تنها چیزی که به طرز عجیبی مشکوکم کرده بود پرخوریام بود!
چیزی که روزهاست دارمش، اما این اواخر شدت گرفته بود، حس اضافهوزن داشتم، انگار که باد کرده باشم!
از قباد بدم میامد، نه از ان حسهای مزخرف عاشقی که بخاطر کارهایش متنفر شومها، نه…
چیزی بود عجیب!
انگار صورتش زشت شده بود، انگار بوی بد میداد، رفتارهایش در چشمم حال به هم زن بود، تا حد امکان سعی میکردم نگاهش نکنم، چون دلم میخواست عق بزنم!
و تنها چیزی که در ان لحظه نگرانم کرده بود همین احساسات بود، همین حال و هوای مزخرفی که دامن گیرم شده بود…
نمیخواستم ابدا فکر و خیالی که دارم واقعی شود!
حس کیمیا را داشتم، اینکه وقتی فهمید نمیخواستش…
منی که هنوز مطمئن نشده، شک دارم به خودم و متنفرم، از ان موجودی که بود و نبودش هنوز مشخص نیست!
در سالن آزمایشگاه نشسته بودم، منتظر جواب…
دیروز ازمایش دادم و گفتند که برای جوابش امروز مراجعه کنم، ظاهرا کمی زود آمده بودم!
از انجایی که کاری بیرون نداشتم، ترجیح دادم منتظر بمانم.
منتظر بمانم و به آیندهی درهم خودم فکر کنم، چه خیال بدی بود…
مگر نباید کنکور بدهم؟ دانشگاه چه؟
اگر جواب مثبت شود؟ اگر…حتی نمیخواهم به زبان بیاورمش…
چیزی مثل طناب دار یقهام را چسبیده بود و فریاد میزد، که دیگر نه میتوانم طلاق بگیرم، نه میتوانم کنکور دهم، نه میتوانم سر کار بروم، نه حتی میتوانم برای خودم تلاش کنم…
_ خانم کاشفی!
لعنت به فامیلی قباد که هنوز روی من بود، بخاطر استفاده از بیمهی او نام خانوادگی او را هم صدا میزدند!
_ خودمم…
با لبخند برگه را به سمتم گرفت، و چیزی گفت که ای کاش لال میشد و نمیگفت، ای کاش کر میشدم و نمیشنیدم:
_ تبریک میگم!
مگر در ان شب، ان رابطهی عجول و سریع، یک اسپرم چقدر قدرت داشت که سریع بعد از جراحی من جفت شده که هیچ، برای نابودی زندگی من قصد رشد کردن هم پیدا کند!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 248
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
گذاشتم
پارت جدید میدید لطفا
اسپرم قبادم یهو قوی شد/:
عجبااااا
گند خورد تو زندگیت
خب خب بچه ها اینجا یه درس زندگی داره اینکه هرچیو دنبالش بدویی عین چی حسرتشو بخوری کنسله ولی نسبت ب هرچی بی تفاوت باشی دقیقن همون اتفاق میوفته تا درس دیگری از زندگی خدانگهدارتان/:
دقیقا همین طوره من این درس زندگی و خیلی وقته یاد گرفتم..
واییییی خدای من چرا الان الان حتما مامان قباد میگه معلوم نیست بچه مال کیه 😞😭
اینطوری سخت میشه اثبات خیانت لاله
آخرش خوب بود خوشم اومد😂
دورغ چرا خوشحال نشدم میخواستم حورا با یه مرد دیگه ازدواج کنه بعدش یه بچه خوشگل داشته باشه نه بچه قباد رو
خیلی کوتاهن پارت ها
رمان به شدت چرت😐 من سر آوای توکاو آس کور افسردگی مزمن گرفتم این حورا هم داره میرینه تومخم…. چرا انقد دخترا شخصیت اولشون بدبختن
وای قربون حکمت خدا وقتی میخواست نشد حالا هم که شد خودش نمیخواد🥺
+++++۹۹درصد مواقع همین طوریه
درسته شرایط حورا بده
اما خب چقد ادما عجیب غریبن مگه همینو سه سال منتظرش نبود حالا که باردار شده میگه نمیخواد
عجبببببب
خوب هیچ کس دوست نداره تو اون شرایط باردار بشه مخصوصا که قباد نه با عشق و علاقه بلکه با هوس و نوعی تجاوز با حورا بود اون شب… واقعا کار حورا بد پیچیده شده تو هم دیگه نمیتونه خیانت لاله رو هم ثابت کنه.
سه سال منتظر این بود که باردار شه تا زندگیش از دست نره تا کسی از کسی که دوسش داره بچه داشته تا قباد بچشو ببینه تا در دهن مادرشوهر و خواهر شوهرش بسته شه تا زندگیش شیرین شه زندگیش بهتره شه
زندگیش از دست رفت ، از کسی حاملس که ازش متنفر شده، مادر شوهرش همه انگی بهش زد، زندگیش زهرمار شد و از دستش رفت، دیگه به چه دردش میخوره؟ این بچه الان فقط و فقط مانع آزادیشه
مزخرف
حاملس واقعا؟؟؟بیخیال
نههههههههههه شد نور علا نور پس این حورا چجوری به این جماعت خر بفهمونه لاله خیانت کرده
هووووووووو حامله شده احمق
ذوق گریبان گیرم شددد :/
نه به اولای رمان ناراحتی حورا از جواب منفی نه به ناراحتی الانش از جواب مثبت 😑
اصلا فکر نمیکردم انقدر ناراحت شه 😐
پارتجدید نمیاد