نفس عمیقی کشیدم و به نگاه پر از تاسفش خیره شدم، غمگین بودم و راحت این را فهمید که توبیخم نکرد:
_ اما مدتیه فهمیدم که لاله هم از قباد باردار نیست و درواقع، بهش خیانت کرده…بچه مال یکی دیگهس و میخواد بندازتش به قباد، منم اینو نمیخوام…
سری به طرفین تکان دادم، خشم در صدایم پیچید:
_ اینکه بشینم و خوشحالی لاله و لاپوشونیهاشو ببینم رو نمیخوام، زندگیمو خراب کردن، نمیخوام خوشی ببینن!
آهی کشید و به میز خیره شد، انگار داشت فکر میکرد:
_ چون از قباد نیست، گفتم شاید…شاید واقعا قباد مشکل داره، اینجوری اگه برگهی آزمایش رو بهش نشون بدم بفهمه، اما وقتی گفتین ازمایش رو گرفته خودش…
_ ادمی هست که بفهمه بهش خیانت کردن و ساکت بمونه؟
سری به طرفین تکان دادم:
_ نه، کافیه پشت گوشش کاری انجام بدیم تا حسابی قاطی کنه!
سری تکان داد:
_ ممکنه کس دیگهای واسه ازمایش رفته باشه، یا حتی خودش گرفته و بدون نگاه کردنش پرتش کرده باشه!
کمی به جلو خم شدم:
_ یعنی میگید مشکل از قباده؟
از پشت عینکش که روی نوک بینیاش بود نگاهی نثارم کرد:
_ نه…یعنی مشکل داره، اما نه اونقدر که نشه باردار شد ولی…اینکه سریع با ازدواج دومش سریع دختره باردار شده هم غیرممکنه، ضعف اسپرمهاشون با دارو قابل باروریه، البته…چیزی که من دیدم، امکانش هم هست شانس بهش رو کنه و باردار شه اما نه با هرکسی…فقط با تخمکهای شناخته شدهش، علم پزشکی هیچ چیز مطمئن و صد در صدی نداره!
تخمک شناخته شده را به من میگفت، پس چرا طی سه سال تلاش نمیشدم…
_ من کیست داشتم!
گیج نگاهم کرد، به ارامی توضیح دادم:
_ کیست داشتم، یکی دو ماهی میشه که اورژانسی جراحیم کردن، حالم خیلی بد بود… ظاهرا یهو شدت گرفته بود اما دکترش گفت که یه سال و نیم میشه که دارمش و و نفهمیدم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 256
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یکم طولانی تر باشه بد نیستااا
واقعا متاسفم واسه نویسنده یعنی چی اینکارا اصلا به مخاطب زره ای اهمیت نمیده فقط رمان داره در محور گفت و گو میچرخه اصلا هم به نظرات خواننده ها احترام نمیزاره و فقط جهت سرگرمی روزی دو یا سه تا خط مینویسه حتی بحث رمان از نظر من از دست خود نویسنده هم خارج شده و داره همینطور ی بحثو کش میده
خب از این پارت همه چیز مشخص شد… حورا از قباد حامله میشه یا شایدم شده..لاله رفته جواب ازمایشو گرفته… حورام یهو زرت میبنه حاملس با بچه فرار میکنه.. قبادمپیشمونو نالان میوفته دنبال حورا..
حورام خر میشه اخرش به خوبی و خوشی باهم زندگی میکنن
اصلا همین پارت هم نداده بودی بهتر بود چیز خاصی نداشت
یکم ارزش قائل شدن برای خواننده های رمانت بد نیست…