سیگاری از جعبه ای که کنار مبل روی میز بود بیرون آورد و روشنش کرد دودشو توی خونه پخش کرد و گفت
_پس به این نتیجه رسیدی که با هام تموم کنی ؟
مطمئنی ؟
مطمئن بودم این بار مطمئن بودم واقعا خسته بودم و دیگه توان نداشتم سرمو پایین انداختم و گفتم اگر میدونستم ذره ای منو دوست داری همه چیز رو تحمل می کردم
اما وقتی میدونم تو منو دوست نداری چطور این همه شکنجه را تحمل کنم؟
ترجیح میدم باهات نباشم و فقط توی خونه غصه این و بخورم که چرا دوستم نداشت!
ریز بینانه و موشکافانه بهم نگاه میکرد انگار میخواست صحت حرفامو از چشمام بخونه
اما من واقعیتو گفته بودم دیگه خسته بودم خیلی خسته
می دونستم این جدایی برای من خیلی سنگین خواهد بود اما چاره ای جز این برام نمونده بود برام
میدونستم من تمام احساساتم و حتی دخترانگیم و خرج این آدم کردم و وقتی ازش جدا بشم روزگارم تاریک و تار میشه اما بازم ترجیح می دادم بگم ازش جدا شدم و منو دوست نداره تا این که به این شکنجه روزانه دچار بشم
از جاش بلند شد و نزدیکم روی مبل نشست نگاهی به صورت غمگین و افسرده من انداخت و گفت
_من این دختری که الان اینجا نشسته رو نمیشناسم مونسی که من باهاش آشنا شدم همیشه می خندید و همیشه پر از شادی بود الان یه دختر ترسو و افسرده جلوم نشسته که دارم خودم هم به این فکر می کنم بهتره ازش دور بشم!
چرا این کارو می کنی چی برات کم گذاشتم ؟
بودن کنار من برای تو دوست داشتنی و لذت بخش بود الان چی شده که دیگه اون لذت سابق و برات نداره ؟
کلافه و عصبانی به چشماش نگاه کردم و گفتم معلوم هست چی داری میگی شاهو؟
یهو میری و پیدات نمیشه نیستی من میمونم و کلی حرف که باید بشنوم تو میدونی چند تا خواستگاره دارم که ول کن نیستن و خانوادم چقدر منو تحت فشار گذاشتن؟
دود سیگارش و بیرون داد به من گفت
_مگه چیه!
برای هر دختری خواستگار میاد اگه بخوای به خاطر هر خواستگاری اینطوری بلوا به پا کنی کلاهمون بدجوری میره توی هم
انگار نمیتونستم حرفامو به این آدم بفهمونم انگار اصلاً درک نمیکرد که من دارم راجع به چی حرف می زنم
بغضمو پس زدم و گفتم
ببین چی دارم بهت میگم من نمیتونم ازدواج کنم چون تو رو دوست دارم و اینکه دیگه دختر نیستم من چه بهانه ای برای اینکه دختر نیستم بیارم؟
میفهمی نمیدونم وقتی پدر و مادرم میخوان منو مجبور کنن با کسی که مناسبه ازدواج کنم چه بهانه ای بیارم تا این ازدواج رد کنم
به این چیزا فکر کردی ؟
من یه دخترم
برای دختری مثل من که خانواده آبروداری داره این چیزا اصلاً خوب نیست
دستش روی بازوی من گذاشت و شروع کرد به نوازش کردن من و گفت
_این حرفا رو ول کن نگران نباش هیچ اتفاقی نمیفته
الان باید دلتنگ من باشی نه اینکه این حرفا رو تحویل من بدی…
تا خواستم بازومو و کنار بکشم و دستشو پس بزنم محکم بازو و چنگ زد و گفت
_ از بین جفتک انداختنا اصلاً خوشم نمیاد یاد بگیر که در مقابل من مطیع و آروم باشی وگرنه بد جوری منو عصبی و ناراحت می کنی
از جام بلند شدم دستشو کنار زدم و گفتم
من می خوام برم خونه نمیخوام اینجا باشم
قدم اول و برنداشته چنان دستمو کشید که روی مبل پرت شدم و با چشمای به خون نشسته و صورت برزخیش که آدم ازش می ترسید روبه رو شدم
