کمی نگاهم کرد و سپس در همانجا لب زد:
_ تا وقتی اسم من تو شناسنامهته، تا وقتی من بهت محرمم، هیچ مردی حق نداره مزاحمت شه و اذیتت کنه!
_ خودت چی؟ خودت مرد نیستی؟
از دهانم پرید، اذیت و مزاحمتش را در صورتش کوبیده بودم، خیره نگاهم کرد و دروغ است اگر بگویم در چشمانش غم را ندیدم!
نگاهش را در اطراف چرخاند و سپس سری تکان داد:
_ نمیتونی تو چند ماه انقدر عوض شده باشی حورا، قبلا اینطوری نبودی!
سری به تایید تکان دادم:
_ دقیقا، میدونی چی تغییرم داد؟
سرم را کمی جلو کشیدم:
_ رفتارا و کارای شماها، تو و خونوادهت، هر چیزی خواستید گفتید، هر کاری خواستید باهام کردین، حداقل ازینجا به بعدشو خودم میسازم، نمیذارم دیگه یکیتون خراب کنه زندگیمو!
پوزخند زد، دست در جیبهایش فرو برد:
_ حتما، بساز…کسی هم جلوتو نگرفته، ولی نه تا وقتی که زن منی!
به سمت در رفت:
_ فعلا تو هم شوهر یکی دیگه شدی، هرموقع تو شدی شوهر شریکی، شاید منم شدم زن شریکی، ایدهی بدی نیست نه؟
دستش روی دستگیرهی در ماند، طوری که کتف و شانهاش تکان میخورد، انگار داشت با نفسهای تند و پشت هم خونسردیاش را حفظ میکرد.
حتی وقتی چنان دستگیرهی در را فشرد که سفیدی انگشتانش، ترساندم که مبادا گردن من میانشان گیر کند!
_ حرفتو میذارم پای حسادت، اما یادت نره، لاله بچهمو حاملهس، تا وقتی هم به دنیاش نیاره اینجا میمونه!
سپس بیرون رفت و من گیج ماندم، تا وقتی هم به دنیایش نیاورد، اینجا میماند!
مگر قرار بود بعد از زایمان برود؟ لاله که قطعا این را نمیدانست اما…
نکند قباد فکر میکرد میتواند بچهی خودش را از مادرش بگیرد؟
قلبم به تب و تاب افتاد، آنقدرها هم بی رحم نیست، نمیتواند کودک زن دیگری را از مادرش جدا کند و بخواهد برای من و خودش نگهش دارد!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 225
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یعنی خاک دو عالم بر سرت حورا که انقدر احمقی که رفتارها و حرف های قباد رو یادت رفته و با فکر به اینکه قباد بچه رو از لاله میگیره قلبت به تب و تاب میافته
نویسنده رمان حورا کیه
حورا هنوز قبول داره که قراره خودشو قباد با هم باشن خیلی مسخرس بنظرم آخرش مسخره شد اصلا حورا فقط باید تو فکر طلاق باشه بنظرم الکی داره کش دار میشه
نکند قباد فکر میکرد میتواند بچهی خودش را از مادرش بگیرد؟
🙄
نویسنده اشتباه کرده. وقتی حورا توی دلش داره با خودش حرف میزنه چطور میتونه بگه بچه خودش؟! خوبه میدونه بچه از قباد نیست و بعد میگه بچه خودش!! بابا بچه مال یه نفر دیگهست. نویسنده خودش باید پارتها رو یه دور بخونه. فاطمه، خدایی دو خط دیالوگ دیگه تایید شدن داره؟🤔🤒 من خودم الان سی و خوردهای از رمانم رو نوشتم اگه بخوام با رمان حورا حساب کنم سیصد چهارصد پارتی میشه اما هنوز خیال ندارم منتشرش کنم، چرا؟ چون میدونم اگه کاملش نکنم شرمنده مخاطب میشم. این خانوم نویسنده واقعاً چند سالشه؟ چه فکری میکنه🤔 قصد توهین یا حرف بدی ندارم به خدا اما واقعاً خودش یه خورده از رمانش رو بخونه، قباد چرا یهو اینقدر اروم شد؟ اوکی، به خاطرل غرور خورد شده و رو کم کنی حورا تن به این ازدواج داد؛ اما ماها یادمون نمیره که چطور حورا رو تحقیر میکرد و جونش وصل لاله جونش بود. حرمت عشق رو با نوشتن چنین چیزهایی گلآلود نکنید. نمیگم توی نویسندگی اشتباه نیست. چرا بزرگهاش هم پر از نقص و ایرادن. خودِ منم خیلی اشتباه کردم و هنوز هم دارم اما دیگه نباید که مخاطب رو کجفهم تصور کنیم! شما الان داری نکته غلط به خورد مخاطب میدی😑 مرتیکه خیانت کنه به هر عنوانی بعد طلبکار هم باشه تازه خانومش هم خیانتش رو یه جورِ دیگه پیش خودش معنی میکنه🤦♀️ حورا این همه درس و هدفگذاری کرد همهاش کشک؟ هر چیزی، یا شخصیتی باید به روند رمان کمک کنند نه اینکه بیهیچ نتیجهای رها بشه
چقدر طولانی نوشتی 😂
ولی بچه خودش منظور لاله ست
پیام منظورته؟ یا رمان. با پارتهای حورا تقریبی حساب کردم🤣
آب قباد سس ننه ی جپهت که معلوم نیس می خوای چه پوخی بخوری … خو بی نا … بیشرف همه امون حداقل ۱ بچه ازت باردار شدیم تنبون کش … ای من شاشیدم تو تاریخی که شخصیتت اومد تو ذهن نویسنده 🫠🫠🫠
خاک بر سر حورا با این دلسوزیش
این داستان: حورای مهربان تر از مادر
واقعا😅
لعنت بحورا زنم انقدر احمق
فاطمه جان یه چیزی ببین میتونی بری یکم رمان های عاشقانه بخونی تا بلکه یکم ایده بگیری من خودم رمان نویسم خب و هر سری که ازم انتقادی میشه سریع میرم و تغییرش میدم بخدا تا اومدم بفهمم داستان چی بود پارت تموم شد هم پارتا رو طولانی کن و هم انقدر کش نده چون داره کسل کننده میشه میدونی مخاطبانی مثل من که طرفدار داستان های عاشقانه هستن نمیخوان انقدر داستان کش داده بشه من میدونم که کارت به شدت سخته ولی باید یکم تغییر مسیر بدی چون واقعا شخصیت حورا داره تمام زنان رو ضعیف نشون میده در حالی که زنا از هر کسی قوی ترن حتی از مردا………. پس تروخدا دیگه تمومش کن بخدا شمردم نزدیک ۹۰ تا پارت دادی همش هم تکراری و کوتاه.لطفا یکم رمان رو ببر به قسمتی که هیجان انگیز باشه.
ممنونم نویسنده ی زحمت کش🥰🥰
ایشون فقط پارتارو میذاره نویسنده اصلی نیستن
خب همین رو به نویسنده بگن چون من یکی واقعا دیگه دارم خسته میشم از این رمان.
بقیه نویسنده ها هم رمان هاشون رو ول کردن رفتن کلا.
میشه یه نگاهی به این نظر بکنید ممنون.