با صدای در اتاق مشترکش با لاله، سریع و ناخواسته دستی به صورتش کشید، نمیخواست کسی بفهمد، نمیخواست فعلا لاله به چیزی شک کند، همینکه بدانند حورا رفته کافی بود، باید واکنشها را میدید!
از جا برخاست، برگهی آزمایش و نامه را تا زد و در جیب گذاشت. به سمت در رفت که همزمان با باز کردنش، لاله هم دست دراز کرده بود برای گشودن.
ناخواسته اخمی کرد:
_ چیکار میکنی؟ مگه دکتر نگفت سر پا نباشی زیاد؟
لاله با افادهی همیشگی لبخندی زده و به اتاق حورا سرکی کشید:
_ وای خسته شدم از بس نشستم خب، نصف شبی اینجا چیکار داری؟ حوراجونو ولش کن بذار بخوابه!
در را کامل گشود. نگاه لاله که به تخت مرتب افتاد لبخند از لبانش پر کشید:
_ کجاس؟
با همان اخم گفت:
_ نیست، لباساشم نیست، رفته…
چشمان لاله متعجب درشت شد، گیج به قباد چشم دوخت:
_ چی میگی؟ یعنی چی کجا رفته؟
پوزخندی زد، نمیدانست چه بگوید، اما نباید وا میداد، نباید لاله میفهمید مشکلی وجود دارد:
_ رفته که رفته، برمیگرده…جز اینجا جایی نداره!
گفت اما در دلش آشوب بود، کجا را داشت برود؟ بی غیرت شده بود، زنش از دستش سر به بیابان میگذاشت، او که فکر میکرد صبر حورایش سقف ندارد، حالا کم اورده بود، رفته بود، کجا؟ حالش خوب است؟ کسی ازارش ندهد؟ مزاحمش نشوند؟ آن مردک خواستگارنما، اذیتش نکند؟
با هر فکر و خیالش، نفسهایش تندتر میشد، لاله دید اما لب نزد، خوشحال بود از نبودن حورا، از رفتنش، از اینکه دیگر میتوانست بیش از پیش قباد را در دست بگیرد!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 245
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده عزیز دیگه واقعا شورشو در اوردی یعنی چی اینکارت ۴ روز شد و پارت نزاشتی نکنه هیچی بلد نیسی ففط بلدی مارو تو خماری بزاری هوففففف اه اه
از اون یه مثقال پارت هم دیگه انگار خبری نیست دیگه نه؟؟؟
عالیییی شد 🙄🙄🙄🙄🙄
نویسنده مرد؟ مخاطب مگه مسخرس؟!
اوفففف پارت لطفا
این رمان کاملش از کجا مسشه تهیه کرد. ببینم قباد چطور میفهمه لاله خیانت کرده
بابا گندشو در آوردی پارت بزار دیگه اه اه تموم کن این رمانو دیگه چقدر تنبلی تو
عالی شد همون ی ذره پارتی ک تو دو روز هم میزاشت قط شد کردش 3روز د پارت بده دیگه/:
نمیدونم نظرات رو میخونی یا نه ،
وقتی نتونی کسانی رو راضی نگه داری حالا در هر صنف وشغلی، حق الناس هست .
یا ننویس یا مینویسی درست و حسابی بنویس.
من متوجه نمیشم یعنی واقعا نویسنده میخونه نظر ها رو یا اصلا نمیخواد بخونه یا چی.
بابا صد دفعه گفتیم تروخدا پارت بیشتر بزار یک دقیقه خوندن این پارت طول کشید و اصلا نفهمیدم چی شد😐😐😐.
بابا تروخدا ترو به علی پارت زیاد بزار
الله وکیلی دیگه چرا نوشتی،اه
خوشحالم از ناراحتی قباد واقعا خوشحالم ولی دوست دارم زجر کشیدن لاله هم ببینم ای خدا یعنی میشه روز کوبوندن لاله هم فرا برسه آخ که چقدر خوب میشه بلاخره دست لاله هم رو بشه
خیلی زیاد بود نصف شوگذاشتم فردا بخونم
سلام ممنون از رمان زیباتون،،ای کاش پارت بیشتری میگذاشتید،،من عاشق رمانتون هستم،بازم تشکر میکنم