رمان جرئت و شهامت پارت ۲۷ - رمان دونی

 

 

در با صدایی باز شد.
و به سمت پله ها آرام حرکت کردم .

 

فیروزه خانم را در راه پله دیدم که لبخند میزد و میگفت:

 

_سلام عروس،بیا تو خسته شدی.

 

تشکری کردم و وارد خانه شدم، و در یکی از مبل ها نشستم و پاهایم را روی آن یکی پا گذاشتم.

 

فیروزه خانم به سمت آشپز خانه رفت و من هم با صدای بلند گفتم:

 

_زن دایی نیازی نیست زحمت بکشی.من فقط گردنبند مامانمو بردارم بعد برم.

 

فیروزه خانم با یه سینی آب میوه و کیک به سمتم آمد اخمی در پیشانی اش بود :

 

_چرا ترنم معذب میشی؟ اینجا خونه ی خودته منم تنهام نمیتونی بیای کنارم باشی؟

 

لبخند ملیحی زدم و آرام زمزمه کردم:

 

_ببینم چی بشه.

 

و آب میوه را از دست فیروزه خانم برداشتم و آن را نوشیدم.طعم آن باعث خنکی گلویم میشد .

 

فیروزه خانم دستانش را بهم گره زد و گفت:

 

_خب دخترم میدونی که دوروز دیگه مراسم عقدته …و تو یه پیراهن قشنگ باید داشته باشی .

 

لب های خشکم را خیس کردم و پچ زدم:

 

_زن دایی نیازی نیست این همه خرج کنیم. یه عقد ساده هم کفایت می کنه.

 

فیروزه خانم لیوان را از دستم گرفت، و گفت:

 

_دخترم هر جور راحتی..امروز لباست و گرفتی، ؟

 

_آره مامانم از یکماه پیش برام لباس مخصوص گرفت که بپوشم .

 

فیروزه خانم لبخندی زد و وارد آشپز خانه شد .خودم هم نمی‌دانستم این چه تصمیمی است که گرفتم.

 

انگار حرف های فرنود و دوست دختر فرید را فراموش کردم.و به این ازدواج تن دادم.

 

چند دقیقه همانطور گذشت و من با فیروزه خانم صحبت می کردم‌. و با او درد و دل می کردم.

 

او زن بسیار مهربانی بود. داشتم میوه هایی که فیروزه خانم به من داده بود را میشستم که تلفنش زنگ خورد

 

فیروزه خانم تلفن را برداشت و صحبت کرد بعد از چند ثانیه قطع کرد و گفت:

 

_ترنم …من باید برم بیرون

 

با دیدن او نگاهی به صورتش گفت و با لحن تعجب گفتم:

 

_چیشده مگه؟

 

فیروزه خانم لباس و مانتو هایش را داشت می پوشید لب زد:

 

_فرید ،از پستچی براش یه نامه ی مهم اداری اومده …بهم گفت برم بیارم ده بیست دقیقه دیگه میام‌.

 

با دست هایم اوپن را گرفتم و لب زدم:

 

_خب منم برم دیگه گردنبند مامانمم داخل کیفم گذاشتم.

 

داشتم از آشپز خانه می رفتم که زن دایی دستانم را گرفت و گفت:

 

_ترنم من کلید خونه رو ندارم.تا ابراهیم و فرید بیان ساعت ۷ میشه‌.تو بی زحمت بمون دخترم.

 

_آخه…

 

_آخه نداره با تابان حرف میزنم اجازه بده..

 

و تلفن را برداشت و بدون اینکه منتظر ادامه ی حرفم بشود از خانه خارج شد.

 

نمی‌توانستم درک کنم ،خودت فرید کارش را انجام دهد؟باید حتما مادرش برود

 

صدای رعد و برق باعث شد تمام شیشه های پنجره به صدا در آید و سکوت خانه را بهم میزد.

 

و اضطراب عجیب در وجودم بیدار می کرد….

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sahar Mahdavi
Sahar Mahdavi
1 سال قبل

وای الان بهش تجاوز میکنههه

لیلا
لیلا
1 سال قبل

یه سوال
این ترنم آیا مغز خر خورده؟ چون مامانش و زنداییش موافقن اینم باید موافقت کنه؟
خره بی شعور داری میرینی به زندگی خودت الانم فرید دیوث میاد بهت تجاوز میکنه خاک بر سر😐

شیما
شیما
1 سال قبل

بدبخت شدی رفت خخخخ

****
****
1 سال قبل

یه کاسه ای زیر نیم کاسه ای هست

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x