نفسهای لاله به شمارش افتاده بود، تکیه به دیوار میداد و پلهها را پایین میرفت، چند پله مانده بود که نگاهش به مادر قباد افتاد، ان نگاه پر از نفرت و حرفهای ناگفته که هیچگاه هم قرار نبود گفته شود.
روی ویلچر بود و لبهایش کج شده، دستانش روی دستهی ویلچر، فقط چشمانش قادر به حرکت بودند، برای دیدن، حسرت کشیدن، حرص خوردن، غم خوردن و عذاب کشیدن!
_ خاله…خاله، تو کمک کن…من، من غلط کردم…
داشت قدمهایش را سمت ویلچر برمیداشت که قباد چمدان را سد راهش گذاشت:
_ خالهت؟ همین مادر فلج منو میگی؟ هااان؟ مگه نمیدونی کی به این روز انداختش، داری از کی کمک میخوای حرومزاده؟ چی میخوای تو هرزه؟ یالا راه بیوفت…
با هل دادن شانه اش دوباره او را وادار کرد حرکت کند. به سمت در خروج بردش، تا حیاط دنبالش رفت و نگذاشت لحظهای استراحت کند، و درحالی که همسایهها نگاه میکردند، او را در کوچه پرت کرد، جیغ دردناکش در خیابان و کوچه پیچید.
دستش را به شکمش گرفت و بلندتر گریه کرد، ساعت هنوز سه هم نشده بود، اما کینهی قباد عمیقتر ازینها بود.
_ زنمو ازم گرفتی، بچهی یه حرومی مثل خودتو میخواستی بم بندازی، مادرمو با گندکاریات به این روز انداختی، گناهات کم نیستن لاله، دیگه نمیخوام ریختتو ببینم…
انگشت اشارهاش را تهدید وار به سمت اویی که درد میکشید گرفت:
_ دیگه حتی، سعی نکن، به اسم فامیل و رفیق و همسایه و حتی غریبه هم نزیک شی، فهمیدی؟ حتی نمیخوام تو صد کیلومتریم ببینمت…ازینجا میری، میری پدر اون تخم حرومتو پیدا میکنی و دیگه هیچوقت برنمیگردی سمت من…حالیته؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 240
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
این سایت واقعا مزخزف شده. خیلی. یعنی ی ادمین درست وحسابی نداره درست رمانتون رایگان در اختیار میذارین ولی وقتی مسئولیتی به عهده گرفتین باید درست انجام بدیم
بیش از حد پارت ها مسخره و کوتاه شدن و نویسنده هم بیش از حد دیر پارت گذاری می کنه
بقیه رمان ها چی شدن پس چرا پارت گذاری بد شده این سایت افتضاح شده
قباد چرا فک میکنه عن خاصیه خودش نبود با لاله عشق میکرد ؟
۲۵۰ پارت دادی که تهش بگی لاله انداخت بیرون همین لاله ازش شکایت میشد بیشتر تقاص پس میداد
مقصر کردن دیگران فقط خودتو بد جلوه میده!
تو خودت خواستی اون بچه ی بیگناهی ک هیچ نقشی توی ب وجود اومدنش رو نداشته یا همون ب زبون تو حرومزاده رو بچه ی خودت تصور کنی تو خودت زنتو با خیانت و توهین و کم محلی و بی توجهی از خودت روندی و باعث و بانی فلج شدن مادرت فقط و فقط خودتی اگر حورا ب سمتت بیاد من دیگه این رمان و نمیخونم شخصیت هایی ک خود دختر ها و زن ها خلق میکنن و تو سری خور و ضعیف جلوه میدن رو ب عنوان یک زن نمیپذیرم.
بعد چهار روز فقط یدونه 😢😢😢😢
حداقل دوتا دیگه بزار جبران این همه انتظار
شهر عجیبیه..
خوشم نیومد
الان اون بچه چه گناهی داره اگه نقصی بهش وارد شه
فقط اوضاع وخیم تر و تلفات بیشتر
که اینطور…
چه عجب یه حرکتی زد اما نویسنده چقدر دیر پارت میدیی