رمان جزر و مد پارت 10 - رمان دونی

 

 

 

_از قصد نبود من اصلا ندیدم…..باور کن

 

 

بازم نگام نکرد

واااای حتما فکر میکنه دارم خودمو بهش قالب میکنم پسره ی از خود مچکر

 

 

خداروشکر فرود اومدنی حواسم بود و دستامو تو هم قلاب کردم تا سمت اون نرم

خیلی بد و وحشتناک بود برام هیچی حس نمیکنی ولی همینکه میگه میخوایم فرود میایم کمربنداتونو ببندین قلب آدم انگار داره از جاش درمیاد

 

 

بالاخره با هزار مصیبت رسیدیم تهران شهری که آخرین بار یه دختر بچه ی ده ساله رو از حقش گرفتن، وجودشو منکر شدن و به مادرش تهمت زدن

 

 

رفتیم پارکینگ و اون جلوی یه ماشین مدل بالا وایساد

 

 

ما به زور چی بشه سالی ماهی یه بار تاکسی سوار بشیم اونوقت این همه جا ماشین داره تا یه وقت پاهاش تاول نزنه

 

 

این دفعه در و باز نکرد و خودش نشست

پشت فرمون

 

_بشین

 

لعنتی عجب گیری افتاده بودم بین این دو راهی عقب یا جلو نشستن

ولی اگه جلو بشینم فکر میکنه ازش ترسیدم بازم رفتم عقب

دیگه حتی نگاهمم نکرد

آرامشی که هنوزم پا برجا بود برام عجیب تر از قبل شد

بطری آبی که تو فرودگاه خریده بود و با یه کیسه پلاستیکی

داد بهم

وقتی گرفتم دیدم داروئه

این کجا بود دیگه؟

 

_بخور وقتش نگذره

 

 

چشمام بیشتر از این گرد نمیشد

یعنی به فکر ساعت داروهای من بود؟

 

 

از تو اینه نگام کرد و باز همون لحن جدیش

 

_منتظر توام

 

#جزرومد

#پارت۴۵

 

 

سرمو به تایید تکون دادم

 

 

سه تا قرص و کپسول برای صبح یا شب بود که ربطی به این ساعت نداشت

پس اونی که روش نوشته بود هر ۸ ساعت و خوردم

 

 

ای کاش اذیتش نمیکردم ولی دیگه دیر بود

 

در بطری رو بستم و دل دل کردم تا ازش تشکر کنم یا نه که بالاخره اروم زمزمه کردم” ممنون”

 

 

نمیدونم شنید یا نه چون همون موقع داشت ماشین و به حرکت درمیاورد

 

 

تمام فکرم پیش بچه ها بود و نگاهم به خیابونای شلوغ که نفهمیدم کی خوابم برد

 

 

صدای بسته شدن در و بعد دو تقه به شیشه که باعث شد از جا بپرم

چشمام باز و گیج اطرافو رصد کردم

رسیدیم یعنی؟

 

 

_نمیخوای پیاده شی؟

 

اعتراف میکنم صداش میتونه هر کسی رو تو هر حالتی متوجه خودش کنه

با استرس زیادی پیاده شدم

بله…..رسیده بودیم به خونه ای که حتی فکرشم نمیکردم یه روزی با پایِ خودم دوباره بیام

 

سرمو چرخوندم و دور و اطراف و نگاه کردم

اون موقع که ده سالم بود به چشمم اندازه ی یه پارک بزرگ بود ولی الان که قدر ۱۴ سال بزرگتر شدم میبینم رسما جنگله درختای بزرگی که فقط بخشی ازشون به خاطره نور دیده میشه و تهشون معلوم نیست از به کجا میرسه

 

 

_سلام آقا رسیدن بخیر

 

 

پسری که باشنیدن صداش برگشتم سمتش

فکر کنم هم سن و سال خودم باشه

 

_سلام،ممنون

 

 

پس فقط حرفای من نمیشنید که جواب بده

به جهنم بالاخره که میره

 

#جزرومد

#پارت۴۶

 

 

_سلام خانوم خیلی خوش اومدین

 

 

تا اومدم جواب بدم نذاشت پرید وسط حرفم

با این همه ادعا چقدر بی شخصیته

 

_چه خبر؟؟ مشکلی که برای مادر پیش نیومد؟

 

.

