راوی
وارد اتاق که شدند، کیمیا با خجالت گفت:
_ زشته الان میفهمن ما نیستیم!
وحید اما با لبخند پر از شیطنتی، در را بست و به کیمیا نزدیک شد، دست دور کمرش انداخت و سر در گوشش فرو برد:
_ هوم، خجالت میکشی خانومم؟
کیمیا با خجالت مشتی به بازویش کوبید:
_ عه وحید، خب زشته، مامانت و مامانم اون بیروننهااا، دیگه بقیه فامیل هیچی، اگه یهو بیان تو چی؟
به ارامی خندید و گازی از گردن کیمیا گرفت:
_ نترس، اتاقی که وسایلاشونو گذاشتن پایینه، چیکار به من و تو دارن؟
دستش روی کمرش را فشرد و گوشت باسنش را چنگ زد:
_ هوستو کردم کیمیا، بعد از مهمونی باهم بریم خونهی ما؟ اینجا قباد سختگیری میکنه!
کیمیا که دیگر داشت خمار میشد، دست دور گردنش حلقه کرد و پیشانی به پیشانی هم تکیه زدند:
_ دوس دارم اما نمیشه، داداشم گیر میده که این وقت شب کجا میریم!
وحید چشم بست و لبهایش را روی لبهای گوشتی و رژ زدهی کیمیا گذاشت، با لذت بوسید و گفت:
_ اوممم، پس تا مهمونا هستن و سر داداشت گرمه یکم شیطونی کنیم؟
کیمیا با خجالت لب گزید:
_ فقط شیطونی دیگه؟
خندید و به ارامی کمرش را به دیوار چسباند، دست زیر یکی از زانوهایش انداخت و پایش را تا کنار پهلویش بالا کشید، رانش را چنگ زد و دستش را به ارامی زیر دامنش برد:
_ فقط شیطونی…
لبهایش گردن کیمیا را هدف گرفتند و با ولعی که خودش را کنترل میکرد تا کبودی ایجاد نکند بوسید، خودش را بیشتر به او فشرد و دامنش را بیشتر بالا زد، باسنش از زیر دامن چنگ زد و با لذت در گردنش گفت:
_ آخ کیمیا، آخ…چندسال منتظر امروز بودما…
کیمیا میان لذت و خماریاش تک خندهای کرد:
_ کاش همون چندسال پا پیش میذاشتی که دیگه…
سکوت کرد و باقی حرفش را وحید به راحتی حدس زد، اینبار وحشیانه لبهایش را به کام گرفت و دامنش را کامل بالا زد، به آرامی دستش را داخل شورتش فرو برد و با نالهی کیمیا لبهایش را رها کرد و گفت:
_ فراموشش کن…فقط من، فقط باید منو تو ذهنت داشته باشی!
سپس دستش را میان پایش تکان داد و با خمارتر شدن چشم کیمیا، قبل از بلند شدن مالههایش دوباره لبهایش را به کام کشید، انگشتان کیمیا که در موهایش چنگ شد، دست دیگرش را به سمت کمربند شلوارش برد.
کیمیا قصد کرد جدا شود اما سریع سر در گوشش فرو برد و خمار لب زد:
_ نگو، نگو کیمیا…دست بزن، ببین چه بلایی سرش اومده، آرومم کن…
با حس فرو رفتن انگشت وحید درونش، آهی کشید، وحید هم از فرصت استفاده کرد و شلوارش را باز کرد، خودش را به دخترک فشرد و با گذاشتن دستش روی دهانش، صدای نالههای بلندش را خفه کرد.
ضرباتش را سریع پیش میبرد و تن هردو خیس عرق شده بود، با لرزیدن بدن کیمیا در آغوشش، محکم دست دور کمرش حلقه کرد، میدانست که کیمیا با این حس، چندین لحظه از حال میرود!
کارش را ادامه داد و با فشردن لبهایش به گردن کیمیا نالهی مردانهاش را خفه کرد و نفس نفس زنان، عقب کشید.
دست زیر تن کیمیا انداخت و او را روی تختش خواباند، کیمیا هم نفس نفس میزد و با رابطهی سریع و یهویی که داشتند، انگار که هردویشان شارژ شده باشند، لبخند به لبهایشان نشاند.
بوسهای به لبهایش زد و گفت:
_ میرم توالت، تو هم خودتو یکم دیگه جمع و جور کن تا کسی نیومده!
کیمیا سر تکان داد و وحید هم به سمت توالت اتاق رفت.
کیمیا لباسهایش را مرتب کرد، صورتش را باری دیگر آرایش کرد و از موهایش که مطمئن شد بهم ریخته نیست، با خیال راحت لباس زیرش را عوض کرد و میان کشوها مشغول گشتن به دنبال قرص بود، اما پیدا نمیکرد!
وحید که بیرون امد، با نگرانی گفت:
_ وحید، اورژانسیم تموم شده، بدو برام بگیر…
وحید با لبخند بوسهای به پیشانیاش زد:
_ نگران نباش عشقم، تا ۷۲ ساعت مشکلی نیست، فردا صبح که برای کلاس بیام دنبالت میخرم میارم، باشه؟ الان برم و بیام قباد شک میکنه!
