رمان تاوان پارت 4 - رمان دونی

 

 

دادخواست طلاق بود  و من ناباور لبخند زدم

 

 

_این چیه؟

 

 

_فکر کردم حداقل سواد خوندن نوشتن داری؟

 

 

صدای زیبا مثل خوره تو سرم وول میخورد ولی من باور نکردم

 

 

_شوخی داری میکنی با من…….آره؟

 

 

جوابی نداد و فقط با پوزخند و تحقیر داشت نگام میکرد،

انگار کلمات و گم کرده بودم ،هیچی از دهنم بیرون نمی اومد تا اینکه بعد از چند لحظه دوباره آروم زمزمه کردم

 

 

_میعاد اگه….. داری شو…شوخی میکنی من…..تحملشو ندارمااااا

 

 

_ من و تو چه سنمی با هم داریم که باهات شوخی کنم؟ هان؟

 

 

_تو……. شو…..شوهرمی.عشقمی چرا….میگی سنمی با هم نداریم

 

 

با ابروهاش به کاغذ تو دستم اشاره کرد

و من نفهمیدم کی گوشه های برگه تو دستم مچاله شده بود

 

 

_ازدواج بدردنخور و اجباری ای بود ولی دیگه تموم شده…..

 

 

چرا نمیفهمیدم چی داره میگه……اصلا چرا انقدر داره تحقیرم میکنه؟

 

 

_چرا اجبار…….مگه دوستم……نداشتی….مگه عاشقم نبودی…..

 

#تاوان

#پارت۱۲

 

اینبار قهقه زد و به آنی جدی شد

 

 

_عاشق تو بودم؟من؟!؟!

 

 

از جیبش یه عکس درآورد و گرفت جلوی صورتم، یه دختر خیلی خوشگل که بغل میعاد بود و هر دو داشتن میخندین

 

 

دستای لرزونم و اوردم بالا تا عکس و بگیرم ولی اون عکس و برگردوند توی جیبش

 

 

_فکر کردی میزارم دست کثیفتو به عشق من بزنی؟

 

قلبم سخت میزد و به زور داشتم نفس میکشیدم

 

 

_عشق…….تو…..این دختره اس؟…..پس …..من…..من چی؟؟

 

 

بی هوا یه سیلی محکم زد تو صورتم که گردنم کلا کج شد

جاش میسوخت خیلی ام زیاد ولی نه اندازه ی  سوزشی که تو قلبم احساس میکردم دستم گرفتم روی رد دستش و برگشتم

 

 

_اسمش الهه اس……توام خیلی گه میخوری خودتو کنارش میزاری فهمیدی؟

 

 

همین طور اشک میریختم ، چیزایی که میشنیدم باورم نمیشد

 

 

_چرا…..اینکارو با من میکنی؟

 

 

چشماش قرمز بود ولی گوشه ی لبش بالا اومد

 

 

_چون تو ازم گرفتیش…….

 

 

_م……من……؟؟؟

 

 

اصلا به من گوش نمیداد با چشمایی که ابری شده بودن حرفای خودشو ادامه میداد

 

#تاوان

#پارت۱۳

 

_زندگیم اون بود نفسم اون بود عشقم اون بود نه توی پاپتی که هنوزم ادای مظلوما رو داری درمیاری

 

 

_من امثال توعه هفت خطو گدای در خونمم قبول نمیکنم اونوقت تو خودتو میزاری کنار عشق من؟

 

 

با هرکلمه اش قلبم تیکه تیکه میشد و من حتی نمیدونستم چطوری یه نفرو ازش گرفتم که اینطوری با من میکنه

 

 

_مگه…… من غیر از دوست داشتنت چیکار کردم اینجوری باهام……حرف میزنی؟

 

 

با حرص خم شد رو میز جلوی صورتم

 

 

_خفه شو…….فقط خفه شو …..صدای نحستو نشنوم

 

 

_با چه رویی هنوزم از دوست داشتنم حرف میزنی تو؟ هر کی جای تو بود تا الان میمرد کثافت