_مشکل که نه آقا……ولی خانم بزرگ از وقتی شما گفتید تنها نمیاید تا همین یک ساعت پیش با مادرم تو آشپزخونه داشتن چند مدل غذا درست میکردن چون نمیدونستن خانم چی دوست دارن

 

 

_منو دارید میگید؟

 

خندید به حرفم

 

_بله دیگه مگه غیر شما خانم دیگه ای قرار بود بیان

 

 

_بیا ماشینو ببر

 

 

سوئیچو داد به پسره اونم سوار شد

کجا داشت میبردش مگه این نمیره خونش؟؟

 

 

_لازم نیست با همه هم کلام بشی

 

 

اخم داشت یا من اینطوری حس میکردم

 

_ من که چیزی نگفتم خودتم داشتی باهاش حرف میزدی؟

 

_الان تو داری خودتو با من یکی میکنی؟

 

 

با حرص زل زدم به صورتش

ای کلش بره……فقط هر چه زودتر بررررره دیگه نبینمش

 

اخمش باز شد انگار از حرص من خوشش اومد

 

به سمت ساختمون رفت

متاسفانه تنها کسی که بیشتر از بقیه باهاش آشنام همین آدمه پس دوباره پشت سرش راه افتادم

 

تا روبه روش رسیدیم

پاهام انگار چسبید به زمین

 

 

ساختمونی با سنگ مرمرهای سفید و پنجره های قدی و ۴_۵ تا پله که میرسه به در بزرگ چوبی

 

#جزرومد

#پارت۴۷

 

 

بی اراده پاهام رفت پشت دیوارای سمت چپ ساختمون

 

 

تهه آرزوی اون یک ساعتی که اینجا بودم و از دنیا بی خبر نشستن روی اون تاب بزرگ آهنی بود که یه نفر هولم بده و من جیغ بکشم……

 

 

رسیدم بهش

هنوزم همونجا بود ولی…..فکر کنم مدلش عوض شده باشه

خیره شدم به جلوی تاب

اون حرفا و اون رفتارا دوباره تو سرم ردیف شدن

 

 

“از سرشونم گرفت و هولم داد

 

 

《_گمشو…..برای چی اومدی اینجا……

 

 

ترسیده بودم ازش

از من خیلی بزرگتر بود

یه پسر اخمو که شبیه بابا بود

 

عقب رفتم و داد زدم

 

 

_ماماااان…..

 

 

_دهنتو ببند دهاتی…….تو عمومو کشتی….

 

 

اون موقع منظورشو نفهمیده بودم

ولی بعدها حرفایی که مثل خوره تو سرم وول میخوردن که شاید واقعا من مقصر بودم روانم و به هم میریخت

 

 

لحنش باعث گریه ام شده بود

بازم عقب رفتم و دوباره مامانو صدا زدم که یهو سمتم خیز برداشت

افتادم زمین و این بار جیغ زدم

 

 

_من کاری نکردم…….ماماااااان

 

 

_دروغگو…….خودم الان از حاجی شنیدم به خاطره اینکه داشت میومد پیش شما تصادف کرده…..شما گداها کشتینش

تو باعثش شدی

 

 

عروسکمو با همون یه ذره زورم پرت کردم سمتش و با صدای بلند گریه میکردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 103

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
Batool
9 روز قبل

عزیزکم دلم خیلی براش سوخت چه پسر عموی خشنی از همون بچگی انگار عبوس وظالم بود 🙄 خدا به دادش برسه وقتی بفهمه این قرار نیست بره ور دلش میمونه 😅
ممنونم عزیزدلم بابت پارتگذاری

آخرین ویرایش 9 روز قبل توسط Batool
دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x