رمان جزر و مد پارت 20 - رمان دونی

 

 

 

_آدرسشو میخوام

 

 

پشتم بهش بود

عوض نمیشه…….هیچ وقت

اون زن هرچی بود زن برادرش بود که هنوزم بهش چشم داشت

 

 

_از اولم میدونستم آخر تعریفت از چشمای اون دختر و شفافیت و نفوذ و اون چرت پرتا میخواد برسه به مادرش تا الانم خیلی صبر کردی.‌‌…..

مونده تو دلت نه؟

 

 

سکوت کرده بود ومن به منظره باغ نگاه میکردم

 

 

_شوهر داره ،البته…… اگه هنوز یه ذره اعتقاداتت پا بر جا باشه…..

 

 

_من همیشه آدم معتقدی بودم و هستم…..

 

 

_آره ولی مدل خودت

من و ماه گل شانس آوردیم که خدا رو با حاجی و مادر جون شناختیم وگرنه اگه به شما دوتا بود که الان معلوم نبود چه جور آدمایی میشدیم

 

 

_ هنوزم میگم نمیتونی منو قضاوت کنی…..راجع به اون حرفا هم جدی بودم

توام حواستو جمع کن مثل من غرق نشی

 

 

پر از اخم برگشتم سمتش انگار نه انگار اون حرفا رو بهش زدم هرچند براش عادی شده

الانم منو در حد خودش میدید که مست یه نگاه بشم یه ناز یه ابرو یه نقشه

 

 

_یادت نره من قرار نیست مثل تو باشم

من اختیارم دست خودمه نه ناز و عشوه ی زنا

 

 

_ادعات زیاده مثل منی که فکر میکردم هیچ چیز نمیتونه باعث بشه اصولمو بذارم زیر پام ولی بعد از دیدنش همه چیز زندگیم خراب شد

 

 

رفت ولی حرفاش برام ذره ای اهمیت نداشت

من اون نیستم

این دخترم به نفعشه نخواد مثل مادرش رفتار کنه و مثل اون برنامه داشته باشه و اروم زندگیشو بکنه وگرنه اگه بخوادپاشو کج بزاره دیگه مراعات مادر جونو نمیکنم و یه جور دیگه ای جوابشو میدم

 

#جزرومد

#پارت۸۸

 

 

میدونم آدرسشو پیدا میکنه و میره سراغش

ولی دیگه نمیزارم بازم خرابکاری کنه

گوشی رو برداشتم و به شهروز زنگ زدم

 

 

_سلام آقا…..بفرمایید

 

 

_سلام…..یه نفرو و میخوام ۲۴ ساعته مراقب خونه ی اون زن باشه

 

 

_جسارتا کدوم زن اقا؟؟

 

 

_همونی که تو شیرازِ

چند هفته پیش آدرسشو برام پیدا کرده بودی

 

 

_آهاان رو چشمم……فقط جسارتا آمار چی رو باید دربیاریم

 

 

_امیر طاهر اومد سراغش بهم خبر بده

 

 

_پدرتون؟ چشم آقا…..

 

 

خجالت تنها چیزیه که از این پدر برام میمونه

 

 

رفتم پایین

همه دور میز بودن منم نشستم

چشمم بهش خورد

روبه روم کنار مادر نشسته بود که داشت جلوی منو نگاه میکرد

 

 

_مادر اون ته چینو بزار برای ریحانه امروز گفت دوست داره

 

 

همینو میخواست پس؟الحق که مادرِ

داشت لبشو گاز میگرفت

پس اون زبون دومتریش کجاست که الان مثلا خجالت میکشه؟

 

 

میلی به انجام این کار نداشتم ولی چون مادر گفته بود اومدم دستمو دراز کنم که

امیر حسام زودتر خم شد وته چینو و براش گذاشت

 

 

_بخور تا مادر جون همه رو بسیج نکرده به خاطره تو

 

 

از لبخندش به امیر حسام خوشم نیومد

خیلی با من متفاوته

 

 

_ممنون…..

 

 

همه شامو خوردیم و قبل از بلند شدن امیر و عمو حسابی شلوغش کردن

 

 

_میگم ریحانه تا حالا تهران و گشتی؟

 

_نه…..