به صورتم نگاه کرد و گفت
تا وقتی که من اجازه ندادم پاتو از اینجا بیرون نمیذاری حقشونداری
ترسیدم ازش خیلی ترسیدم این آدم ترسناک بود
تعادل نداشت پشیمون بودم
خیلی پشیمون بودم از دوست داشتن همچین آدمی
اما بلایی بود که بهش گرفتار شده بودم و هیچ کاریش نمی شد کرد
دوباره سیگاری روشن کرد و از پنجره به بیرون خیره شد و گفت
_ می خوام باهات حرف بزنم پس خوب گوشاتو باز کن
قرار نیست من و تو ازدواج کنیم قرار نیست که زوج خوشبختی بشیم قرار نیست تا به مرد رویاهات برسی و یع زندگی رمانتیک و تجربه کنی
من اگر این جام دلایل خودم و دارم
تو اگر این جایی باید تاوان پس بدی هرقدم خطایی که برداری هر کار اشتباهی که بکنی تاوانی که قراره بدی بدتر و بدتر میشه پس مواظب رفتارت باش
حتی یکی از حرفاش نمیفهمیدم حتی یک کلمه برام مفهوم واضح نبود
ترسیده به مبل چسبیده بودم و با گریه نالیدم
معلوم هست چی داری میگی؟
تاوان چی؟
مگه من چیکار کردم ؟
وقتی به سمتم چرخید و اون چشمای پر از خونش دیدم بیشتر توی خودم مچاله شدم
قلببم داشت از جا کنده میشد بهم نزدیک تر شد و گفت
_ قرار نیست که تو کاری کرده باشی هر کسی تاوان اشتباهات خانواده اش هم میتونه پس بده
بگرد ببین پدر و مادرت چه اشتباهی کردن که تو باید تاوان اشتباهات اونارو پس بدی…
قدم اول و برنداشته چنان دستمو ڪشید ڪه روے مبل پرت شدم و با چشماے به خون نشسته و صورت برزخیش ڪه آدم ازش مے ترسید روبه رو شدم
به صورتم نگاه ڪرد و گفت
تا وقتے ڪه من اجازه ندادم پاتو از اینجا بیرون نمیذارے حقشونداری
ترسیدم ازش خیلے ترسیدم این آدم ترسناک بود
تعادل نداشت پشیمون بودم
خیلے پشیمون بودم از دوست داشتن همچین آدمی
اما بلایے بود ڪه بهش گرفتار شده بودم و هیچ ڪاریش نمے شد ڪرد
دوباره سیگارے روشن ڪرد و از پنجره به بیرون خیره شد و گفت
_ مے خوام باهات حرف بزنم پس خوب گوشاتو باز ڪن
قرار نیست من و تو ازدواج ڪنیم قرار نیست ڪه زوج خوشبختے بشیم قرار نیست تا به مرد رویاهات برسے و یع زندگے رمانتیک و تجربه ڪنی
من اگر این جام دلایل خودم و دارم
تو اگر این جایے باید تاوان پس بدے هرقدم خطایے ڪه بردارے هر ڪار اشتباهے ڪه بڪنے تاوانے ڪه قراره بدے بدتر و بدتر میشه پس مواظب رفتارت باش
حتے یڪے از حرفاش نمیفهمیدم حتے یک ڪلمه برام مفهوم واضح نبود
ترسیده به مبل چسبیده بودم و با گریه نالیدم
معلوم هست چے دارے میگی؟
تاوان چی؟
مگه من چیڪار ڪردم ؟
وقتے به سمتم چرخید و اون چشماے پر از خونش دیدم بیشتر توے خودم مچاله شدم
قلببم داشت از جا ڪنده میشد بهم نزدیک تر شد و گفت
_ قرار نیست ڪه تو ڪارے ڪرده باشے هر ڪسے تاوان اشتباهات خانواده اش هم میتونه پس بده
بگرد ببین پدر و مادرت چه اشتباهے ڪردن ڪه تو باید تاوان اشتباهات اونارو پس بدی
مگه خانواده من چیکار کرده بودن که من باید تاوان اشتباه اونا رو پس می دادم؟
از جام بلند شدم و بهش نزدیک شدم و گفتم
چی داری میگی برای خودت ؟
مگه خانواده من چیکار کردن که من باید تاوان گناه شون و پس بدم
پدر و مادر من پاک ترین و معصوم ترین آدما یه هستن که توی زندگیم دیدم.
