رمان حورا پارت 68 - رمان دونی

 

 

 

قباد چشم ریز کرد:

 

_ پس چرا اونجوری راه میرفت؟

 

اخم‌های کیمیا در هم رفت، برادرش به زن بی گناه و پاکش شک کرده بود و او خودش را مقصر میدانست، شاید اگر حرف‌های و خاله‌زنک های او، خاله و مادرش، به همراه ان لاله‌ی عفریته نبود، اینگونه نمیشد!

 

_ میدونم چرا، اما روم نمیشه بگم داداش…

 

قباد ابرو بالا داد، سپس آهانی گفت و داخل رفت. حتی به کیمیای منتظر هم توجهی نشان نداد!

 

آهی از ته گلویش خارج شد، از ته دل دعا کرد که کاش زودتر مشکلات این خانه حل شوند، و روزی بتواند خوبی حورا را در حقش جبران کند!

 

به راه افتاد و در محلی که وحید ادرسش را داده بود تاکسی ایستاد. با حساب کردن کرایه پیاده شد و نگاهی به اطراف انداخت، یک رستوران سنتی بود با تخت‌های بزرگ و فضایی کاملا از طبیعت.

 

لبخند به لب دنج‌ترین تخت را انتخاب کرد و نشست. زیاد طول نکشید که قد رشید و استایل بینظیر وحید هم ظاهر شد.

 

با لبخندی به لب به سمت کیمیا امد و روبه‌رویش نشست:

 

_ سلام کیمیا خانوم، حال شما…

 

کیمیا که هنوز از بابت ان روز خجالتی شده بود، سر پایین انداخت لب زد:

 

_ سلام، ممنون شما خوب هستید…

 

_ قربون شما، ما هم خوبیم…

 

دستی برای گارسون تکان داد، سپس تا گارسون بیاید پرسید:

 

_ حورا خانوم خوبن؟ اون روز دیدمشون چندان خوب بنظر نمیومدن…

 

کیمیا از سوالش آهی کشید و با همان خجالت گفت:

 

_ میشه گفت خوبه، سعی می‌کنه بهتر شه، البته اگه مامانم و لاله بذارن…

 

 

 

 

وحید که سفارش داد، کیمیا متعجب پرسید:

 

_ چرا به جای منم سفارش دادین؟

 

لبخندی به لب‌های مردانه‌اش نشاند:

 

_ اینجا فقط جوجه و کباب دادن اصولا، مرغ و برنج ندارن، میدونم از جوجه زیاد خوشت نمیاد!

 

متاثر شده فقط خیره‌اش شد، این مرد زیادی خوب نبود؟ زیادی دقت نمیکرد؟ اگر این ها را هم قباد گفته باشد؟ یعنی ممکن است؟

 

استرس دوباره به جانش افتاد، انگاری دست خودش نبود:

 

_ چخبر از دانشگاه؟ اون پسره که دیگه مزاحمت نمیشه؟ اذیت نمیکنه؟

 

سری به طرفین تکان داد، وحید که متوجه حالش بود کمی به جلو خم شد و گفت:

 

_ هی، کیمیا، منو ببین…اگه راجب اون روز اینطوری تو خودتی…باید بگم، من برام مهم نیست!

 

کیمیا چنان سر بالا کشید و با تعجب خیره‌اش شد که وحید عقب کشید، به ارامی ادامه داد:

 

_ یعنی نه اینکه بگم، کارت درست بوده یا تشویقت کنم، اشتباه بود، جفتمونم میدونم، به ادم خوبی اعتماد نکردی، احتمالا زن داداش هم همینو دید که کمکت کرد، فهمید اشتباهت بخاطر علاقه‌ت بود و فکر میکردی اونم تو رو دوست داره…

 

نفس عمیقی کشید و درحالی که بغض در گلویش جا گرفته بود لب زد:

 

_ نمیخواستم، نمیخواستم اینطوری شه…حس میکنم، حس…حس میکنم ادم کثیفی‌ام، یه ادم مزخرف، خیلی حورا رو اذیت کردم…ولی اون درحالی که، میتونست راحت با گفتن به داداشم تلافی کنه نکرد…

 

دستی زیر چشمان پر شده‌اش کشید و لبخند تلخی زد:

_ بدی رو با خوبی جواب داد، همیشه مدیونشم…و شما…

 

سر به زیر شده ادامه داد:

 

_ از شما هم ممنونم، اینکه کمک کردین، به داداشم چیزی نگفتین…مدیون شدم، امیدوارم بتونم جبران کنم…

 

 

 

 

 

وحید لبخندی زد، حالش را میفهمید و نمیخواست اینگونه بماند، برای همین با شیطنتی در کلامش گفت:

 

_ واقعا؟ پس یه چیزی هست که میتونی جبران کنی!

