از در پشت آشپزخونه زدم بیرون و رو نیمکت چسبیده به دیوارش نشسته بودم
صیغه؟؟ مگه من انقدر دم دستی ام که به خاطره اینکه دورو بر اون پیدام نشه اینطوری بهم پیشنهاد میده؟کسی چرا نزد دهنش؟ مگه چیکارس؟
“به خاطره راحتی دختر عمو”
یه دروغگوی بی خودِ
ولی…..ولی امیر خیلی قاطی کرد
و بعد از اینکه جواب سوالشو ندادم رفت
الان من چیکار کنم؟؟
نمیدونم چقدر اینجا تنها نشستم که صدای عمو و زنش که داشت نزدیک تر میشد اومد
_حالا که معلوم نیست خانم….
_تو تا حالا دیدی برادر زادت یه چیزی بخواد و کسی بتونه ردش کنه……
_ریحانه شاید قبول نکرد؟؟
_توچه ساده ای اون از خداشه…..مادرش مگه زن صیغه ای نبود
یعنی یه ذره خجالت تو وجودشون نیست
با اون ظاهر موجهشون
از همشون بدم میاد
_نسرین محمد طاها رو نمیشناسی مگه؟رو حرفش هست وقتی گفته به خاطره راحتی ریحانه اس یعنی چیز دیگه ای نیست
_بله میشناسمش…..ببین محمد جواد
امیر علی شیطنت داشت ولی سرو گوشش نمیجنبید ولی اون زن یه جوری رامش کرده بود که ده سال هیچ بنی بشری نمیدونست زن و بچه داره حالا اگه بچش یه ذره هم به خودش رفته باشه تا دوماه دیگه مادرت صاحب نتیجه میشه
_نسرین دیگه خستم کردی….هر چی به دهنت میاد باید بگی جلوی بچه ها؟
_باشه….چند ماه دیگه سلامت میکنم اقا…...
میترسم از حرفش نکنه بخواد ازم سوءاستفاده کنه و ازون عوضیا باشه و همه ی اینا بهونه باشه؟؟
اصلا به خاطره همین امیر یه دفعه اونجور عصبانی شد….هااان؟؟
#جزرومد
#پارت۱۲۸
سُرمه_بس کنید مامان هر چی شد به ماچه ربطی داره؟
_قربون دختر گلم برم…..محمدطاها لیاقت تو رو نداشت
محمد جواد_چند هفته دیگه عقدشه اونوقت تو هنوزم دست از این حرفا برنمیداری؟؟
_فکر کردی یادم میره…..پدر جناب عالی نوه ی دست گل خودشو ندید و رفت سراغ دختر نسترن
حاجی راضی نبود این مال و مکنت به بچه ی من برسه
_اولا این دوتا هم مثل خواهر برادرن ثانیا کم داریم مگه؟
_توام که از دنیا بی خبری…..دل دخترم پیشش گیره جواب در ثانیتم……آره کم داریم رئیس شده برادرزاده ت به هر کی هر چی بخواد میده نخواد نه…..
سُرمه هم دوسش داره؟؟پس برای همین از من خوشش نمیاد……چشونه اینا؟؟
_کی حق تو و بچه هاتو خورده که اینجور حرف میزنی؟کم حواسش به امیر حسام و گند کاریاش بود؟
_همچین میگه….
سُرمه_مامان لطفا تمومش کن…..اون علاقه هم برای نوجونیام بود من الان دیگه بهش فکر نمیکنم
_آره…...ایشالله همین طوره که تو میگی
چرا نمیره یکی از این خاطرخواهاشو صیغه کنه
چرا دست از سر من برنمیداره
سوگند_مامان به شیدا و خاله چیزی نگی یه وقت؟
_مگه عقلم کمه منتظرم ببینم گند این دوتا با راحتی و معذب نبودن به کجا میرسه که رسوای عالم بشن…..
صدای ماشینش اومد
_این همه حسادت آخر کار دستت میده زن…..سوار شید بریم
_آره فقط دست من……راستی داداشت یه دفعه کجا رفت؟پسرِ بی عقل من یه جوری معرکه گرفته بود که انگار صاحب دختره س…..خوب شد محمد طاها کشوندش طرف خودش وگرنه چند وقت دیگه میومد میگفت مامان الا بلا اینو میخوام
#جزرومد
#پارت۱۲۹
سوگند_توام میگرفتی….
_برادرت خانواده داره
ولی اون دوتا چی؟
پسر رو که عین سر راهی ها ول کردن مادر و پدرش،دختره هم معلوم نیست مامانش با چه نونی بزرگش کرده؟
_نسرین سوار میشی یا خودم برم؟؟
ای کاش میرفتم جلوش داد میزدم
مادر من نون زحمتش و بهم داد نون کارگری نون شب نخوابیدناش نه مثل شما نون مفت که حاضر و آماده اومد تو سفرتون
صدای ماشین که دور شد
به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم
دل شکستن همین بود دیگه مگه نه؟
احساسش میکردم…..سوزش قلبمو
من هیچ وقت انقدر بد نمیگفتم به بقیه
هیچ وقت انقدر با حقارت به کسی نگاه نکردم
به خاطره پول نبود
به خاطره عزتشون بود که خیلی راحت با یه حرف میشکنن
_فکراتو کردی…..
ازش متنفر بودم اونی که باعث شد این حرفا رو بشنوم
ولی این بارنترسیدم هول نکردم از بی هوا اومدنش
آروم چشمامو باز کردم
چرا انقدر شبیه باباس که هر بار دیرنش منو یاد اون بندازه؟
_جنستون چیه شما؟
فقط سرد نگام میکرد
_فقط به خاطره اینکه باامیر حسام حرف میزنم و باهاش راحتم این کارو میکنی؟
_دیدی چطوری عصبانی شد؟ چه حرفایی بهم زد؟اون عادت نداره رگ گردنش برای کسی باد کنه ولی برای تو چرا…..
_شاید چون آدمِ……نمیشه؟؟……حتما باید منفعتی پشتش باشه؟…….مثل همتون؟؟؟
لامصب یه چیزی بگو دیگه
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 103
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نمیشه این رمان و تاوان رو هر روز پارت بذارین به جایی بر نمیخوره