یقه ی لباسم رو کشید و من و به سمت خودش نزدیکتر کرد و گفت
_برو از خودشون بپرس ببین چه کارایی که نکردن این ادمایی که ازشون برای خودت بت ساختی
به زحمت دستشو پس زدم و گفتم
دیگه منو نمیبینی هیچ وقت هرچی که بین ما بود تموم شده دیگه اسم منو نیار شاهو انگار کسی به اسممن و نمی شناختی
با صدای خنده بلندی دست منو کشید و به سمت اتاق برد نمیدونستم داره چی کار می کنه اما مجبور بودم که همراهش بشم وقتی وارد اتاق شدیم لپ تاپش رو روشن کرد و مجبورم کرد به فیلمی که داشت پخش میشد نگاه کنم
با دیدن اون فیلمها با دیدن فیلمهایی که من بودم و اون شب توی اون مهمونی و بعد توی خونه خودش ماتم برد
معده ام زیر و رو شد و جوشید و و بدنم یخ بست احساس می کردم همه جونم داره میلرزه
توان ایستادن نداشتم نقش زمین شدم و اون از رابطه هاش با من فیلم داشت!
لپتاپ و بست و گفت
_ می بینی و ازت فیلم دارم اگر یک بار دیگه زبون درازی کنی و بگی دیگه تموم شد دیگه نمیخوام این فیلما همه جای ایران پخش میشه واون پدر و مادر معصومی که ازشون حرف میزنی بی ابرو میشن و انگشت نما
و تو اینو نمیخوای مگه نه ؟
با گریه به صورتش نگاه کردم با تمام ناتوانی من فقط تونستم زمزمه کنم
من تورو دوست داشتم چرا این کارو با من می کنی
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
دقیقا رمان تارگت شد://
وای وای واییییییییییی، بیچاره مونس
سلام ادمین خسته نباشی رمزم یادم نمیاد و بیش از حد مجاز هم فراموشیو زدم…. چیکار کنم آیا 👀 میشه حذفش کرد ؟
ادمین فعلا نیستش گلم
وقت اومد بهش میگم راهنماییت کنه🙃
قربانت ممنون🌹
فدا⚘
جالبه این پسر
پسر اون کیمیای بیشرفه
به جون خودم راست میگم
اره منم از همون اول فهمیدم اومده انتقام بگیره ولی اسمش یاشار بوده الان عوضش کرده گذاشته شاهو تا کسی شک نکنه
دلم میخواد بکشمش بی شرف
اسم پسرکیمیا یاشاربودیعنی اسمشوعوض کرد,
خیلی بیشرفه. این ازکجامتوجه شد مقصراصلی که کیمیابود آیلین واهوراکه مقصرنبودن
ادمین عزیز, تاکی میخواد این نقشه شاهو ادامه پیداکنه, تورو خدا زودتر تمومش کنیدبذاریدرمانتون قشنگ پیش بره
نه پسر بزرگه ی کیمیا همونی که بابا ش پسر عموی کیمیا بود
ادمین میتونه این نظرات به نویسنده انتقال بده, یعنی کی ماجراروبرا شاهوتعریف کردواهورا رامقصرجلوه داد.
کیمیاخودش روانی بودحالاوپسرش مثل خودش چقدخوبه یه بلایی سرش بیاد