رمان جزر و مد پارت 27 - رمان دونی

 

 

 

یه آه پرافسوس کشید

و با یه لبخند تلخ و چشمای غمگین زل زد بهم

 

_نه هر دختری…..

 

 

فکر کنم شیدا رو میگه

پس درست فهمیده بودم

شب مهمونی فهمیدم باهاش مثل بقیه رفتار نمیکنه

 

 

_دختر خالتو دوست داری مگه نه؟

 

جا خوردنش خیلی واضح بود ولی خودشو زد به اون راه

 

 

_دستت چطوره؟

 

وقتی نمیخواد دیگه چیزی بهش نمیگم خب

 

_خوبه خداروشکر…..ولی خب سختمه دست به آب نزنم

 

 

تا چند دقیقه پاهاشو روی زمین میذاشت و تابو تکون میداد که نمیدونم چرا یه دفعه خودش دوباره شروع کرد

 

 

_اگه اونقدر واضحه که تو تو دوساعت فهمیدی پس چرا مامانم تا الان نفهمیده

دخترا که انقدر فضولن

حتی خود حاجی که لقمه گرفتش برای محمد طاها

 

پر از حسرت و دلخوری بود لحنش

 

 

_شاید….. اونا فکر میکنن با اونم مثل بقیه ای ولی یکی که تازه اومده تو جمعتون متوجه نگاهات میشه اینکه همش حواست به اون بود مخصوصا وقتی با پسرعموت حرف میزد و تو سعی میکردی خودتو بزنی به اون راه

یا جلوی خودش خیلی شیطونی نمیکردی و میخواستی مثل آقاها رفتار کنی

 

 

هیچی نگفت و تکیه داد

 

_همیشه انقدر دقیقی؟؟ تا حالا خودمم نمیدونستم جلوی اون انقدر عوض میشم؟

 

 

_خب تویی که انقدر دوستش داری چرا به بقیه نگفتی مثلا به مادرت یا بابات که نذارن بابا بزرگت تصمیم بگیره

 

#جزرومد

#پارت۱۱۶

 

 

_چون شیدا دوستش داره……

 

یه خنده ی تلخ زد بهم

 

 

_از بچگی همیشه من به اون نگاه میکردم و اون به محمد طاها…..میگفتم که چی بشه خودمو کوچیک کنم…..

 

 

چقدر سخته یکی که دوسش داری دلداده ی یه نفر دیگه باشه

 

_خب به پسرعموت میگفتی مگه نمیگی مطمئن نیستی اونم دوسش داره یا نه….اینطوری اگه خیلی مرد باشه خودشو کنار میکشه

 

 

_خیلی فکر کردم خیلی باخودم کلنجار رفتم

ولی اگه به اونم میگفتم، اصلا مطمئنم میشدم به حال من فرقی میکرد مگه؟ اصل شیداس که منو نمیخواد اصلا منو نمیبینه

 

 

تلخه ولی راستم میگه

دست و پا زدن الکیه

 

 

_نمیگم میفهممت چون نمیشه ولی از خدا میخوام بهت آرامش بده

 

 

_ممنون……

 

یه ذره زل زد بهم که من خجالت کشیدمو سرمو برگردوندم

 

_ریحانه داشتن یکی مثل تو که درد آدمو بدون اینکه به زبون بیاره آرزوی هر مردیه

 

 

_الان مثلا تلافی کردی حرفمو؟

 

_نه…..واقعیتو گفتم

 

 

داشتم  همینطور به اطراف نگاه میکردم که یهو سرم کشیده شد به طرف بالا

 

 

با اخم از پشت بوم داشت بهم نگاه میکرد

اتاقش اونجاس

من که ندیدم ولی با توجه به اندازه ی خونه باید خیلی بزرگ باشه

 

ناخداگاه خندم جمع شد

حس میکنم وقتی کنار امیر حسامم میخواد بیاد منو بزنه

 

 

یه بار باید بهش بگم اون فکر مریضشو بندازه دور و مثل زن عموش که هی متلک بهم میندازه با اون نگاهای طلبکارانه اش اعصابمو خورد نکنه

 

 

امیر که رد نگاهم و گرفته بود اونم پسرعموشو دید

براش دست تکون داد و داد زد

 

 

_از اونجا چرا سختت میشه…….قشنگ بیا پایین دقیق تر گوش بده بفهمی چی میگیم

 

با اخم رفت معلوم بود بهش برخورده

بهش حق میدم منم بودم ناراحت میشدم

علنابهش گفت فوضول

ولی میدونم به پسرعموش کاری نداره همین چشم غره براش بسه حالا من اگه بودم میومد پایین سرمو میبرید

 

#جزرومد

#پارت۱۱۷

 

 

_از توام حساب میبره که بهت هیچی نمیگه؟

 

یه پوزخند از روی تمسخر زد

 

_محمدطاها؟؟؟؟نه چون دوستم داره چیزی بهم نمیگه

 

بیشتر شبیه نادیده گرفتنه تا دوست داشتن

مثل کسی که میگه بزار اینم برای خودش خوش باشه

 

_باور نمیکنم….

 

_باور کن……..محمد طاها مثل عقاب بالا سر همه س…..مادرجون، من، بابا به کل همه ی خانواده

جدیدا که تو بهمون اضافه شدی و بیشتر روت حساسِ و مراقبه

 

 

نگفتم بهش به خاطره مراقبت ازم نیست به خاطره فکر مریضشه

 

بلند شدم از روی تاب

 

 

_مراقب نه…..من برم تو دیگه ،الان دوباره از اون بالا بهمون چپ چپ نگاه میکنه و هزار تا فکر ناجور میکنه

 

 

اونم بلند شد و کنارم وایساد

 

_بهت نمیاد ازش بترسی….

 

 

_نمیترسم فقط از ناآرومی فراری ام

ولی به لطف پسر عموت از وقتی دیدمش و هر وقت باهاش هم کلام شدم به یه دعوا رسیدیم

 

 

البته به جز چند شب پیش که اون صدای جذابش خیلی مهربون شده بود

هرچند اونم به خاطره مادر بزرگش بود نه من

 

 

_دیره دیگه ریحانه خانوم

گیرافتادی

 

 

برگشتم و دیدمش

 

_بدشانسی پشت سرهم

 

 

صداش از کنار گوشم اومد که شونه هام پرید و نیم تنه م برگشت سمتش

 

 

_بدشانسی به خاطره دیدن محمد طاها؟؟؟بهش بگم چی گفتی تا دعوات کنه؟

 

زبوک شیرینش با حرف تلخش اصلا همخونی نداشت

 

 

_خواهش میکنم امشب دیگه حوصله ی بحث کردن ندارم

 

 

_عه…کار هر شبتونِ؟؟……‌پس منم باید یه مدت بیام اینجا دیدن محمد طاها موقع دعوا واقعا جذاب

چون اصولا دعوا نمیکنه دستور میده و بقیه اجرا میکنن

 

 

آره واقعا تو این ده دوازده روز فهمیدم با همه همین جوریه البته به جز من

 

 

با سربالا و دستای تو جیب شلوارش که ژست همیشگیش بود بهمون رسید

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 107

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
9 روز قبل

کاش ریحانه به محمد طاها میگفت که حسام شیدا رو دوست داره

فرشته منصوری
فرشته منصوری
9 روز قبل

ممنون
لطفا پارت ها طولانی تر بشه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x