 

کیمیا کنجکاو خیره‌اش شد، دوست داشت بشنود چه برای گفتن دارد، خصوصا که جبران کردن او در میان بود:

 

_ میشنوم؟

 

وحید با شیطنت ابرو بالا انداخته نیش چاکاند:

 

_ نچ، اول غذامونو میخوریم…بعد وقتی داشتم میرسوندمت بهت میگم!

 

با تعجب لب زد:

 

_ من خودم میرم، نیازی به زحمت نیست…

 

وحید با امدن گارسون سریع گفت:

 

_ مگه میذارم یه خانوم تک و تنها خودش برگرده؟ محاله، اولشم اگه بخاطر حضور قباد نبود خودم میومدم دنبالت…پس بیا غذامونو بخوریم و یکم حرف بزنیم!

 

حرف زدند و میان شوخی‌های وحید و خجالت‌های کیمیا، غذایشان را خوردند. با اینکه تازه سر شب بود و برای غذا خوردن کمی زود، اما انگار زیادی به هردویشان چسبید.

 

وحید که سوییچ را به دست او داد و با گفتن اینکه در ماشین بماند تا حساب کند و برگردد، به سمت پارکینگ رستوران رفت.

 

میان دو در جلو و عقب در تردید و شک مانده بود، اما بالاخره با حدس اینکه وحید بداند در عقب نشسته، ناراحت خواهد شد، در صندلی جلو نشست.

 

کمی بعد وحید که امد، به راه افتادند و میان راه وحید پرسید:

 

_ چیزی لازم نداری؟ مستقیم برسونمت؟

 

سر به تایید تکان داد، کمی گذشت که باز هم وحید با من من خواست حرف بزند اما این پا و ان پا کردنش برای کیمیا که رو شد، به ارامی پرسید:

 

_ اگه چیزی هست بگید، ظاهرا اینجوری اذیت میشید!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

۱ دقیقه دیگه

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

۲ دقیقه دیگه تا پارت جدید ☕🔮🍃

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

۳ دقیقه دیگه تا پارت جدیدددددددددددددد😝😝😝😝👯👯

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

۵ دقیقه دیگههههه تا پارت جدیدددد😝😝😝😝😝😝😝😝👯👯👯👯👯👯

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

۶ دقیقه دیگه تا پارت جدیددددددد😝😝😝😝😝

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل

۷ دقیقه دیگه تاااااا پارت جدید

Fateme
Fateme
1 سال قبل

دیدید گفتم قباد به راه رفتن حورا شک میکنه
مردک…

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤❤

سارا
سارا
1 سال قبل

نویسنده چه خوب رل بی تفاوتی به نظرات مخاطبان را درپیش گرفتی واین واقعا داره رواعصاب میره تجدید نظرکن لطفا”راه دوری نمیره

Fateme
Fateme
1 سال قبل
پاسخ به  سارا

اصن نمیبینه به نظرم

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل
پاسخ به  Fateme

اره نیستش تو سایت

لیلی
لیلی
1 سال قبل

منی که امیدوار بودم بالاخره حرفی از حورا و قباد بشه، نویسنده‌ ما رو گای..

سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
1 سال قبل

انشاالله بعد از کیمیا وحید هست بعدش لاله بعد مادر قباد بعد خاله قباد در آخرم حورای بدبخت😐😐

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

رمان باید میگفتم کیمیا ن حورا همش ک درمورد کیمیا هست😑😑

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل
پاسخ به  . .........Aramesh

رمانه قشنگیه!؟
من یکی از دوزتام گفت بخونش قشنگه

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل
پاسخ به  Asaadi

راستش قشنگه
ولی خیلی ناراحت کننده و پارتاشم کمه ولی قشنگه

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل
پاسخ به  . .........Aramesh

مرسی اسایشم🫀😂

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل
پاسخ به  Asaadi

خواهش خانوممم

بانو
بانو
1 سال قبل

حورا
چیشد پس😕

Atosa
Atosa
1 سال قبل

هعییی بیاید امیدوار باشیم پارت بعدی حورا و قباد باشه وگرنه من یکی رد میدم 💔👩🏼‍🦯

تو رو سننه😑
تو رو سننه😑
1 سال قبل
پاسخ به  Atosa

نهههه بازم درباره برگشت کیمی و وحید🤣🤣🤣🤣🤪🤪🤪

Z🌝🌝
Z🌝🌝
1 سال قبل

حداقل بعد از سه روز از کیمیا نمیگفتی 🙁

nila
nila
1 سال قبل
پاسخ به  Z🌝🌝

والا!

دسته‌ها
23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x