ناچار سری تکان داد و بی مخالفت دیگری هردو به مهمانی برگشتند، قباد که تمام مدت به دنبال کیمیا میگشت با دیدنشان با هم ابروهایش را بالا داد، وحید چیزی در گوش کیمیا زمزمه کرد و دور شد.
قباد که به کیمیا رسید بی مقدمه پرسید:
_ میدونم محرم شدین و به هم علاقه دارین سخته تحمل کردن اما حداقل تو مهمونی رعایت کنید کسی بهتون بدبین نشه!
کیمیا با خجالت لب گزید و سر به زیر شد که قباد بی توجه پرسید:
_ حورا چرا نیومد؟
خوشحال از عوض شدن بحث سر بالا گرفت و به برادرش خیره شد:
_ خب، چرا بیاد داداش؟ انگار خیلی فامیلا ازش خوششون میاد…
چشم ریز کرد:
_ کیمیا چیزی که زیر سرتون نیست، ها؟ چرا باید حورا جدیدا انقدر غد بشه و تو روم وایسه؟
کیمیا کلافه پشت چشمی نازک کرد:
_ داداش دنبال چی هستی؟ خیلی سخته فهمیدنش؟ فکر کردی مامان و لاله با طعنههاشون زندگی براش گذاشتن؟ هنوز جوونه، میخواد زندگی کنه…بذار درسشو بخونه و سر کار بره انقدر اذیتش نکن تو رو خدا، دلش به همینا خوشه…تو هم که کلا سرگرم زن و بچهی جدیدت شدی کسی که سه سال محرمته رو انداختی تو سطل زبالهی ذهنت و بهش بی توجهی!
اخمهایش را در هم کشید و بازویش را ونگ زد:
_ واسه من زبون در نیار، هرچی میکشم از دست شما زنهای این خونهس، همون اول اشتباه از خودم بود شما چهار تارو یه جا نگه داشتم، اما اونی که گند زد حوراس نه من، حالیت شد؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
احح یعنی ها دوست دارم گردن قباد رو بگیرم یجوری بزنم تو دهنش شب خونی بگیره
بیشرف بی ناموس بی غیرت
تا اسمش میاد دوست دارم یک جوری بزنمش گردنش از زانو بشکنه بی همه چیز
کیمیا هم ک فقط کارش حامله شدنه :/
نویسنده ها انگار فقط کارشون این شده ک بیان ی مُشت خزعبلات مینویسن واقعا به اینا نمیگن نویسنده، نویسنده یعنی بیای از یک سنگ هزارنوع نقش و نگار در بیاری از دیدگاه خودت بنویسی ب ی چیز بی رنگ و بی جون با توصیفاتت جان ببخشی و رنگ بهش بدی.. اشعار زیبا بنویسی واقعاااا براتون متاسفم نویسنده این نیست ک بیان ی مشت کثیف کاری شرح بدن
#نویسنده_خوب_داشتن_هم_آرزوست
از این پارت حاااالم بهم خوردددد اهههه همش کثیف بازیای این وحید و کیمیا 🤢🤢🤢🤢🤢🤮🤮🤮 خدایا اینارو سوسک کنننن
کیمیای چندش این همه غلط کاری کرده ولییییییی نهههه زندگیش گل و بلبلهههههه🤢🤢🤢🤢
چرا خودتو اذیت میکنی جناب نویسنده؟!بالای رمانت بنویس شرح رابطه ی جنسی و اضافه کن که از بی هنری قلمت که نمیتونی مخاطبو با ارزش ادبی جذب کنی مطالب جنسی مینویسی
واقعا متاسفم برای رمان دونی که همچین نوشته های بی ارزشیو به اسم رمان منتشر میکنه!جم کنید بابا آبروی هرچی نویسنده رو برید
چ ربطی داره مگ ت واقعیت اتفاق نمیوفته اینجوری با سانسورای مسخورشون نمیرینن ت همچی طبیعی جلوه میدن شما مشکل داری نخون ب نویسنده چیکا داری؟
قربون اون انگشتایی ک باعاش اینارو نوشتی نشممم ک خیلی حق بود
رئیس امور دستشویی؟https://s.w.org/images/core/emoji/14.0.0/svg/1f602.svg
اون خانمی که گفتش ها من خوندم بچه لاله از یکی دیگس حورا هم بعدش حامله میشه کی بود؟کجاخوندی شما؟فاطی کجا رمان حورا جلوتره؟
اشتب زدی داداش
اصلا اینو نگفت گفت یه بچه ای هست که نمیدونه از لاله هست یا حورا
نه دخترهای گل اشتباه(سوء تفاهم شد) درمورد لاله بچه ها،دوستان حدس میزنن اما یکی از دوستان فکرکنم جلوتر تلگرام نویسنده رو خونده بود گفت؛ (وی آی پی) فکرکنم بعدنها حوراا ۱ دختر داره به نام پناه••
من تو کانال تلگرام حورا هستم . و پارت های رمان دونی تقریبا داره به اونجا میرسه .
