چرخی در تخت زدم. هنوز گیج خواب بودم که صدایی مردانه بلند یاالله گفت. در جا پریدم، تازه یادم آمد که خاتون گفته بود پسر مش حسن میآید.
سریع نشستم، لباسهایم را باید عوض میکردم، صدای احوال پرسیشان میآمد.
ظاهرا هنوز داخل نیامده بود، اما صدای گیرایی داشت!
سریع پیژامهام را با شلوار بگ و هودی پشمیام عوض کردم. موهای شلختهام را هم با شانه سریع کمی مرتب کردم و بالای سر گوجهای بستم.
کل وسایلم در همان چمدان و ساکی بود که آورده بودم، اتاق خاتون خالی بود، فقط یک دراور قدیمی داشت، با آینه شمعدانی خیلی قدیمی، از همانها که در دههی پنجاه سر سفرههای عقد میگذاشتند، فکر کنم از جهیزیهی حاجیهخاتون بود!
از اتاقی که در نداشت و به جایش پردهای گلگلی کشیده بودند، خارج شدم، مردی جوان و هیکلی در درگاه در داشت کفشهایش را میکند:
_ سلام…
سر بلند کرد و خیرهام شد، چشمان آبیاش لحظهای شوکهام کرد، اما سریع نگاه گرفت و اخم کرد:
_ سلام خانم…خاتون دسشویی کسی نیست؟
_ نه پسرم کی باشه؟
با سر اشارهای به من کرد:
_ مهمون داری، گفتم شاید کس دیگهای هم باشه!
خاتون داشت سفره را میچید، صبحانهی مفصلی بود، اما این وقت صبح، هنگام اذان؟ زیادی زود نبود؟ حتی هوا هنوز روشن نشده بود.
_ نه پسرم، برو وضوتو بگیر، تا نمازتم بخونی تخممرغا حاضره.
ابروهایم بالا پرید، لحظهای به خودم نگاه کردم، شاید برای پوششم بود که نگاه نکرد؟ نماز میخواند، حجاب نداشتم!
کمی خجالت زده شدم، اما نخواستم تغییری ایجاد کنم، وقتی نگاه نمیکرد و کنترل نگاهش را داشت دیگر به من مربوط نبود.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 211
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خخخ تا ۶پارت خاتون میخواد تخم مرغ آماده کنه ونظر پسرمش حسن بپرسه وحورا خجالتی بشه ک حجاب نداره وتصمیم بگیره لباس مناسبتربپوشه یانه خدا خفت کنه نویسنده هعی روزگار چه علافمون کردن با این رمانا تکراری وچرت
مگهههه دیروز تشک ننداخت زمیننننن چرا یهو تبدیل به تخت شد
اینا از معجزات نویسندس
دوستان فرض کنیم بچه لاله واقعا از قباد میبود ایا قباد لاله رو ول میکرد؟ نههههههه
تازه عقدش هم میکرد و با خانواده جدیدش خوش و خرم زندگی میکرد و این وسط حورا دق میکرد
قباد تو رمان بعد ازدواج با لاله اصلا هیچ ارزش و احترامی واسه حورا به عنوان همسر قائل نبود کاملا فراموشش کرده بود
حورا بنظرم باید یه فرصت به کسی که واقعا دوسش داشته باشه بده
من بهتون میگم ک چی میشه .. پسره عاشق حورا میشه حوراام حس خوبی نسبت بهش میگیره تا میرن بریزن رو هم سرکله قباد پیدا میشه خسته و سرشکسته بخاطر لاله خانوم و کاراش..میاد خا.یه مالیه حورا رو میکنه حورا مخالفت میکنه ولی تهش کوتاه میاد و این پسره ام ب عنوان کسی ک مواظب حورا بوده و ی دوست محسوب میشه ولی اوایل قباد غیرتی میشه و مدام حسودیش گل میکنه ولی کم کم تبدیل ب دوست خانوادگیشون میشه و این میشه چکیده باقی رمانی ک دوسال پارمون کرد🥹🙂
افریننننن
قسمت باحالی بود به نظرم اومد شاید این پسره حورا رو میشناسه »
نویسنده اینقدر میتونه درست فکر کنه؟!!!
