رمان دونی

 

 

 

 

_ خواهش میکنم پسر…بدو دوستات منتظرن!

 

وحید دست در جیب‌هایش فرو برد، کمی خیره‌ی انها شد و کیمیا که دید مکث دارد برای برگشتن، به سمتش قدم برداشت، کنارش شانه به شانه ایستاد:

 

_ چه بامزه‌ن…

 

با صدای کیمیا نگاهش به سمتش کشیده شد:

_ دوس داری؟

 

گیج به وحید نگاه داد:

_ چیو؟

 

وحید با شیطنت چشمکی زد:

_ بچه‌!

 

کیمیا لبخندی شرمگین زده سر به زیر انداخت، وحید هم خندید و دست دور شانه‌اش حلقه کرد و سر در گوشش فرو برد:

 

_ قول میدم اگه بگی چی امروز ناراحتت کرده واست دو قلو بکارم!

 

کیمیا تلخ خندید و لب زد:

_ فکر نکنم نیازی باشه!

 

وحید گیج او را به خودش چسباند:

_ یعنی چی؟ چرا نیاز نباشه؟ نکنه دو قلو نمیخوای؟

 

کیمیا خندید و وحید که از تغییر حال و هوای کیمیا راضی بود به شوخی ادامه داد:

_ خدارو چه دیدی شاید تا سه قلو هم هندل کردیم، ها؟

 

کیمیا اینبار میان خنده‌اش اشکی از چشمش چکید و همین وحید را نگران کرد، به سمت خودش برگرداندش:

_ کیمیا؟ چیشده؟

 

اب دهانش را قورت داد و سر به زیر شد، اما وحید صورتش را قاپ گرفته وادارش کرد در چشمانش خیره شود:

 

_ کیمیا؟ مرگ من بگو چیشده، داری میترسونیم!

 

به چشمان نگران و ترسیده‌ی مردش خیره شد و درحالی که اشک از چشمانش جاری بود، میان بغضش لب زد:

 

_ وحید…معذرت میخوام…من، من نمی‌خواستم…من…

 

 

 

 

 

وحید عصبی از این نوع حرف زدنش به ارامی غرید:

 

_ د حرف بزن دختر جون به لبم کردی، چیکار کردی؟ برا چی معذرت میخوای؟

 

کیمیا چشم بست و ترسیده از واکنش وحید یک کلام گفت:

 

_ من حامله‌م…

 

سکوت و یخ زدن دستان وحید روی صورتش جرعت باز کردن چشمانش را نمیداد، ترسیده اشک‌هایش شدت گرفت که با فشاری که به تنش وارد شد، در اغوش گرم وحید فرو رفت.

 

شوکه گریه‌اش بند امد، دست روی سینه‌اش گذاشت و لب زد:

_ وحید؟

 

_ جانم؟ تو که منو سکته دادی، واسه این دلخوری از صبح؟ کی فهمیدی؟ چرا زودتر نگفتی؟

 

میان بهت و اشک‌هایش، خندید:

_ یه، یه هفته…

 

حس خوبش چندان ماندگار نبود، دوباره ان افکار و احساسات منفی در وجودش پیچید، برای همین از اغوش وحید بیرون امد و گفت:

 

_ اما…اگه تو نخوای، وحید من…قصد ندارم با بچه تو رو پایبند کنم…یعنی، من…با اون اتفاق قبل که خودت خبر داری…نمیخواستم، من واقعا قصد بدی نداشتم یعنی…چطوری بگم، اگه بخوای…یعنی، اگه بچه‌رو نخوای، میتونم دوباره بندازمـ…

 

اخم در هم کشیده و انگشت روی لب کیمیا فشرد:

_ هیس، ادامه نده…کیمیا من باورت داشتم که اومدم سمتت! اگه تو رو قبول نداشتم اینجا بودیم؟

 

کیمیا نگاهی به دور و ورش انداخت، ورجه‌ وورجه‌ی کودکانی که با جیغ و خنده بازی میکردند، عابران و زوج‌هایی که یا یک بچه‌ی کوچک و یا بی بچه میگشتند، دوباره مگاه به وحید داد:

 

_ نمیدونم…من، حس خوبی ندارم…به حورا هم گفتم…دلم نمیخواد، میترسم…اگه، اگه داداشم بفهمه چی؟ اگه بدش بیاد؟ اگه اذیتمون کنه؟ نمیبینی چقدر حورا که زنشه رو ازار میده؟ منو تو رو مگه راحت میذاره؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ایسان
ایسان
8 ماه قبل

ای خاک توسر تون با ای پارت گزاریتون نمیدونم مارو خر کردین یا خودتون خرید 🐴

♡ روا ♡
♡ روا ♡
9 ماه قبل

درک:(

♡ روا ♡
♡ روا ♡
9 ماه قبل

ببخشیدا ولی اصلا به قباد ربطی نداره این یه چیز بین وحید کیمیاست

رهگذر
رهگذر
9 ماه قبل

کاش طولانی تر بود و فراموش نشه که رمان درباره حورا وقباده نه کیمیا ووحید و کاش رمان یبار از زبون قباد نوشته بشه

lilo
lilo
9 ماه قبل

😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐

آرام
آرام
9 ماه قبل

نویسنده این رمان تا کی میخواد اینطوری پیش بره ما خسته شدیم خودت خسته نشدی؟؟
لطفا یه کم درک داشته باش و اینقدر مخاطب رمانت رو اذیت نکن
درسته اجباری نیست برای خوندنش ولی نمیشه بیخیال خوندن بقیش شد من که نمیتونم نخونم حتی اگه بی محتوا و چرت باشه

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x