و زیر پارت ها نوشته حور داره با نیاز کوچولو تو بغلش دلبری می کنه یه همچین چیزی …
یه بنرم از رمان حورا دیدم نمیدونم واقعی باشه یا نه اما حورا به قباد گفته بود بذار برای اخرین بار ….. انجام بدیمو قباد هم با کلی طعنه و کناییه قبول کرده بود ولی انگار حورا حامله شده بود و با بچه ی تو شکمش از پیش قباد فرار کرده بود
حالا باز نمیدونم
یه سوال…
چرا ما یاید رابطه ی وحید و کیمیا رو بخونیم؟؟؟ مگه اسم رمان حورا نیست؟؟
چون نویسنده الاغه😑
من نمیدونم! مگه اون روز که حورا را بردند بیمارستان کیمیا به قباد نگفت که همه این ماجرا ها تقشه اون مامان عوضی و خاله ی گوه تر از خودشه؟
پس چرا این قباد سگ پدر باز زر میزنه که همش تقصیر حوراست؟ کثافت لاشی هول
چرا قباد نمیفهمه داستان چیه چرا حورا اینکار کرده زیادی داره کشش میده
هرچقدر نویسنده سعی میکنه کیمیا را خوب جلوه بده و توجیه کنه بازم اکثرا ازش بدشون میاد
انتظار داری ازش خوشمون بیاد تو فکر کن با اون همه کثافت کاری تازه حامله هم شده بود هیچکی نفهمید بعدم با وحید زندگی خوش و خرمی هم داره این به کنار
با یک بچه که سقط کرد تو رابطه خجالت میکشه 😬😬😬😬😬
یا پارت های قبل نویسنده میگفت دامن پاک کیمیا یک جوری از کیمیا تعریف میکنه انگار بهش ت،ج،ا،وز شده نه اینکه کیمیا خودش خواسته
طوری حرف میزنید که انگار هیچ دختری دوست پسر نداره و فقط روز خواستگاری پسره رو میبینه بابا کیمیا هم مثل هر دختری عاشق شده بود هرزه نبوده که هر روز با یکی باشه عاشق بود ولی عاشق آدم اشتباهی کم دختر دور و برمون داریم که اینجوری ضربه خوردن؟مشکل دخترهای جامعه ما زود باوریشون و احساس پاکشون هست که هر پسری که ابراز عشق میکنه باورشون میشه و با تمام وجودشون عاشق میشن و باور میکنن
وای خدا چقد این قباد پرو چشم سفیده چرا یه ذره از حق به جانبیش کم نمیشه آدم مزخرف.
کاش اینجا کیمیا جریان و بگه…
جریان چیو؟
معلومه دیگه
نقشه ی مادر قباد و لاله و مامانش…
نمیگه متاسفانه
ریدم دهنت قباد ریدممم..این عوضی حالا حالاها فکنکنم آدم شه فقط حرفای مزخرفشو بلغور میکنه زر تکراری میزنه
حالا هی باید عاشقانه های کیمیا و وحیدو ببینیم ولی نمیدونم چرا به دلم نمیشینه شاید بخاطر کیمیا ک حقش این خوشبختی یهویی نبود و باید تاوان کاراشو پس میداد ولی مث اینکه حورای بدبخت تاوانی ک اون باید بده رو هم داره میده انقد ک بیچارس و از زمین و زمان داره میکشه..الان فقط منتظر اون لحظم ک قباد لاشخور بفهمه ب کادون زده و بدترین ضربه رو از اون لاله سلیطه ش بخوره و بفهمه یه تخم حرومو جای بچه خودش بهش قالب کرده
خب از قرار معلوم کیمیا حامله میشه ، نویسنده به روی خودش نیاورد شما هم به روی خودتون نیارید 🫣
😂😂😂😂
بازم این قباد بیشعور گف که همه چی تقصیر حوراست
آخه نفهم اون از خودش گذشت تا تو پدر شی اونوقت بازم اونو مقصر میدونی
چی میشد که بین این ماجراها خانواده واقعی حورا پیدا میشد کاش میشد یه حامی داشت تا این قباد عوضی رو تا سرحد مرگ کتک میزد
تازه فهمیده چه گوهی خورده😐یعنی حورا از سگ کمتره اگه باز برگرده به این دیوث
زن ها زود میبخشند حالا یا بخاطر آبروشان یا بچه ها شون یاهم دلشون💖
اتفاقا زن ها دلشون که بشکنه هیچوقت مثل اول نمیشن
بله درسته هر کس روش خودش و داره ولی دلی که شکست دیگه مثل قبل نمیشه چینی بند خوردست شاید ببخشن ولی هیچوقت فراموش نمیکنن نه اینکه نخوان فراموش کنن این قلبه که جوری زخم خورده که همیشه یه دردی رو حس میکنه مثل آتش زیر خاکستر امیدوارم نه شما نه هیچ دختر و زنی چنین حسی رو هیچوقت تو زندگی درک نکنید ولی واقعا سخته و زجر آور