رمان جزر و مد پارت 35 - رمان دونی

 

 

 

_محمدطاها به خاطره خودت میگه

امن نیست مامان جان نمیشناسیم که پیش کی میخوای بری محیطش چیه آدماش کی ان آخه؟امیر حسام بعضی وقتا یه چیزایی بهم میگه باورم نمیشه

 

 

چرا انقدر این زن خوش خیالِ آخه؟؟

 

بهش پوزخند زدم

 

 

_بازم به خاطره خودم میگه؟وسط این همه مهربونیش چیکار کنم آخه…..

 

 

_شکر کن که اینجایی همین کافیه…..

 

اوهوم…..به خاطره توام که شده حتما

 

 

_شماره حساب میخوای؟؟ باشه برات میفرستم فقط شمارتو بهم بده

یادت نره ها……

 

 

انگار مسخره کردنمو فهمید که حالتش جدی تر شد

ولی همچنان با اعتماد به نفس

 

 

_خب با اجازه مادر صیغه رو بخونم…..

 

 

بدون تعلل شروع کرد یه آیه ی عربی خوند و من حاج و واج

اینکه کلا اینکاره نبود الان حفظه که……

 

 

ضربان قلبم تند شد انگار واقعا دارم شوهر میکنم اونم با کسی که میخوام سر به تنش نباشه

 

 

جمله که تموم شد جفتشون زل زدن بهم و من همچنان نگام بینشون میچرخید

 

 

_تموم شد؟؟همین؟؟

 

 

_توقع داشتی چی باشه مگه؟مهریه ت چی عزیزم؟؟

 

 

_مگه مهریه ام میخواد؟؟

 

 

_معلومه مادر

 

 

یا خدا……جدی جدی میخواد یه کاری بکنه

 

 

با قیافه ی نزار رو کردم بهش

 

 

_من مهریه نمیخوام حاج خانوم

همین کافی بود

 

 

_باید بگی عزیزکم…….بعدشم قبول کنی

 

#جزرومد

#پارت۱۴۰

 

 

زودتر از من اون جواب داد

 

_یه سکه مهر باشه…….

 

 

عوضی فرصت طلب

یه سکه؟؟ ارزش من یه سکه اس؟؟

 

 

یه لحظه از فکره مسخرم تعجب کردم

الان بحث اندازه ی مهریه س؟

به خدا زده به سرم مثل خودش

 

 

_باشه قبول….قبول میکنم

 

 

خنده ی ریز حاج خانوم وسط دل شوره ی من چی میگفت

 

 

_باید بگی قَبِلتُ مادر؟؟

 

 

با صورت بی حسش داشت نگام میکرد

 

 

_خب من نمیدونم چی به چیه…..

 

_یعنی میخوای بگی تا حالا نه دیدی نه شنیدی

 

با حرص لج دراری بهش متلک انداختم

 

 

_تو زندگی من دونستن شرایط صیغه لازم نبوده خدا روشکر…….برعکس بعضیا که متنشم از حفظن

 

 

_آره خب برای من خیلی استفاده میشه سالی هفت هشت بار

بایدم حفظ باشم

 

 

تو دلم خالی شد و قیافم شبیه آدمایی که همه چیزشونو به یه قول مسخره باخته بودن

 

بهش نمیومد انقدر عوضی باشه

 

 

بازم صدای خنده ی بلند حاج خانوم

این چشه دیگه……

 

 

زل زدم بهش

شاید اولین بار بود

انقدر خندید که از چشماش اشک اومد

 

 

_خدا نگهت داره محمد طاها

زهرشو آب کردی که…..ببین صورت بچم سرخ شده

 

 

یه لحظه فقط یه لحظه نگاهم رفت سمت اون

لبخند میزد با مهربونی به روی مادربزرگش

چقدر میتونه دوسش داشته باشه

از اون پوسته اومده باشه بیرون و این حالش باشه؟ که غرق لذت قهقه شو نگاه کنه؟؟

 

 

حاج خانوم با دستش اشک گوشه ی چشمشو گرفت

 

 

_شوخی میکنه مادر‌‌…..بذار امیر حسام بیاد بهش تعریف میکنم سر به سر ریحانه گذاشتی

 

 

شوخی؟؟اونم با این صورت خشک و جدیش؟منکه فکر نکنم

 

ولی…..ولی حاج خانم عین بچه ها میمونه

سادگی و البته تنها

 

#جزرومد

#پارت۱۴۱

 

 

الان یک هفته س عید تموم شده و هرروز میرم دنبال کار ولی هیچی

 

 

نمیدونم یه تلفن جواب دادن مگه لیسانس میخواد آخه؟؟

تازه اونم به یه دختر ساده مثل من نمیدن

احتمالا بهونه شون بود چون من بدردشون نمیخوردم آخه نه تیپم بهشون میخورد نه مدل حرف زدنم

 

 

اینو وقتی فهمیدم که یکیشون به من گفت استخدام کردیم ولی به دختری که بعد از من اومد و تیپ آنچنانی داشت گفت بیا فرم و پر کن عزیزززم…..

 

تازه یکیشونم وقتی رئیسش داشت بهم حرف میزد و خودشم میخندید یه جوری بهم نگاه میکرد که انگار میخوام شوهرشو از دستش بقاپم

 

 

هر چند دختر عموی آیدا که تو تهران و با پارتی رفته سر کار بهش گفته بود بعضی منشیا دو منظورن

بقیشم گفت که برای چی این لقبشونه

اولش من باورم نشد ولی با وضع این چند روز فهمیدم حق با اونه

 

 

حالا هر چی….

هرکسی تو این مملکت یه جوره دیگه چیکارش کنیم……

 

 

گوشیمم امروز قاطی کرد و خاموش شد

مجبور شدم زود بیام تا حاج خانوم نگران نشه

ده بار بهم زنگ میزنه ببینه کجام

راضی نیست ولی بهم نه نمیگه ناراحت نشم

 

 

از بعد از اون صیغه هم دیرتر از اون پسره میرم زودترم شام میخورم میخوابم که نبینمش

 

 

امیر حسامم هنوز نیومده

فکر کرده من عاشق چشم و ابروی پسر عموشم که با من قهر کرده

 

خنگ اگه میگفت شیدا رو دوست داره من الان راحت بودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 112

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح

  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری عاطفی با او داشته و حالا زن دیگری در زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 روز قبل

ممنون فاطمه خانم🙏

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x