میتونه ی چیز چرت تحویل نده؟!!!!!
کاش همین باشه!
واقعا از شر این رمان به ترکیب سریال ترکی و کره ای پناه میبرم
نارنجی رو خوب اومدی🤣🤣🤣🤣🤣🤣
دقیقا🤣
صدای گیرایی داشت🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄 بوی لولیدن کرم میاد ب نظرتون؟🤔
انقد پارت ها کمه که یک سوم پارت رو میشه تو صفحه اصلی سایت وقتی هنوز رمان رو باز نکردی بخونی🙂 بازم مرسی از زحمات تون
👍
وای وای وای پسره عاشق حورا میشه
پسره مغز خر خورده
این رمان یه پسر حاجی کم داشت که اونم به لطف نویسنده اضافه شد
خیلی مسخره اس
دوست دارم بدونم نویسنده این رمان چی میزنه
تو تختم غلت خوردم؟؟؟؟😂انقدر از این ضدونقیض ها داشته که هیچ حرفی ندارم درباره اش بزنم
بعد چون کنترل نگاهش و داره حجاب نمیگیری؟ساچ ووو چه منطقه روستایی روشنفکری به به
از موتوری گرفته خاهر
من کار ندارم تا الان چقدر گند زدی توی رمان ولی خود فیلم ترکی هاهم وقتی نقش اصلیه مرد انقدر گاو بازی در میاره و میره روی مخ کلا میزارنش کنار و یک نفر دیگه رو به عنوان پارتنر اصلی دختر بدبخت قصه میارن جانننننننننننننن هر کیییییییییی دوست دارییییییییی این پسره نقش اصلی بشه و عاشق حورا .تهشم باهم خوشبخت بشن اون قباد بی پدرم بریز اشغالی
دقیقا موافقم نویسنده وقتی از زبان قباد حرف میزنه حق رو به قباد میده که با لاله به حورا خیانت کرد اونم نه یه بار هزار بار دقیقا بیخ گوش حورا
اون وقت چرا بازم حورا باید به کسی که انقدر لاشی و پست هست برگرده؟البته احتمالا برگرده ولی ادمی که شعور داشته باشه و ارزش خودشو بدونه هیچوقت نباید دوباره سمت امثال قباد برگرده
در ضمن ازادی یه زن درمورد پوشش به خودش مربوطه اینکه احساس راحتی کنه مهمه و چقدر خوبه که ادمای مذهبی فقط به خاطر ظاهرسازی ادا در نیان و واقعا مومن باشن و مومن واقعی با چهار تا تار مو گناهگار نمیشه اگه بشه یعنی اصلا اعتقادی نداشته …کاملا با نویسنده در رابطه با اینکه مرد باید نگاهش و حد و مرزش رو رعایت کنه موافقم
سلام عزیزم کی همچین حرفی زده که یه خانم حد ومرز خودش رو رد بکنه وهر طور دلش میخواد لباس بپوشه و مرد چون مومنه چشمهاشو ببنده این خصلت مرده که خدا در ذاتش قرار داده که به زیبایی زن حساس باشه برای همین خدا برای محافظت از زن حجاب رو قرار داده که به زن احترام بزارن وبه او تجاوز نکنن بعدشم هر انسانی اگر خدا رو قبول داشته باشه وبهش اعتماد داشته باشه میفهمه که خدای خالق بی نقص هیچ چیزی رو بیهوده نیافریده پس لطفا کا زشت حورا وکسانی مثل اون رو توجیه نفرمایید برای به گند کشیدن جامعه
همین الان ندیده و نشناخته میتونم بگم حیف پسره بره با حورا
نه تنها حورا هیچ کدومشون لیاقت خوشبختی ندارن 😑