رمان حورا پارت 27 - رمان دونی

 

 

ناخودآگاه خودم را با لاله مقایسه کردم…

 

همیشه آراسته بود و بوی عطرش تا فرسنگ ها آن سمت تر هم میرفت.

 

منی که مدام ناله و زاری میکردم و غصه ی بچه دار نشدن را میخوردم دیر یا زود از چشم قباد میفتادم.

 

عشق واقعی این است که معشوق را به هر صورتی که هست بخواهی اما عشق های این زمانه به مو بند بود و اگر رهایش میکردم به چنگ دیگری میفتاد.

 

دستی زیر چشمانم کشیدم و مرطوب کننده را برداشتم.

 

از هر چیزی که به نظرم خوب می آمد کمی روی صورتم نشاندم و راضی از نتیجه ی کار لبخندی زدم.

 

اوایل ازدواجمان مدام در این سایت و آن سایت دنبال جدیدترین لباسها و نمونه های آرایشی میگشتم تا خودم را برای قباد زیبا کنم.

 

اما این اواخر دیگر آن دل و دماغ سابق را نداشتم و تمام فکر و ذکرم شده بود بچه…

شاید اشتباهم هم همین بود.

 

در حمام که باز شد سرم را به عقب چرخاندم و قباد را با حوله ای که دور کمرش بسته بود دیدم.

 

سلانه سلانه سمتش رفتم و مقابلش که رسیدم پشت چشمی نازک کردم.

 

_ بذار کمکت کنم.

 

نگاهش میخ لبهای سرخم بود و با تکخند ناباوری ، به شوخی گفت:

 

_ خانم این حورا خانم ما رو ندیدین؟ همین جاها بود!

 

انگشتم را به پهلویش فشردم و ریز خندیدم.

 

_ بی مزه!

 

 

 

مشمایی که دور گچ پایش بسته بود باز کردم و سشوار را روی پایش تنظیم کردم.

 

کمی آب به گچ نفوذ کرده و خیس شده بود.

 

دستانش را حائل تنش کرد و روی تخت به عقب خم شد.

 

_ یه چیزی بگم؟

 

با لبخند سر تکان دادم. او میماند و حرف میزد و همراهم بود…

چه میخواستم از این دنیا؟!

 

_ دو تا چیز بگو عشقم.

 

گلویی صاف کرد و نفس عمیقی کشید.

جوری محکم و مطمئن حرف میزد که معلوم بود مدتها به حرف هایش فکر کرده است.

 

_ به نظرم باید یکم از هم فاصله بگیریم!

خیلی پیش هم بودیم، دعواهامون روز به روز داره بیشتر میشه.

یکم فضا به خودمون بدیم تا رابطمون بهتر شه، بعضی وقتا دوری میتونه حلال مشکلات باشه.

 

به چیزی که با گوش های خودم شنیده بودم شک داشتم. پس دلشوره ام بیخود نبود…

 

تجربه ثابت کرده بود که مخالفت نتیجه ی عکس میداد.

 

قباد وقتی یک حرفی را میزد فقط انتظار موافقت داشت و حتی اگر قبول نمیکردم هم یک جوری حرفش را به کرسی مینشاند.

 

نفس حبس شده ام را نامحسوس بیرون دادم و بدون تغییر در وضعیتم، سرم را سمت پایین تکان دادم.

 

_ باشه، هر چی تو بخوای عزیزم.

من برای راحتی و خوشحالی تو همه کار میکنم.

 

بغض داشتم و او هم تغییر صدایم را متوجه شده بود که نوچی کرد.

 

 

 

_ اینجوری نه، از ته دلت راضی باش.

نمیخوام وقتی نیستم مدام فکرم سمت تو بچرخه.

 

این دیگر زیاده روی بود دیگر، نه؟

قرار بود برود؟ کجا؟

 

جایی که قرار بود فکرش را از سمت من منحرف کند…

 

سشوار را خاموش کرده و سر بلند کردم. میدانستم خوشی هایم کوتاه و مقطعی است ولی نه انقدر کوتاه.

 

_ یه جوری میگی انگار قراره بری یه جای دیگه، منو نترسون قباد…

 

نگاهش دو دو میزد و معلوم بود که میخواست چیزی را پنهان کند.

من اگر او را نمیشناختم که باید میمردم.

 

خودم را بالا کشیدم و روی تخت کنارش نشستم. دست روی بازویش گذاشتم و پریشان گفتم:

 

_ میخوای منو ول کنی؟

همه چی که خوب شده بود، نکن قباد…

با من اینکارو نکن به خدا نمیتونم تحمل کنم.

 

سرم را در آغوش گرفت و کنار گوشم هیس آرام و کشیده ای گفت.

 

اما من آرام نمیشدم، قرار بود اتفاق بدی بیفتد…

میدانستم، حسش میکردم.

 

موهایم را به بازی گرفت و شقیقه ام را بوسید.

 

_ عادت داری همه چیزو بزرگ کنی خوشگلم، یکم آروم باش.

من کی از ول کردن تو حرف زدم؟

چند روزی میخوام برم پیش بچه ها، یکم فکرمو آزاد کنم.

این تنشایی که این مدت داشتیم عقلمو از کار انداخته.

نمیدونم چی درسته و چی غلط.

دارم به جفتمون آسیب میزنم، باید یه راه حل اساسی برای این مشکلمون پیدا کنیم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

عجیبه امروز باید پارت میذاشت😐

Tamana
Tamana
1 سال قبل

پیداس میخواد با لاله بره 🤦‍♀️مادرشو خالشو لاله پرش کردن

آسی
آسی
1 سال قبل

چرا سختیا ،غم ها،غضه ها ،فقط واسه زن هاست🥺

هکر قلبشم
هکر قلبشم
پاسخ به  آسی
1 سال قبل

عزیزم اگه دقت کنی میبینی ما هر چی میکشیم از دست همجنسای خودمونه ، من به شخصه از بعضی زنا متنفرم
وقتی یه آقا به زنش خیانت می‌کنه با یه خانوم دیگه این کار رو می‌کنه

آسی
آسی
پاسخ به  هکر قلبشم
1 سال قبل

بله متاسفانه کاملا درسته

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

یکم بیشترش کن پارتو

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x