدام کنم خودت بکش بیرون چون

هیچ

تضمینی ندارم که اون پا بعد از اقدام من سالم بمونه

بعد از چند لحظه که تونست حرفم و هضمم کنه ناباورانه خندید

و گفت:

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بیست و چهارساله ای به نام پرتو حقیقی که در مرکز توانبخشی ذهنی کودکان کار می‌کند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش که به اوتیسم مبتلا است، درگیر شخصیت عجیب و پرخاشگر او می‌شود. کسری بهراد از نظر پرتو کتابی است قطور که به هیچ کدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازی

  دانلود رمان شهر بازی   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

چرا هر روز نمیذارین

الهه
الهه
1 سال قبل

میشه یکم مرتب پارت بزارید😐

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

پارت جدید رو بذارید لطفا:(

علوی
علوی
1 سال قبل

انگار دو قوچ نر گله برای تصاحب بهترین ماده شاخ به شاخ شدند!!

Han
Han
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

ای وای من اگر این مکالمه تموم میشد تو این پارت چی میشد

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

واییییییی چرا اینقدر کم بووود!

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x