 

 

_به خدا من حتی نمیدونم چیکار با این دخت……

 

 

دوباره دستشو بالا برد ، منم دستامو گرفتم جلوی صورتم و سرمو بردم سمت سرشونه ام

 

 

ولی با تعجب صدای مشتشو که روی میز کوبید و شنیدم ، رومو که برگردوندم دیدم پشتش به منه

 

 

_واقعا چی پیش خودت فکر کردی که من عاشقتت شدم آره؟؟؟؟

 

 

نگاهی به حال خرابم نکرد و ادامه داد

 

 

_فکر کردی وقتی بهت میگفتم پرنسسم واقعا پرنسس میشدی؟……دختره ی ابله

 

من با تمام وجودم عاشقش بودم و هر موقع این کلمات و بهم نسبت میداد از شدت هیجان و خوشحالی قلبم میخواست از سینم بزنه بیرون ولی الان داره احساس و عشقم رو مسخره میکنه و با بدترین کلمه ها تحقیرم میکنه

 

 

هق هقم قطع شد و بی صدا فقط اشک میریختم

 

#تاوان

#پارت۱۴

 

هیچی نمیخواستم جز اینکه تمومش کنه

 

 

_فقط بس کن……ترو خدا…….

 

 

_خدا…….توی بی وجدان خدا میشناسی؟؟

 

 

به در نگاه کردم ،چرا کسی نمیومد اینو از اینجا ببره تا من بمونم و تنهایی و خریت خودم و حرف های زیبا که مثل همیشه راست دراومد

اینکه بازم ازم سوء استفاده کردن و دلمو شکستن اصلا یه آدم یه دختر یه زن مگه قلب ضعیفش چقدر کشش داره که هی خودشو سرپا کنه دوباره یکی دیگه بیاد لهش کنه

من اولین بارم نیست به یه پوچی رسیدم…..سه سال پیشم یه دوست کسی که نزدیک تر از خواهر بهم بود اینکارو باهام کرد و چقدر تلخ که دوباره فریب خوردم

خدایا ای کاش میدونستم این آدمایی که سر راه من میان تاوان کدوم گناه منن

 

 

فهمید و قهقه زد

 

 

_نترس تا من نرم بیرون کسی به دادت نمیرسه بالاخره بعضی از آدما رو میشه راحت خرید

 

 

دوباره اومد نشست

 

 

_یادت بیارم چیکار کردی؟؟

 

 

وقتی همه چیز یه دروغ بزرگ بود دیگه چه اهمیتی داشت که این آدم بیرحم و سراسر کینه میخواد چی بگه وقتی داره همین طور با رذالت از سوءاستفاده ای که ازم کرده و نقش بازی کردنش تعریف میکنه و حتی نمیزاره من حرف بزنم دیگه چه اهمیتی داره……اصلا گیرم تهمتشو منکر بشم مگه مثل سه سال پیش چیزی ام عوض میشه؟!اصلا زورم میرسه به آدمایی که منتظرن یه آدم ضعیف پیدا کنن تا بشه سیبل هدفاشون

 

 

_سه سال قبل تو اتوبان با ۲۰۶ آلبالویی زدی به یه نفر….. یه دختر ۲۴ ساله که قرار بود یه ماه بعدش عروسم بشه خانم خونم بشه تاج سرم بشه و یه عمر کنارش زندگی کنم

 

 

چشماش داشت پرتر میشد ولی به زور جلوشونُ گرفته بود تا اشک نریزه و من برعکس اون خشکم زده بود

پس بازم نحسیه سه سال پیش اومد تو زندگیم همون کابوس…….کابوسی که هنوزم دست از سرم برنداشته و بعضی از شبا میاد سراغم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 101

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح

  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری عاطفی با او داشته و حالا زن دیگری در زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سیده فريبا خالقی
سیده فريبا خالقی
2 ماه قبل

بیچاره مهسا 😔

خواننده
خواننده
2 ماه قبل

ای وااای من

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x