چند دقیقه گذشت آروم که شدم ماشین و روشن کردم، باید به الهه میگفتم تموم شد تمام این یک و سال و نیم برنامه ریزیم تموم شد الان دیگه هیچی نداره

 

 

خط قرمزش قلبش بود احساسش بود تنش بودکه از رو همش رد شدم و انداختمش تو قفس

 

 

من پسر آروم و خلفی که قسم راست یه فامیل بودم و افتخار پدر و مادرم

منی که هیچ وقت آدم رابطه با دخترای جورواجور نبودم چون سر سفره ی پدری بزرگ شدم که همیشه به ما میگفت برید بیاید ولی یه سری چیزا قبح داره هیچ وقت حتی تو سرتون اونا رو زیر پاتون نزارید وگرنه یه موقع به خودتون میاید میبینید شدید آدمی که همه چیزو قربانی امیالش میکنه

 

 

تا اینکه الهه اومد تو زندگیم

فقط اونو به چشم یه زن دیدم فقط بودن با اونو میخواستم، عشقم شد و نفسم به نفسش بند بود

ولی حاجی افتاد رو دنده ی لج که این دختر نه

اصلا آدم سخت گیری نبود ولی نمیدونم چرا رو الهه حساس بود

 

 

میتونستم حرمت بشکنم میتونستم بزنم زیر حرفش ولی نکردم دوست داشتم خودش راضی بشه و برام دعای خیر کنه مثل تمام زندگیم

 

 

بینمون صیغه خوندم ولی قسم خورده بودم تا حاجی قبولش نکنه باهاش رابطه نداشته باشم چون میترسیدم وقتی یه بار باهاش باشم دیگه نتونم جلوی خودمو بگیرم و خانواده ام که مثل الهه عزیزترینم بودن منو بزارن کنار

من هر دو طرفو باهم میخواستم و زندگی با یه قلب نصفه و نیمه برام هیچی نبود

 

 

بالاخره بعد از دوسال حاجی راضی شد و

قرار عقد و عروسیمونو گذاشتیم

تا اینکه اون دختر تو بهترین روزای زندگیم نفسمو برید و من شدم آدمی که حتی تو خوابم نمیدیدم

به خاطره اینکه به خاک سیاه بشونمش حتی حاضر بودم پا رو اصول زندگیم بزارم باهاش رابطه داشته باشم ولی خودش زیر بار نرفت

ومجبور شدم عقدش کنم الانم که همه چیز تموم شده

 

#تاوان

#پارت۳۲

 

 

بعد از الهه از خانوادم جدا شدم

بزرگترین خواسته ی من از زندگیم بودن با عشقم بود که حاجی اون فرصتو ازم گرفت

دلم براشون تنگ میشه ولی کینه ام نمیزاره نزدیکشون بشم

 

 

کلید انداختم و رفتم داخل

 

 

خونه ای که قرار بود برای من و الهه باشه

بعد از اون ،همه جا رو پر از عکسامون کردم

چه برنامه ها با هم داشتیم که به هیچ کدومشون نرسیدیم

 

 

از پیش الهه میام همه چیزو براش تعریف کردم

خوشحال بودم بیشتر از همیشه

با همون لباسای کثیف رفتم رو تخت و دراز کشیدم

انگار یه بار یه تنی رو از شونه هام برداشتن

ولی……ولی بستنش به قبلم چون سنگینیشو احساس میکنم

 

 

دستم چرخوندم و دوباره رد ناخونا رو دیدم…..

 

 

_لعنت بهش

 

 

عصبانی پلک بستم و بازم اون چشمای ابری…..سریع چشمام باز شدن

 

 

_لعنت بهش….

از اون دختر متنفرم……از دختری که هر کی نمیشناختش گول اون ظاهر مظلوم و ساده شو میخورد متنفرم

 

 

میتونستم چند نفرو بفرستم سراغش تا کارشو بسازن ولی نکردم

میتونستم آبرو حیثیت براش نزارم ولی نکردم لیاقتشُ داشت ولی نکردم

الانم همین که تو تنهایی و جهنم خودش داره میسوزه برام بسته

اون تاوان کارای خودشو پس داد نه من

 

 

باید بخوابم دو روز سه روز شایدم یه هفته

نمیدونم ولی وقتی بیدار شدم همه چیز یادم میره

 

 

****

 

#تاوان

#پارت۳۳

 

 

_دو روزه همین طوریه حداقل دهن وا نمیکنه بفهمم چه زری زده به این حال و روز دراومده