 

 

_پس زودباشید بریم تهران گردی به تورلیدری امیرحسام شمس

 

#جزرومد

#پارت۸۹

 

 

زن عمو_نه مامان شما برید خوش بگذرونید من و بابا میریم خونه

 

 

_خانم من تازه اول چل چلیمه شما اگه خسته ای بمون ما میریم میگردیم میام دنبالت

 

_عه وا محمد جواد…..

 

 

هیچ وقت دلیل این همه تظاهر رفتارشو تو جمع نفهمیدم

بعد از سی سال خودشو به کی میخواد نشون بده؟

درسته امشب جلوی این دختر زیاده روی کردم ولی همه باید بدونن چطوری باید به مادراحترام بزارن

 

 

ریحانه_نه….آخه من…..چیزه……

 

 

واقعا انگار یه چیزیش هست که زبون دومتریش و نشون نمیده

 

 

امیر حسام_نه نداریم…..میخوایم بریم بیرون حالت عوض بشه چون میدونم دلت خیلی برای مادرتو و اون دوتا وروجک تنگ شده

 

 

چشماش برق زد ،از چی؟ فقط به خاطره همین حرف؟

 

امروز بعد از دیدن اون اشکا و رفتار متفاوتش با مادر یه ذره از فکرم پشیمون شدم ولی الان یه چیز دیگه میبینم

 

 

به امیر طاهر نگاه کردم مثل همیشه سکوت تو جمع ما مثل یه غریبه

 

 

_فکر کنم با ما هنوز راحت نیستی

مادر جونم میبریم….خوبه؟

 

خوشحال شد

 

_ولی الان دیر وقته مادر باید استراحت کنه

 

 

محمد جواد_به خاطره ریحانه میاد مگه نه مامان

 

 

_معلومه میام به خاطره دخترم…..

 

طبق معمول سوگند پرید وسط…..برعکس سُرمه و مادرش رفتاراش همه صادقانه اس ومن مثل ماه گل دوسش دارم

 

_ مادر جون هنوز نیومده فقط ریحانه اینطوری بگی کلامون میره تو هما

دیگه بهت سر نمیزنما

 

 

مادر خندید و صورت سوگند که کنارش وایساده بود بوسید و دست دوتاشونو گرفت و با هم رفتن

 

 

_تو باید بیشتر از من حواست به دختر عموت باشه عزیز دلم تازه اومد پیش ما…..هم سن و سال همید بگید بخندید خوش باشید

 

با این سنش همه رو به زبون میگرفت

برای همین عاشقشیم به جز زن عمو…..

 

تقریبا نیم ساعت بعد جلوی ساختمون بودیم که دختره و مادر اومدن

 

 

ریحانه&

 

حوصله نداشتم ولی وقتی دیدن حاج خانوم به خاطره من میخواد بیاد دیگه چیزی نگفتم

 

امیر حسام_خب محمد طاها مادر جون و ریحانه با من میان بقیه هم با بابا

 

_امیر منم با شما میام

اونجا اصلا خوش نمیگذره

 

_آهای پدر صلواتی پیش من خوش نمیگذره؟

 

_نه بابا جون مامان میخواد همش غر بزنه سُرمه هم همش تو گوشیشه

 

یعنی عین هانیه اس آبرو برای خانواده نمیزاره

 

_تا عضو جدید خانواده اجازه نده نمیزارم

باید راحت باشه

 

بازومو کشید و آویزونم شد

 

_ریحانه تا بله ندی امیر نمیزاره من بیاما زود باش بگو دیگه

 

راستش یکم خجالت کشیدم از اجازه گرفتنش من از کی تا حالا انقدر مهم شدم که ازم اجازه میگیرن ولی گذاشتم به پای اخلاق گرم و صمیمیش وخندیدم بهش…..

 

_خب توام بیا

 

_زبونشو برای برادرش دراز کرد و همه سوار شدیم

اون شب خیلی خوش گذشت ولی فکر اینکه میتونستیم با بچه ها و مامان بیایم و بگردیم مدام تو سرم میچرخید

 

***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 110

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سمفونی مردگان

  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد کاردان خالق کد ام کی در باره این کتاب گفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
2 روز قبل

امروز چرا پارت نیست؟

خواننده رمان
خواننده رمان
3 روز قبل

بابای محمدطاها برا مامان ریحانه دردسر درست نکنه دودش تو چشم دختر بیچاره هم بره.
فاطمه جان امروز جمعه بود یه چن تا پارت میذاشتی عزیزم سال بدی،اووکادویی، گلادیاتوری😉😉😂

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x