_ خوش ندارم دوتا زن با هم ببرم تو مراسم خواهرم که پشتمون حرف و حدیث بشه!
بی اهمیت قاشقی از غذایم را با لذت به دهان گذاشتم:
_ اگه راست میگی برا نامزدیش هم همین کارو میکردی!
قدمی که به داخل برداشت را از گوشه چشم دیدم:
_ نکردم و متاسفانه چوبش هم خوردم، برا عقد قراره کی بیاد؟ لابد اینبار چندتا میان جلوت زانو میزنن و میخوان تو یکیو انتخاب کنی اره؟
تک خندهای کردم، هنوز سر ان مردک بی ریشه حرص و جوش میخورد:
_ اتفاقا فکر خوبیه، دست گل عروس هم خودم تو هوا میگیرم، شاید بعدی خودم بودم!
صدای نفس سنگین و خشمگینش به گوشم رسید، اما ذرهای اهمیت ندادم:
_ این بازی رو تموم میکنه حورا…
_ کدوم بازی؟
دیگر جدی شدم، این مرد انگار تا وقتی جدی و مثل خودش حرف نزنیم، چیزی نمیفهمد! چرا هنوز بعد از سه سال زندگی مشترک و چندین سال دوستی نمیشناختمش؟
_ همین بازی مسخرهای که راه انداختی، نگاه نمیکنی، خواستگار ردیف میکنی واسه خودت، افتادی پی کار و درس…چرا سه ساله اینارو یادت رفته، الان میخوای پیگیر شی؟
نگاه تیزی به سمتش انداختم و بت نفرت لب زدم:
_ چجوری روت میشه نگات کنم؟ خودت خجالت نمیکشی؟ بعد از اون شب چجوری اصلا روت میشه باهام حرف بزنی؟ و اره…خوب کردم، میرم سراغ درس و کار، منت تو رو دیگه نمیکشم، به زودی هم ازینجا میرم، اونموقع ببینم میخوای چیکار کنی!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا 17
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
میگم باید چطور اشتراک بخرم همش خطا میده
خطای چی میده ؟
حورا همین طوری برو جلو
بچه ها چرا آووکادو اینجوری شدههههه
من اشتراک خریدم ولی هیچ رقمه نمیتونم وارد سایت بشم لطفاً بگید چیکار باید کنم
با این ایمیلی که کامنت دادین اشتراکی خریداری نشده
چرا رمان از سمت قباد نوشته نمیشه
قباد چه کرمی میتونه داشته باشه جز اینکه هنوز حورا رو دوست داره که اینطوری میخواد نگهش داره
ولی به جای حورا باشم میرم پشت سرمم نگاه نمیکنم که هیچ بعدا از خودشو بچشم انتقام میگیرم
♥️🫀