رمان حورا پارت 214 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

به سمتش برگشتم و منتظر نگاهش کردم، اخم در هم داشت:

_ تو شهر زندگی میکردیم، خیلی ازم میخواست بیارمش اینجا…هربار که میاوردمش ولش میکردم و برمیگشتم شهر، بهش توجه نمیکردم، گاهی حتی…

 

دستانش را در هم پیچید و خیره‌ی انگشتانش شد:

_ تحقیرش میکردم، اما وقتی پشیمون شدم که خیلی دیر بود، خیلی دیر…اونقدر که الان فقط حسرتش به جا مونده…

 

اشاره‌ای به باغ کرد:

_ فقط اینجا ازش مونده…

 

بغض بیخ گلویم را سفت چسباند. قدمی نزدیک شد، بیل و کلنگ کوچکش را از کنار درختی برداشت و به سمتم امد:

 

_ پس من خوش‌ شانس بودم، گمونم همسر شما هم خوش شانسه، امیدوارم اون خراب نکنه!

 

از کنارم گذشت، هرچه سعی کردم من هم بگویم نتوانستم، بگویم که من هم اشتباه کردم، بگویم که همسرم از این کودکی که درونم رشد میکند بی خبر است، اما نتوانستم…نشد!

 

فقط ذهنم را درگیر کرد و رفت، قباد شانس داشت اما، شانسش را سوزانده بود…

محمد میتوانست جبران کند، اما شانسش را نداشت، خدا همسرش را زود از او گرفت! دو سال، دو سال کافی نبود!

 

دنبالش به راه افتادم، این چند روز اینجا بودن چسبیده بود اما میخواستم با دکترم تماس بگیرم، ملاقاتی داشته باشم یا وضعیتم را چک کند، شاید الکی نگران بودم اما خب…حس خوبی هم نداشتم، حسی میگفت اینجا نمیتوانم خوب از کودک مراقبت کنم!

 

به خانه‌ی خاله حلیمه که رسیدم، مش حسن جلوی در ایستاده بود، پیرمرد خوب بود، چشمانش مثل پسرش آبی بود، با ریش و سیبیل جوگندمی، کله‌ی تاس شده و کلاه پشمی که همیشه به سر داشت. قد خمیده و چروک های زیاد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 161

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
me/
me/
8 ماه قبل

این مشدی و خاله چه صنمی دارن خدا داند

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  me/
8 ماه قبل

صنم های خوب خوب

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

به امید خدا تا چندین سال دیگه تموم میشه
فقط من موندم چرا از زبون قباد جلو نمیره ما نزدیک ۱۰ پارته همش تو باغ موندن حالا درسته که شاید محمد بدونه تعصیر روی حورا بزاره چون خودش هم زنشو از دست داده پس محمد میتونه نقشه یه مشاور داشته باشه و کمکش کنه ولی لطفا پارتا رو از زبون قباد بنویس من الان فقط منتظر حرص خوردن قباد هستم اینکه حورا از اولش سر دو راهی گیر کرده بود دیگه واسم جالب نیست

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x