رمان جرئت و شهامت پارت ۱۷ - رمان دونی

 

 

* * * *

 

در حال چت کردن با راحله بودم.
و نگاهی به جاده ای که داشتیم حرکت می کردیم کردم. با صدای ویبره گوشی نگاهم را از جاده کندم و خیره به گوشی شدم.

 

*عه پس فرید و بردن کنار تو؟*

 

و سپس استیکر خنده را فرستاد .با صدای مادر ناگهان صفحه گوشی را خاموش کردم

 

_خب ، داشتم تعریف می کردم.فرید جان داستان زندگی ما هم عاشقانه نبود از یه طرف با اومدن ترنم زندگیمون تغییر کرد.من هم قبلنا علاقه ای به حامد نداشتم.

 

دندان قروچه ای کردم،میخواست با این صحبتا ثابت کند که شما هم می‌توانید عاشق بشوید و زندگی کنید.

 

فرید فرمان را با مهارت خاصی چرخاند و خیره به مادر کمی خنده ی کوتاه کرد و گفت:

 

_آره دیگه عمه جان ، همیشه عشق در نگاه اول نیست که..

 

و بعد نگاهی به من کرد .من هم بی توجه به او صفحه را روشن کردم و برای راحله تایپ کردم:

 

*این خانواده پدر من و در اوردن،راصی بودن خودشون تو یه ماشین بشینن اما من و فرید و تنها بزارن*

 

با کمی مکث پاسخ داد:

*یعنی تو تنهایی؟باهاش*

 

شروع کردم به نوشتن برایش، کمی دست هایم درد گرفت به خاطر آن کار احمقانه ی فرید بود.

 

*نه مامانم هم پشت ماشینه داره خاطرات گذشته رو میگه *

 

مادر در آنجا کمی میوه برایم به دستم داد و گفت:

 

_بیا بخور ترنم،از اول صبح هی گوشی و گرفتی دستت

 

سیب را از مادر گرفتم و آن را در دهانم گذاشتم و جویدم با صدای فرید لب هایم را از حرص گاز گرفتم. که طعم شور خون را در دهانم حس کردم.

 

_خب عمه فقط به ترنم میدی؟خب من دو ساعته دارم رانندگی می کنم.

 

مادر لبخندی تحویلش داد و میوه را در دستانش گداشت و با شوق گفت:

 

_عزیزم من تو رو فراموش نکردم که .. آخه مگه میتونم دامادم و فراموش کنم؟

 

گوشی را روشن کردم حس کردم از کله ام دود بلند میشود ،با این حرف هایشان داشت حالم بد میشد.

 

*خب خوبه که مادرت هست مگرنه فرید نمیزاری چیزی ازت بمونه که*

 

دوباره استیکر خنده گذاشت از یه طرف مادر و فرید حرصم را در می آوردند از یه طرف دیگر راحله‌..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مینا
مینا
1 سال قبل

حالم به هم میخوره از چنین مادرایی صد رحمت به نامادری امیدوارم تو راه تصادف کنن و مادرش و به درک واصل شه

لیکاوا
لیکاوا
1 سال قبل

وای من دوست دارم مادرشو بکشممنم🗡🗡🗡🗡

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x