 

 

میشنیدم ولی دریغ از یه حرکت کوچیک و یه اعلام وجود فقط داشتم نفس میکشیدم

زندگی برای من دیگه تموم بود

عسل، اون تصادف ،گناهکار شدن من ، ازدواج با میعاد ،بدهی،افتادنم به زندان،

حرفای تحقیر کننده اش، تن کثیفم ، طلاق و در نهایت فهمیدن اینکه همه اش یه بازی بود مدام تو سرم میچرخیدن

 

 

فیروزه_دستاشم که یخه

 

 

زیبا_خب هیچی نخورده دیگه ،یه بند میخوابه بیدار میشه به یه گوشه زل میزنه

 

 

گرمی دستشو حس کردم همون جایی که میعاد زد تو صورتم

 

 

_نگاه نگاه چه جاشم مونده هم اینجا هم گلوش پسره ی وحشیه پد…..

 

 

_زیبااااا اینجوری نگو بالا سرش

 

 

_آخه خیلی گ….خورده داشته بچه رو خفه میکرده بی بته

ببینمش انگشتاشو خورد میکنم

 

 

فیروزه_باشه اصلا دیدیش بکشش ولی الان فقط ساکت باش

 

 

_اصلا مگه این خراب شده صاحاب نداره دختره رو به این روز درآورده مرتیکه ی حرو……

دستم بهش برسه بیچاره اش میکنم

 

 

فیروزه_وااای به جای این فحش دادنا پاشو ببریمش بهداری تا یه بلایی سرش نیومده

 

 

_بدتر از این؟!انگار تو کماس

 

 

_آره بدتر از این…..بلند شو قربون شکلت برم من

 

 

زیر بغلمو گرفتن و بلندم کردن عین پر کاه اینور اونور میبردنم

 

 

_نچ نچ یه ذره وزن نداره……پسره ی لندهور نسناس پ……بچه میزنی پدرتو درنیارم زیبا نیستم

 

 

_زیباااااا…..بس میکنی یا نه؟!

****

 

#تاوان

#پارت۳۵

 

 

حس شیرین نوازشای یه نفر توی دلم منو برد به موقعی که بابا بود

 

 

“دختر بابا…….نمیخوای حرف بزنی؟……یکی یدونم…..مهسا خانم……با بابا حرف بزن دیگه…….ببین منو”

 

 

_بابا…..

 

 

_جون دلم

 

 

پلکام از هم باز شد و بعد از چند روز چشم چرخوندم و زل زدم به کسی که بالا سرم بود

 

 

فیروزه_خوبی؟پاشو دیگه خوشگل خانوم

کشتی ما رو که سه روزه اینطوری بخوای پیش بری بازم سِرُم لازم میشیا

 

 

چشمام تار شد و اون شروع کرد پاک کردن صورتم

 

 

_گریه نکن قربونت برم…..چیزی نشده که

 

 

میفهمیدم خندش و حرفش مصنوعی بود

 

 

_پاشو ببین از وقتی اینجوری شدی این رئیس زیبا چطوری الکی به پرو پای بقیه میپیچه تا حرصشو خالی کنه

پاشو جمعش کن دختر رو دیوونمون کرد

 

 

اون گرمی که تو وجود یخ زدم میریخت سرعت اشکامو بیشتر کرد

دست انداخت کمرم و بلندم کرد و گرفت تو بغلش

 

 

منم از خدا خواسته پهلوشو چنگ زدم و هق هقم بلند شد هیچ وقت فکر نمیکردم به فیروزه ای پناه ببرم که همیشه سرش تو لاک خودش بود

 

 

_من…..دیگه…….خسته……شدم……چرا من……هنوز….نفس…..

 

 

محکمتر بغلم گرفت و در گوشم حرف میزد

 

 

_من قربون تو برم عزیز دلم…….اونجوری نگو چیزی نشده که درست میشه به خدا…..اصلا ناراحت نباش بره پی کارش کسی که لیاقت تو رو نداره….این همه چرا خودتو داغون میکنی آخه

دنیا که به آخر نرسیده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 82

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرشته منصوری
فرشته منصوری
5 روز قبل

حس میکنم حامله اس

علوی
علوی
پاسخ به  فرشته منصوری
4 روز قبل

هست!! این تازه اول مصیبت دختره است.

خواننده رمان
خواننده رمان
5 روز قبل

طلاقش داد تموم؟؟
به همین راحتی؟

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x