رمان جرئت و شهامت پارت ۲۶ - رمان دونی

 

 

و با دیدن چهره ی خسته پدر ،دستم را به سمتش گرفتم:

 

_سلام بابا جون خوش اومدی صفا اوردی

 

پدر خنده ی کوتاهی کرد از صورتش خستگی می‌بارید. کاش امروز به جای اینکه داخل خانه یا پیش فرید می‌ماندم میرفتم پبش پدر

 

و به او کمک می کردم .مادر غذا ها را در سفره چیده بود و دایی ابراهیم در حالی که داشت،

 

باقالی پلو برای خودش می‌ریخت رو به من گفت :

 

_خب فرید کجاست؟

لب هایم را بهم فشاریدم و لب زدم:

_داشت با تلفن حرف میزد.

 

در صندلی نشستم و یه بشقاب برای خودم سوپ ریختم.و در حال خوردن آن شدم .

 

مزه ی قارچ را می‌توانستم در آن حس کنم همان موقع فرید آمد و لبخندی زد و رو به همه گفت:

 

_ببخشید که دیر اومدم از شرکت برام مشکلی پیش اومده بود‌ داشتم با یکی حرف میزدم

 

فیروزه خانم در حالی که برای خودش آب می ریخت با شوق رو به مادر و من گفت:

 

_آره دیگه..پسرم از بس کار می کنه.حتی تو خونه هم بازم کار داره.مگه این کارگرا ولش می کنن

 

پدر همانطور داشت غذا را در دهانش می جوید نگاهی به فرید کرد و گفت:

 

_خدا حفظش کنه فرید و .

و مادرکه لبخندی در دهانش خجسته بود لب زد:

 

_فرید هم مهندسه هم یه شغل خوبی داره هم درآمد عالی کلا مورد پسند هر دختری هست.

 

همانطور که بی توجه به آنان داشتم سوپم را میخوردم فرید آمد کنار من نشست و گفت:

 

_ممنون عمه جان لطف دارید.

دایی ابراهیم تکه ای باقالی را در دهانش گذاشت و گفت:

 

_والا درسته فرید یکمی به حرفمون گوش کرد اما امان از فرنود گیر داد بود که من باید برم انسانی.

 

سوپ را در دهانم قورت دادم احساس کردم زیاد حرف می‌زنند.

 

فرنود اخم می کرد آن هم خیلی زیاد.اما سعی کرد بروز ندهد.

 

_دایی جون ،خب منم رشتم انسانی هست. اگه میشه راجب چیزی صحبت نکنید. حداقل حرمت سفره را نگر دارید.

 

سوپ را تمام کردم و بلند شدم مادر با تعجب گفت:

 

_کجا میری؟یک کاسه سوپ کافیه برات؟

_آره مامان،گشنم نیست .من برم اتاق

 

مادر سری تکان داد و به سمت بالا حرکت کردم .همانطور که از پله ها بالا می آمدم.

 

و در اتاق را باز کردم دیدم بی بی دارد نماز می خواند رفتم و در تخت نشستم.

 

این اتاق،برای مادرم بود که در جوانی اش اینجا درس می‌خواند و کار هایش را انجام میداد و کلی خاطره داشت.

 

کتابم را از داخل ساک برداشتم و شروع به خواندن آن کردم.

 

“دختری با پرتقال”

 

♧دو ماه بعد♧

 

در حالی که داشتم به سمت خانه فیروزه خانم حرکت می کردم تلفن در دستم به صدا در آمد.

“مامان”

با دیدن شماره مادر آیکون سبز را لمس کردم و کنار گوشم گذاشتم و آن را با شانه ام گرفتم:

 

_سلام مامان اتفاقی افتاده؟

صدای هول کرده ی مادر قشنگ به گوشم رسیده بود که میگفت:

 

_ترنم یادت نره،گردنبند مو از خونه ی فیروزه بیاری باشه؟

با صدای رعد و برق به این شانسم لعنت فرستادم،الان وقت باران آمدن است؟

 

_باشه مامان فراموش نمی کنم.کاری نداری؟

_نه برو خدافط.

 

گوشی را بدون اینکه قطع کنم سریع در داخل کیفم گذاشتم.هوا ابری بود و باد مو هایم را حالت میداد. نگاهی به ساعت مچی ام انداختم

 

ساعت ۱۶ بود اما هوا خیلی تاریک بود شاید به خاطر ابر هایی بود که هوا را این مدلی نشان می داد.با دیدن خانه ی فیروزه خانم با قدم های بلند و سریع به سمت در رفتم.

 

دوباره رعد و برق وحشتناکی زد که حدس می‌زنم پرده ی گوشم پاره شده است .زنگ در را فشردم .هوا به صورت شرجی بود اما من هنوز به آن عادت نکرده بودم.

 

درست است هوا در اینجا خیلی خنک و تمیز بود اما هنوز یک حس غریبی داشتم …

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
1 سال قبل

به عنوان یه نویسنده که چندساله داره رمان مینویسه گفتم چنتا چیز رو بگم نمیخوام گارد بگیرید فقط میدونم نویسنده پتانسیل بالایی داره اگه این نکات رو رعایت کنه:)
چنتا چیز اول اینکه قلمتون خیلی ضعیفه رمان خیلی ابکیه باید داخلش سناریو وجود داشته باشه
دوم اینکه رمان با زندگی اصلی خیلی فاصله داره شخصیت های اصلی کارکتر زیاد جالبی ندارن
سوم اینکه شخصیت زن زیاد از حد ضعیفه و این موضوع خواننده هارو خسته میکنه
چهارم اینکه موقعی که دارید به عنوان راوی داستان رو تعریف میکنید باید با لحن کتابی باشه ولی شما کل جمله رو با لحن معمولی مینویسید ولی فعل کتابیه این یک چیز خیلی غلطه
پنجم اینکه یک رمان حداقل تا پارت ۵۰ باید هر روز پارت گذاری کنه تا خواننده های ثابت و وفادار پیدا کنه

مینا
مینا
1 سال قبل

من چرا الان میترسم اتفاق بدی براش بیفته؟😰😰😰

Saha
Saha
1 سال قبل

خدا ب دادش برسه

دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

خدا به داد برسه

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل

آدرس خونه ی فرید و اون دوس دختر گاوش و بفرست

****
****
1 سال قبل
پاسخ به  رضا میر

بیا باهم بریم

مینا
مینا
1 سال قبل

ای قربون دستت آره بده بریم از قبر بیاریمش بیرون یه دورم ما بکشیمش😂😂😂😂😂

صحرا
صحرا
1 سال قبل

حدس می‌زنم ترنم می‌ره خونه داییش که فرید بهش تجاوز می‌کنه

مینا
مینا
1 سال قبل
پاسخ به  صحرا

وااااییی نگوووووو😭😭😭

****
****
1 سال قبل

ای مردشور شکلش رو ببرن مهندس بودن مهم نیست که شعور مهمه که شکر خدا این **** نداره بلانسبت عزیزان

مینا
مینا
1 سال قبل
پاسخ به  ****

من جای ترنم بودم با خاک یکسانش میکردم میگفتم احتمالا شما کارگاراتون و تو گوشی زندگیم سیو میکنید؟🤣🤣🤣🤣🤣🤣

****
****
1 سال قبل
پاسخ به  مینا

😂😂

بانو
بانو
1 سال قبل

بلایی که سر دل آرام اومد سر این ترنم نیاد صلوات😑😑😑😑

مینا
مینا
1 سال قبل
پاسخ به  بانو

من تا پارت بعدی سکته میکنم ☹😕

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x