رمان تارگت پارت377 - رمان دونی

رمان تارگت پارت377

 

#تارگت

 

 

 

 

 

اخمام تو هم فرو رفت.. هرچی فکر کردم یادم نیومد که تا حالا حرفی راجع به این که یک ساله نه لب به ماکارونی زدم و نه خودم درستش کردم به کوروش گفته باشم که حالا اونم برای محک زدن من.. از قصد همچین حرفی زده باشه یا نه..

ولی احتمال دادم همین جوری به هوای این که یه غذای ساده اس پیشنهاد داده و منم نخواستم زیاد حساسش کنم و گفتم:

– باشه حالا یه کاریش می کنم.. کاری نداری؟

– نه.. مواظب خودت باش.. فعلاً!

تماس و قطع کردم و راه افتادم.. لعنت به این خاطراتی که خیال می کردم هرچی زمان بگذره کمرنگ تر می شه.. تا جایی که به کل محو می شن از زندگیم.

پس کو؟ چی شد؟ چرا با شنیدن یه کلمه بازم هزار و یک خاطره که نصفش خوب بود و نصفش بد به سرم هجوم می آورد و ولم نمی کرد؟ یعنی من هیچ وقت نمی تونستم امید داشته باشم به فراموشی؟

نفهمیدم چی شد که وسط مرور اون خاطرات یه لحظه قدم هام از حرکت وایستاد و یه بار دیگه به پشت سرم اون درخت هایی که حالا دیگه زیادی ازشون فاصله گرفته بودم زل زدم..

یعنی توهم زدم؟ یا جدی جدی یکی اون جا وایستاده بود؟

*

دو تا لیوان از چایی پر کردم و با یه ظرف شکلات گذاشتم تو سینی و بردمش تو هال.. کوروش در حال کش و قوس دادن به بدنش در اثر نشستن طولانی مدت سر اون حساب کتابا بود و به محض دیدن سینی چایی تو دست من نیشش تا بناگوش باز شد..

– آخخخخخ دستت درد نکنه!

قیافه درهم من و که دید رفت رو مود خوشمزه بازی و گفت:

– عمو قربونت بره خوشگل مـــــن!

چپ چپی نگاهش کردم و از کنار کاغذهای پخش و پلا شده روی میز.. یه جای خالی واسه سینی پیدا کردم و تن خسته ام و انداختم رو مبل.

چهار ساعت تمام من و به کار گرفته بود و حالا خیال می کرد با یه قربون صدقه رفتن خستگی و سردرد وحشتناکی که با کاراش به جونم انداخته برطرف می شه.

 

– اوه اوه.. ساعت یک شد! چاییم و بخورم برم!

– بمون خب همین جا!

– نه.. باید برم.. فردا صبح یه سری کار بانکی دارم.. مدارکم همه تو خونه اس!

مکثی کرد و اون بحث همیشگی و مسخره رو پیش کشید..

– کاش تو جمع می کردی و می اومدی پیش من. خونه ام که بزرگه.. ما هم که تا دو سال دیگه قصد ازدواج نداریم.. چه کاریه آخه تو این جا تنها.. من اون جا تنها!

نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداختم و دستم و برای برداشتن لیوان چاییم دراز کردم..

– اصلاً به حرف هایی که می زنی فکرم می کنی؟ دوست دخترت من و تو شرکت که یه محیط کاریه می بینه کهیر می زنه.. وای به روزی که بخوام جمع کنم و بیام تو خونه ات بمونم. تو رو نمی دونم ولی من از جونم سیر نشدم!

– من اگه می فهمیدم شما چه پدرکشتگی با هم دارید خوب می شد!

– از اون بپرس.. من خودمم در جریان نیستم!

– از اونم می پرسم می گه درین از اول به من روی خوش نشون نداد!

