رمان جرئت و شهامت پارت ۱۳ - رمان دونی

 

 

و به چهره اش کمی نگاه کردم .دیدم او هم به من زل میزند سمانه کمی خنده ی کوتاهی کرد

 

فرید هم بلند شد و آمد کنار ما نشست با این کارش دندانم را بهم سابیدم.آدم به پرویی و وقیح او کسی را ندیده بودم.

 

_خب خانم،خانوما دارید راجب من صحبت می کنید؟

 

چشمانم را ریز کردم و با اخم به او نگاه کردم که جوابم را با چشمک داد.

 

_ تو رو در شان خودم نمیبینم که با سمانه درباره ی تو حرف بزنم‌..!

 

خنده ی کوتاهی کرد و سمانه هیجان زده به ما خیره شده بود و با گفتن “من برم”صحنه را ترک کرد.

 

_جسور نشدی ترنم خانم؟یا من دارم خواب میبینم

 

حس کردم دقیقا به من چسبیده خودم را کمی جا به جا کردم و گفتم :

 

_جسور شده باشم،تو رو سننه؟خیلی خودت و تحویل میگیری آقا فرید.هر روز در خونه ی ما پلاسی.

 

کمی سرش را جلو آورد و خیره در چشمانم با لحنی آرام گفت:

 

_تو رو سننه؟مگه خونه ی تو میام.اینجا خونه ی عممه،هر وقت عشقم بکشه میام‌.

 

دستم را به سینه اش چسباندم و او را به عقب هل دادم:

 

_ چرا هی نزدیک تر میشی،برو عقب..

 

ولی او بی توجه به حرف های من خودش را جلوتر می‌کشید .به طوری که  نفس های گرمش را در پوست صورتم حس می کردم.

 

_خب بچه ها احوالتون چطوره..؟دارید چیکار می کنید.

 

با شنیدن صدای پدر ،فرید عقب رفت و دور تر از من نشست .کمی اخم کردم این چه کاری بود انجام میداد؟؟

 

مثلا میخواست نشان بدهد که من قوی تر از تو هستم..؟ چه حس چرتی!

 

همیشه حس می کردم فرید از پدر ترسی دارد چون اینگونه رنگش پرید و شروع کرد به من من کردن :

 

_اممم…کاری نمی کردیم…من داشتم راجب‌..کنکور باهاش ..حرف میزدم ..من دیگه برم‌.

 

او سریع بلند شد و رفت من موندم با پدر ،سوالی که برام خیلی تعجب آور بود این بود که اینهمه آدم در این خانه ان مگر می‌شود که کسی به من نگاه نکند؟

 

_ترنم،حواست باشه دختر ،این پسر سنش کمه و جاهله سعی کن ازش دور باشی..

 

لب هایم را کمی تر کردم و با لحن که مشخص است عصبانی هستم پچ زدم:

 

_آره البته اگه مامان بزاره ،صبح تا شب فقط اینا خونه ی ما هستن…بعد اومده با خانواده ی تو رفت و آمد و قطع کرده چرا چون خوشش نمیاد از عمو و عمم.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی

  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا می‌شه صهبا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x