حورا
کتابهایم را مقابلم باز کرده بودم و داشتم تست کار میکردم. از انجایی که چند ماه تا کنکور نمانده، باید حسابی تلاش میکردم، خاله حلیمه هم دستش درد نکند، حسابی به خورد و خوراکم میرسید.
محمد خبر داده بود که رفته تا چهار راه، ظاهرا روستاییها در جادههای بینراهی خوراکیهای محلی مفروختند. میگفت رفته که سری به غرفهها بزند!
قرار بود تماس من را هم انجام دهد و در تماس چه چیزهایی گفته بودم؟
خیلی چیزها…
انگار بیشتر نامه بود تا تماس ضروری!
از تنهایی و کاش کیمیا اینجا بود گرفته تا نوبت دکتر، اوضاع قباد و خانهاش، اخبار جدید کنکور و دیگر چیزها…
هنوز یک هفته شده بود ک اینجا بودم و همینقدر دلتنگی میکردم، وای به حال آنکه تا زایمانم اینجا بمانم!
خمیازه بلندی کشیدم و گردنم را کمی ماساژ دادم. خستگی داشت به چشمانم چیره میشد و دیگر دیدن ان واژهها راحت نبود.
چشمانم کم کم گرم خواب میشد که صدای خروس بلند شد.
متعجب چشم باز کردم و به ساعت گوشیام نگاهی کردم، لعنتی…پنج صبح بود و نخوابیده زودم! حتی متوجه بیدار بودنم هم نبودم، مگر میشد؟ کل شب را تست زدم…
صدای خروس قطع بشو نبود و مثل تمام این یک هفته قرار بود تا اوایل هفت بخواند!
توجهی نکردم، خسته بودم و خوابم میآمد.
کتابهایم را همانجا رها کردم و زیر پتو خزیدم، حتی خستهتر از ان بودم که برایم مهم باشد محمد میآید و ممکن است به این اتاقک که پردهی نخی نقش در داشت سرک بکشد.
با همان صدای در و یالله گفتنش چشمانم گرم خواب شد، بعد از خواب میپرسیدم که قضیهی وحید و خبر دادنش چه شد!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 201
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
احیانا نمیخواهی پارت بدی چقدر تأخیر آخه
واقعا خودت خستت نشد این همه این رمان طول کشید؟
تمومش کن بره دیگه
چقدر پر محتواست که چند روزم پارت نمیدید
هان باز چی شد رفتی تو کما ؟؟؟
قابل دونستی پارت بده ۳روز گذشت !
گایز حورا یکم کع تست زده خوابش برده بقیع اش رو تو خواب زده الان توهم تاصبح تست زدن با شکم حامله رو گرفته
والا منکه مشاور کنکوری هام ندیدم یکی ۲ ساعت هم پشت سرهم بخونه متوجه نشه واستراحت نکن. بیخیال بابا. هرچندم رمان ولی یکم بهتر واقعی تر عمل کن ما پیرشدیم و۳ کنکر از سرگذروندیم حورا خانم فعلا کنکدر نداده
این کنکور صاب مرده رو بده سرعت ادامه داستان دو برابر میشه😑
حورا جز درس خوندن خوابیدن با خودش حرف زدن کار دیگه ای هم میکنه
ای بمیری که یکمم احترام قائل نیستی از زبون حورا ننویسسسس فقط ک.شعره حداقلش اینه قباد یه حرکتی میزنه این خانم از دیشب تا صبح کتاب دستش بود خب بعدش
هر پارت این رمان بی محتوا تر از پارت قبلیشه
تست زد خسته شد خوابید مسخره😒😑
اهم اهم دقت کردین باز پارت از زبون قباد بهتر ازحوراست؟🫠
باز این نویسنده از زبون حورا گندزد به پارت جدید ،حورا بمیری که درس خوندن و خوابیدنت تمومی نداره تعریفش کاری که گفتن نداره هی میگی خفه بشی
اهم کل شب تست زدن
چه درس خون
بعد که خوابت برده چطور فکر میکنی که بعدا از محمد جون سوال بپرسی؟
یه جوری تو رمانا از درس خوندن و اینکه وایی ۱۲ ساعت پشت سر هم درس خوندم متوجه گذشت زمان نشدم حرف میزنن حس میکنم آسون ترین کار دنیاس
حداقل این مورد رو تو رمانتون باز میکنید یکم طبیعی تر و واقعی تر بگین
من اگه یک درصد پشتکار حورا رو داشتم همون پارسال قبول میشدم دانشگاه 🤦♀️🤦♀️تا صبح تست زدی نفهمیدی؟؟؟؟؟؟؟والا من یه ساعت میخونم حداقل ۴ ساعت باید استراحت کنم
یعنی شدید یا نظرت موافقم عزیزم چون درس خوندن انرژی زیادی ازت میگیره ولی حورا انگار گوجه سبز گازمیزنه که انقدر لذتبخش براش خخخخ
به قرآن مجید من توی سال کنکورم پیر شدم ، تازه من همون یبارو دادم ، ولی خدایی ۱۲ ساعت نخوندن ، دانشگاهمم دانشگاه خوبیه ولی به عمرم ۱۰ ساعت پشت هم نخوندم…
چرته بابا…
الان جونم داره برا ارشد در میاد