استکان را مقابل قباد گذاشت و روبهرویش نشست:
_ مامان خوبه؟
سری تکان داد:
_ خوبه…
_ پس چرا تو خودتی؟
نگاهش را به کیمیا دوخت:
_ حورا کجاست کیمیا؟
کلافه نفسی کشید و به جلو خم شد:
_ داداش چندبار بگم بی خبرم؟ هیچی به من نگفته…اونقدرام که فکر میکنی باهم جور نیستیم، بعدشم وقتی نخواسته تو پیداش کنی میاد به من بگه آخه؟
عصبی به موهایش چنگ انداخت:
_ راجع به لاله میدونستی؟ بهت گفته بود؟
گیجتر شد:
_ کی؟ حورا؟ نه چی بگه؟
با خشم خیره به کیمیا شد:
_ حورا از کی کارآگاه شده افتاده دنبال ازمایش و دکتر که بفهمه لاله به من خیانت کرده؟
کیمیا از شوک هینی کشید و محکم روی دهانش کوبید، با چشمان درشت شده خیرهی نگاه قباد شد:
_ لاله؟ لاله خیانت کرده؟
دوباره به جلو خم شد، انگار شک داشته باشد به شنیدهاش:
_ لاله؟ خیانت کرده؟ یعنی…خب، از کجا فهمیدی؟ مچشو گرفتی؟
قباد با تعجب نگاهش کرد:
_ میدونستی؟
کیمیا سری به طرفین تکان داد:
_ نه، نه…یعنی، یجورایی شک کرده بودم، رفتاراش بعد از اینکه صیغهی تو شد کلا باهام عوض شد. رفت و امدای بیخودی هم داشت همیشه…
دستی به دهانش کشید:
_ داداش چجوری فهمیدی؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 210
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
حس نمیکنی کوتاه بود سه خط هم نشد
قباد اینگار با همه دعوا داره بعد اگه یکی از گل نازک تر باهاش رفتار کنه بهش بر میخوره
کار قباد واکنشِ کنش حورا بود منتهی در یک دوز زیاد
فرض کن برعکس میبود: قباد میدونست عقیمه، حورا رو طلاق میداد میگفت برو یه شوهر دیگه کن..آیا حورا تف نمیکرد تو چشش بگه آدم از عشق خودش راحت نمیگذره بیغیرت؟ حالا حوراهم همین کارو با قباد کرد، فک کرد خودش نازاست، قبادو زن داد قبادم از این حرصش گرفت(طبق گفته های خودش تو پارتای قبلی)
با دقت نگا کنی قباد و حورا بیش از حد مثل همن
ولی شخصیت دوتاشون کسایی هستن ضعیف اند و اینکه قباد که کلا مغروره
قباد اگه میدید که حورا با پسر خالش هی میگه و میخنده و پسر خالش تو بغلشه حورا هم هیچی نمیشه بلکه هم خوشش میاد قطعا همین کار رو میکرد منم بهش حق میدادم
تو پارت های قبل یادت رفته که قباد فقط تو خلوتش عاشق بود ؟
اگه قباد اون رفتارها رو نداشت و به دختر خالش بها نمیداد شاید حورا هم باور نمیکرد نقشه ای که خاله و مادرش کشیدن رو
و قطعا اطمینان داشت به قبادمگه همین قباد نبود که میگفت چرا رو من عیب میزاری ؟در صورتی که میدید که خواهر و مادرش هر روز به حورا ایراد و عیب میزارن؟
هیچ چیزی اشتباهی که قباد در مدیریت زندگیش با حورا رو کرد جبران نمیکنه
من با کاری که حورا کرد کاملا موافقم فقط از اینکه بخواد بازم عاشقش باشه متنفررررم
حورا دوست نداشت بیشتر از این آویزون مردش باشه وقتی میدید که با دختر خالش چطور راحت و آزاد رفتار میکنه
دقیقا
نظر شما بیشتر از پارت رمان بود
رمان بهم فشار آوارده 🤣 🤣 🤣 🤣
عزیزم یه زندگی بی خطا و بی نقص وجود نداره اگه باشه به مرور توسط طرفین ساخته شده، از قبل آماده به کسی داده نشده چون انواع مرض های شخصیتی وجود داره که ۹۹ درصد آدما چ مرد چ زن حداقل یکیشو دارن. خساست،تنبلی، بددهنی، ولخرجی، اعتیاد، شک، رفیق بازی، زودرنجی،چشم چرونی، یکدندگی، عیب جویی، دست بزن، بی مهری،خود بزرگ بینی یا کم بینی، و…آدم باید از خودش شروع کنه، تعادل احساسات، دفاع از حق به شیوه صلح آمیز و در عین حال قاطعیت رو یاد بگیره، تمام توانشو واسه مدیریت زندگیش بزاره و حتی در صورت امکان با مشاور ارتباط داشته باشه در آخر اگه یک درصد جواب نداد بعد با خیال راحت طلاق بگیره. اگه این کارو نکنه، با هرکی که ازدواج کنن دوباره مشکل پیش میاد.قباد و حورا به وضوح مشخصه از دسته زوج هایی هستن که زندگیشون قابل ترمیمه اونم به سریعترین و بهترین شکل..و همین برای من کافیه. حالا به مخاطبای ۱۳ تا ۱۷ سال حق میدم اما بقیه مون احساساتی فکر کردنو تموم کنیم توروخدا .زندگی هایی هستن که مشکلات این رمان درمقابلش مثل یه جوکه.
کم بود