رمان حورا پارت 37 - رمان دونی

 

 

خودم را جلو کشیدم و باز هم مشغول ماساژ دادن پایش شدم.

دکترش گفته بود که ماساژ برای خوب شدن هر چه بیشترش موثر است.

 

_ این مسئله تموم شده است عزیزم، شروعش نکردم… فقط یه یادآوری بود.

 

_ از سکوت من سوء استفاده نکن، هیچی نگفتم تا خودت به احمقانه بودن کاری که کردی پی ببری…

اصلا حوصله ی این بچه بازیاتو ندارم حورا، منم عقل دارم نیازی نیست تو یا کس دیگه برام خوب و بد تعیین کنین.

 

کاش به این نمایش خسته کننده و کسالت بار ادامه نمیداد.

 

هر دو خوب میدانستیم ته این راه به کجا میرسد و این کش دادن بیخود فقط اذیت کننده بود.

 

_ من میخوام تو رو خوشحال ببینم قباد.

 

سمت جلو خم شد و گردنم را چنگ زد. صورتم را سمت خودش کشید و با خشونت تکانم داد.

 

چشمان سرخ و به خون نشسته اش خیس بود…

او مگر همین را نمیخواست؟ پس این نگاه ملتمس و کلافه اش چه بود؟

 

شاید هنوز کمی علاقه و احساس به من داشت و این تردید هم از همان علاقه نشات میگرفت.

 

شاید او هم مانند من در دوراهی مانده و تصمیم گیری برایش سخت بود، اما در نهایت باید این تصمیم را میگرفت…

مانند من!

 

 

 

نوک انگشتش که پوست گردنم را نوازش وار طی کرد، به خودم لرزیدم.

 

_ من با تو خوشحالم، هر روز باید اینو به همه حالی میکردم و کردم.

خبر نداشتم یه روز تو میشی زبون نفهم ترین موجود دنیا و من تو حالی کردن این موضوع به تو، درمونده میشم.

 

تکان این بارش آرام تر بود و بین کلماتش مکث میکرد تا بیشتر در مخم فرو کندشان.

 

_ من… با تو… خوشحالم… بفهم دختر… بفهم…

 

شدیدا، از اعماق قلبم دلم میخواست باورش کنم. اما باور کردن قباد یکی از غیر ممکن ترین کارهای دنیا بود برای من…

 

نگاهم را بین چشمان دو دو زنش چرخاندم و نفسم را آه مانند بیرون دادم.

 

_ منم با دیدن بچه ی تو خوشحال میشم… میخوام بچتو ببینم قباد…

 

فشار انگشتانش دور گردنم کمتر شد. انگشت شستش را نوازش گونه روی چانه ام کشید و با بغضی که صدایش را تحت تاثیر قرار داده بود پچ زد:

 

_ بچمون… من که گفتم هر کاری بخوای میکنم تا خودمون بچه دار شیم.

دلیل این کارت رو نمیفهمم عشقم… تو که دلت نمیومد اذیتم کنی، چرا اینطوری شدی؟

 

خودت مرا اینطور کردی قباد، حالا که از خودم و عشق تو گذشتم… هر چیزی از من بر می آید.

 

حرف هایی که دلم میخواست در صورتش بکوبم را در سینه ام پنهان کردم، کنار کلی حرف تلنبار شده ی دیگر.

 

 

 

عوضش لبخندی مایوسانه زدم و سرم را به طرفین تکان دادم.

 

_ ما بچمون نمیشه قباد، من مشکل دارم. فهمیدم که امید داشتن به بچه دار شدنمون، مثل آب تو هاون کوبیدنه… همونقدر بی فایده.

لاله میت…

 

با نشستن لبهایش روی لبهایم، حرفم نیمه کاره ماند.

 

بوسه اش هیچ حسی نداشت و انگار فقط میخواست حرصش را سر لبهایم خالی کرده و جلوی حرف زدنم را بگیرد.

 

مک های عمیقی که به لبهای حساسم میزد آخم را درآورد. کمی بعد عقب کشید و دندان های یک دستش را با غضب روی هم فشرد.

 

_ یه زن تو زندگی من هست، اونم تویی…

 

_ زنی که نمیتونه تو رو به آرزوت برسونه…

 

تمام این روزها و تحقیرها را تحمل میکردم، فقط برای رسیدن به روزی که آنقدر دل و جرات بیایم که با پای خودم از زندگی اش بیرون بروم.

 

با پای خودم و با سری بلند و غروری که او نتوانسته بود در هم بشکندش…

 

بعد از کوبیدن تمام واقعیت در صورتش و برملا کردن تمام ثانیه هایی که برایم نقش مردی عاشق را بازی میکرد.

 

لبخند بی جانی زدم و نفس های یک در میانم را در صورتش خالی کردم.

 

_ هر چی ازت خواستم برام فراهم کردی قباد…

من بچه میخوام، بچه ی تو رو… بذار ببینمش…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.Hasti@
.Hasti@
1 سال قبل

پس کو پارت باید امشب میومد

یکتا
یکتا
1 سال قبل

به نظر من آدم ها باید اول احساسات شون رو بهم بگن این که حورا پا فشاری می کنه برای حرف نزدن خیلی حرکت چیپ و مزخرفیه ..حتی در کارتون و انمیشن های خارجی رو این موضوع تاکید می کنن که اگه از هم ناراحتین یا مشکلی دارین حرف بزنین شاید همش سوءتفاهم باشه ولی از اونجا که ما رو جهان سومی بودن خودمون پافشاری می کنیم از واقعیت زندگی مون گرفته تا رمان و داستان هامون فک می کنیم عقل کلیم و حرف زدن درباره احساسات مون رو مساوی با خورد شدن غرورمون می دونیم ..اگه حورا یه آدم تحصیل کرده یا حتی به روزی بود اینقدر احمقانه رفتار نمی کرد ..آدم های ضعیف سریع شروع می کنن به انتقام گرفتن ولی آدم های قوی هستن که با شجاعت مشکل رو حل می کنن و اصلا بروز نمیدن که کجا و کی ضربه خوردن .

Roya
Roya
1 سال قبل

اف حورا میمیری بیگی همچیو

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

اههه یکم رمان جلو ببر

Hasti@..
Hasti@..
1 سال قبل

وای چرا حورا نمیگه مثل بچه ی آدم چقدر خره 😑😑

من میگم قباد از صیغه ی لاله هیچی نمیدونه همش نقشه ی مادرشه چون قباد عاشق حوراس واقعا معلومه

ساره
ساره
1 سال قبل
پاسخ به  Hasti@..

اگه عاشقش بود اینقد به اون لاله هرزه پا نمیداد

پرنسوک
پرنسوک
1 سال قبل
پاسخ به  Hasti@..

دقیقا نظرمنم همینه ولی حورا وقتی متوجه میشه ک دیگ کارازکارگذشته

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x