پشت در آیسییو، روی صندلی نشسته و قدمرو های وحید روی مغزش بود، مدام داشت زمین را با قدمهایش متر میکرد و هر از گاهی هم با تلفن صحبت.
کیمیا هم فینفینش را کنترل میکرد و سعی داشت با دیدن خشم نگاه قباد، حرفی نزند.
_ داداش، اینطوری نمیشه…زنگ زدم بهترین متخصص بیاد، باید کلی آزمایش و اسکن گرفته شه!
کلافه لب زد:
_ خاله اومد اون هرزه رو ببره؟
کیمیا به ارامی گفت:
_ نه، گفت زن قباده دیگه…وقتی اینکارو کرده قباد غیرت نداشته آدمش کنه!
چنان گردنش به سمت کیمیا برگشت که صدای ترق استخوانهایش به گوششان رسید:
_ همینو با همین رک بودن گفت؟
کیمیا از ترس در خود جمع شد و سر به تایید تکان داد:
_ قباد، اروم پسر…کیمیا بارداره، یادت که نرفته؟
حساسیت وحید روی کیمیا را میدانست، نمیخواست اب در دلش تکان بخورد:
_ میکشم اون کثافتو…
از جا برخاست که جفت دستان وحید روی شانههایش نشست:
_ بشین سر جات پسر…الان انقدر احمقانه تصمیم نگیر، مثلا میخوای چیکار کنی؟ قاتل شی؟ کیو بکشی؟ لالهرو؟ بچهشو؟ خالهتو؟
دستان وحید را پس زد و به صندلی تکیه داد:
_ جفت پا زدن به زندگیم، نابودم کردن میفهمی؟ خالهم، دخترخالهم، مادرم…ادم ازینا باید بخوره تو زندگیش مگه؟ جز اینا به کی باید اعتماد میکردم؟ هااان؟ حورا حتی خودش هم با بی اعتمادی به من و خواستگاری کردن از لاله تموم تصوراتم از خودشو بهم زد…تو اصلا میفهمی چی میگی وحید؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 192
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خجالت هم خوب چیزیه مخاطب کلی منتظر میمونه اونوقت سه چهار خط پارت میدین و تمام ؟!
یکم فیلم هندی نشد مادره یهو قلبش گرفت رفت بیمارستان فلان بعد قباد چقدر احمقه که لاله گذاشته خونه
این رمان جذابیت داره ولی پارت هاش خیلی زیاد داره میشه دیگه داره خسته می کنه فکر کنم عمر ما تموم بشه این رمان تموم نمیشه
جذابیت ؟؟؟
تو ۱۰ پارت اخیر جذابیتی در کار نبود این رمان کلا تو حاشیه است وگرنه مادره که خوب بود