_ آخرشم بعد سه سال خودش افتاد گوشه قبرستون، دوباره وحیدو دادن مادرش، دلشون برا خواهرم سوختا، وگرنه خونه بابابزرگ وحید نمیدادنش که…
شوکهتر از این نمیشدم، من فکر میکردم پدر وحید فوت شده، یعنی…فقط اینطور فکر میکردم! نمیدانستم چه سرگذشتی داشتهاند و چه شدهاست…
و حالا اضطراب هم به جانم افتاد، اگر بعد از ان، سالها قباد برای گرفتن فرزندم از من پیگیر باشد و ازارم دهد؟
نابود میشدم…به خدا که از بین میرفتم! تحمل نداشتم دیگر، طاقت این همه سختی و زندگی پیچیده و مزخرف را ابدا نداشتم!
اما حداقلش برای مادر وحید خوشحال بودم، بعد از پدر واقعی وحید همسری نصیبش شد که جای یک پدر واقعی را برای پسرش پر کند، هیچوقت ندیدم وحید به آن مرد به چشم بد، یا ناراضی نگاه کند، حتی او را بابا عیسی صدا میزد!
_ میگی چیکار کنم خالهحلیمه؟ تو که همه چیو نمیدونی…هیچکدومتون نمیدونید، زندگیمو بازی داد، سه سال فداش شدم، آخرش زن گرفت چون حامله نمیشدم!
با تعجب نگاهم کرد، نگاهش به شکمم برگشت که گفتم:
_ کیست داشتم، بعد جراحیم، حامله شدم…اما قباد هم مشکل داره، یعنی با کمک دارو یا درمان میتونه بچهدار شه…زن جدیدش هم بهش خیانت میکنه خودش خبر نداره، بچه یکی دیگه رو انداخته گردن قباد!
تشک را تا زد و رویش نشست:
_ بیا اینجا ببینم، درست بگو چجوری زن گرفت!
نشستم و همه چیز را تعریف کردم، از اینکه خودم رضایت دادم، از رفتارهای مادرش و نقشههایی که کشیدند تا من راضی شوم…
همه چیز را گفتم، کامل و دقیق…او هم فقط گوش داد.
در اخر دستم را گرفت و گفت:
_ قباد خریت کرد، اما خریت بزرگ رو تو کردی…میاد منت کشی، زانوش هم سوراخ بشه ول کنت نمیشه، موی سفیدمو پای این حرف میذارم دختر، شوهرت تا دوباره به دستت نیاره ول کنت نیست!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 197
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
مث همه رمانای دیگه قباد میاد دنبالش بعد که میفهمه بچه داره از طریق بچه و تهدید به اینکه بچه رو ازش میگیره و ازش شکایت میکنه به زور محبور میکنه باهم زندگی کنن بعد اونجام لابد چند سال معطل ماجراهای مسخره بینشون میشیم که خانم ناز کنه قباد خریدار باشه و تموممم
معلومه قباد میاد دنبال حورا ولی با کلی منت کشی و عذر خواهی اگر حورا و قباد با هم نباشند رمان بی معنی میشه خواستگار حورا هم هم دست لاله از اب در اومد فقط کاشکی حورا شرط بزار خونه جدا از مادر قباد بگیرن تا مادر قباد هم بسوززززه
اینو دوس دارم
خواهش میکنم بچه هارو فدای خریت خودتون نکنید…یا حورا باید احمق باشه و کارای قباد رو فراموش کنه و دوباره عاشقش بشه تا اون بچه خوشبخت بشه یا نه هیچ وقت فراموش نکنه و طلاق عاطفی بگیرن و کنار هم زندگی کنن که بازم خریته..بخدا بچه ها مامان باباشون رو جدا از هم ببینن خیلی بهتره که توی خانواده ای بزرگ بشن که طلاق عاطفی گرفتن و یکسره جنگ اعصاب دارن..به جای بچه ها تصمیم نگیرید بچه ها صرفا دوتا آدم زیر سقف نمی خوان بلکه خوانواده ای می خوان که ازشون عشق یاد بگیرن ازشون محبت کردن و مهرورزی یاد بگیرن
خخخ میاد دنبالت خب معلومه که میاد چون خرترازحورا پیدا نمیکنه
آره میاد دنبالت ولی اگه تو قبول کنی خریت محضِ