رمان حورا پارت 396 - رمان دونی

رمان حورا پارت 396

 

 

بلند خندید و وارد خیابان اصلی شد:

_ خدایی بی انصافی نکن، هربار خودش تا دقیقه‌ اخر باهات همه چیو تمیز میکنه نیاز هم میخوابونه بعد میره!

اینبار من هم خندیدم، درست بود. قباد نقش یک پدر وظیفه‌شناس را خوب اجرا میکرد. حتی به عنوان یک مرد شاغل و خانه‌دار هم میشد تحسینش کرد. خوب کارها را یاد گرفته بود.

_ راستی نیاز چطوره؟ راه نمیره هنوز؟

_ چرا همچین لنگ لنگو به در و دیوار وصل میشه دو قدم میره میخوره زمین، اما دندونش اذیتش میکنه، همش تب داره و گوششو میخارونه!

_ کاش تنهاش نذاری دیگه…

_ نه دیگه، دانشگاه که تا بعد عید تعطیله، کار هم امروز روز آخر بود.

وارد کوچه شد:

_ وا، توریستا که عید بیشتر میان!

_ اره اما شیفتیش کردن، هفته‌ی اخر عید من میرم، هفته اولش چند نفر دیگه، خواستن حداقل هر دو گروه تعطیلات خودمونو داشته باشیم.

با سر تحسین کرد و مقابل آپارتمان ایستاد. ماشین را که وارد پارکینگ کرد، هر دو آسانسور سوار شده و طبقه‌ی واحدمان را فشردم.

نمیدانم چه چیزی در چهره‌ی کیمیا مبهم بود اما هی زیر زیرکی لبخند میزد و من را به خودش مشکوک میکرد.
چیزی نگفتم، در واحد را با کلید باز کردم و داخل شدم که با چراغ‌های خاموش رو به‌رو شدم.

دستم برای روشن کردن پریز‌ها رفت:

_ مگه نگفتی قباد اینا خونه‌ن؟

اما قبل از آنکه او پاسخ دهد، پریز را لمس کرده و صدای ترکیدن چیزی زهره‌ام را ترکاند.
اما دیری نگذشت که آواز تولدت مبارک از زبانشان خوانده شد و من شوکه به قباد خیره ماندم.

 

دهانم از حیرت باز مانده بود، اکلیل‌ها و زر‌های رنگی که به زمین نشستند کیمیا برف شادی را گرفت و کل دیدم را سفید کرد:

_ نکن، دیوونه، برا بچه‌ها خوب نیست!

بردیا و داریا جیغ میزدند و نیاز هم با هیجان در اغوش قباد میخندید و دست میزد.
به خنده افتاده بودم، دو سال گذشته اصلا تولدم را به یاد نداشتم و امسال به عادت همین دو سال نحس گذشته، فراموش کرده بودم.

میدانستم تنها کسی که میتوانست به یاد داشته باشد قباد است، چرا که کیمیا و بقیه قاعدتا آنقدری من را بلد نبودند.

_ تولدت مبارک حورا خانم!

به وحید لبخند زده تشکر کردم، کیمیا هم در آغوشم گرفته تبریک گفت.
جلوتر که رفتم، نیاز را از آغوش قباد گرفتم:

_ تولدت مبارک خانم!

لبخندی زدم، گونه‌ی نیاز را بوسیدم، با عشق بغلم کرد و حتی لثه‌های باد کرده و دردناکش را به گونه‌ام فشرد.
با عشق خندیدم و رو به قباد لب زدم:

_ ممنون، خیلی وقت بود اینجوری از ته دل خوشحال نشده بودم!

دستش به نرمی پشت گردنم نشست و لب‌هایش روی پیشانی‌ام. بوسه‌ی گرم و پر از حمایتش را که نشاند عقب رفت:

_ منم خوشحالم که تونستم خوشحالت کنم، برات لباس انتخاب کردیم رو تختت، برو بپوش بیا که هم شام بخوریم هم کیکتو ببری!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 164

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x