نفس عمیقی کشیدم و هیچی نگفتم.. نمی دونم شایدم حق با پرستش بود و من یه دیدگاه مسخره داشتم که اگه درباره اش با کسی حرف می زدم بهم می خندید.

ولی یه جورایی ازش گله داشتم بابت خیانتی که به میران کرد.. پرستش کارمند میران بود و اگه با کوروش همدست نمی شد.. کوروش هیچ وقت نمی تونست میران و اون جوری زمین بزنه و همه کارا و برنامه هاش به بن بست می خورد و احتمالاً پرونده انتقام ما هم.. به کل بسته می شد!

شاید هرکس دیگه ای جای من بود.. ازش تشکر هم می کرد بابت این همکاری.. ولی منی که خیلی سریع تر از انتظارم بابت اون کار پشیمون شدم.. نمی تونستم ازش ممنون باشم!

حتی حس خوبی هم از این که کوروش یه شرکت مشابه شرکت میران ولی تو اندازه کوچیک تر و خدمات محدودتر زده و منم دارم به عنوان مدیر روابط عمومی براش کار می کنم نمی گرفتم. ولی چاره ای نداشتم.. کاری بود که خودمون تصمیم گرفتیم انجامش بدیم و حالا باید پای این تصمیم می موندیم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

خق داره درین ادم خاین مورد اعتماد نیست

مینا
مینا
1 سال قبل

غلط نکنم میران برگشته اونیکه پشت درختاست میرانه فک کنم

n.ch
n.ch
1 سال قبل

بچه های به جاهای قشنگ رمان دارید تقریبا نزدیک میشید
برای اونا که میگن رمان خسته کننده شده

Eli
Eli
1 سال قبل

پارت ۲۷۶ رو نزاشتین چرا؟
ی پارت جا مونده

ماه
ماه
1 سال قبل
پاسخ به  Eli

موندم چرا همش فکر و خیالات درین ک توذهنش میگذره میگه بس دیگه ، برو سراغ میران
ی خط از کورش بقیش فکر درین
ی خط از امیرعلی بقیش فکر درین

علوی
علوی
1 سال قبل

یه شرکت تو همون حیطه کاری زدن؟؟
دقیقاً الان میران برای بدبخت کردنشون پیداش می‌شه. این روانی تا انتقام نگیره آروم نمی‌شینه. جوری کوروش و پرستش رو نقره‌داغ می‌کنه که تو تاریخ بنویسند. و البته حواسش به درین هم هست.

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

صد درصد. کسی که از درین نگذشت و به قصد انتقام بهش نزدیک شد و حتی پا روی عشق اش گذاشت و تا ته انتقام اش رو پیش رفت. از عمو و پرستش نمی گذره. تازه درین مادرش مقصر بود نه خودش.

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  حدیثه

و یادمون نره، این عموی نره‌خر بیرون ایستاد و برای در اوردن درین از آتش هیچ اقدامی نکرد، در حالی که نه شعله‌ها نه دود در حجم و اندازه زمان به آتش زدن میران هم نبود. پس یه جورایی مقصر بلایی که سر میران اومده هم هست.
از دید میران این بی‌غیرت نباید تو زندگی درین باشه. انگار قراره از پارت‌های بعد این رمان از خواب زمستانی در بیاد. فقط کاش تموم بشه دیگه.

مینا
مینا
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

عمو کدومه؟ این اگه عمو بود بعد مرگ برادرش میومد سراغ درین ازش مواظبت میکرد که درین اینقدر عذاب نکشه و بی کس و کار نمونه هر کی هر بلایی سرش بیاره حتی از نظر من انتقام برادرشم دروغ محضه اون فقط دنبال پول بود اگه غیرت داشت دید درین تو چه وضعیه ولش نمیکرد بره ترکیه دنبال عشق و حالش الانم که طرف عشقشه نه درین

مینا
مینا
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

حقشونه

دیانا
دیانا
1 سال قبل

خسته کننده شده😴😴

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x