رمان خلسه پارت ۲۱ - رمان دونی

رمان خلسه پارت ۲۱

 

بوسه ی محسن یک بوسه ی واقعی بود و لبهایش را گرم و با احساس روی لبهایم فشرد… ولی حتی یک هزارم آن حسی که از برخورد تصادفی لبهایمان با معراج در قلبم جوشیده بود از بوسه ی محسن نداشتم. شاید شش سال تنها و بدون عشق و هیجان زندگی کردن و از طرفی هم امیال غریزی باعث شد که نتوانم به نوازش ها و بوسه های گرم محسن بیتفاوت باشم و مانعش نشدم، ولی آن شور و عشقی که باید بعنوان اولین بوسه و نزدیک شدنم با محسن میداشتم، در رفتارم نبود. خیلی سعی کردم با او سرد نباشم و مثل یک نامزد نرمال رفتار کنم. هر بار که فکر معراج به سرم آمد دست محسن را گرفتم و سعی کردم از این خیال شش ساله که نتیجه ای نداشت رها شوم.
تنها چیزی که نمیتوانستم از او رها شوم دستبند معراج بود! دستبندی که شش سال پیش بالای درخت دور دستم بست و هرگز آن قفلی را که دست معراج بسته بود باز نکرده بودم.
بعد از آمدن محسن چند بار دستم به قفل دستبند رفت و خواستم که بازش کنم ولی… نشد!
میدانستم کار درستی نبود و من به محسن تعهد داشتم و باید هر فکر و هر چیزی که مرا به معراج وصل میکرد حذف میکردم، ولی آن دستبند تنها چیزی بود که سهم قلبم بود در این زندگی.
بازش نکردم و به خودم قبولاندم که به وجودش دور مچم عادت کرده ام و باز نکردنم بخاطر معراج نیست.
خودم و وجدانم را گول زدم و صدایی ته دلم گفت اگر داشتن این دستبند گناه است، بگذار باشد… هیچ کس معصوم نیست!
من آن گناه عاشقانه را گردن میگرفتم… با اعتراف نکردنم به معراج، با از دست دادنش، با شش سال زجر کشیدن و دلتنگی، و با ازدواج اجباری ام با محسن بقدر کافی از زندگی طلبکار بودم من… حقم بود که آن دستبند را بعنوان تنها مفهوم عاشقانه برای قلب و روحم نگه دارم.
فکر معراج را از ذهنم دور نگه داشتم و سعی کردم به محسن نزدیکتر شوم و در قلبم جایی برایش باز کنم. ولی سه ماه گذشت و با رفتارهایی که از محسن دیدم متوجه شدم که او نیمه ی گمشده ی من نیست و مردی که برای زندگی میخواهم نمیتواند باشد.
من طوری بودم که از شریک زندگیم بعنوان مرد ایده آلم فقط محبت واقعی میخواستم… پول و مادیات برایم ملاک نبود، فقط آنقدری که محتاج کسی نباشیم و یک زندگی معمولی داشته باشیم برایم کافی بود، بیشترش هرگز برایم مهم نبوده. هم با معراج هم با هر کسی که بعنوان مرد زندگی ام قرار بود کنارم باشد. ولی در عوض خیلی زیاده خواه بودم برای دوست داشتن و احساسات خرج کردن.. محسن کسی بود که بجای نشان دادن محبتش و به زبان آوردنش، پول خرج میکرد، هدیه میخرید و یا بهترین رستوران شهر را قرق میکرد، و من بعد از یک دعوا و یا دلخوری، برای آشتی کردن و صاف شدن دلم فقط یک بغل و یا یک نوازش بی ریا میخواستم… روحیات من طوری بود که اگر روزی از همسرم خیلی زیاد هم ناراحت میشدم ، وقتی پشت گاز ایستاده و غذا میپزم، می آمد و از پشت بغلم میکرد و محبت واقعیش را حس میکردم همه ی ناراحتی ها و کینه هایم باد هوا میشد… رویا و ایده آل من برای زندگی مشترک چنین آدمی بود ولی محسن آدم این احساسات نبود!
و بدتر از همه اینکه وجدان نداشت، مثل آب خوردن دروغ میگفت تهمت میزد و من با دهان باز نگاهش میکردم و درک نمیکردم که یک آدم چطور میتواند به چشم کسی زل بزند و آنقدر راحت دروغ بگوید!

 

زهرا میگفت همه این ها و تفاوت احساسات و روحیه تان درست، ولی اصلی ترین عاملی که مانع بر دل تو نشستن محسن میشود اینها نیست…

تو عاشق محسن نیستی و مشکل اصلی این است!

 

 

(همونطور که خواستید پارتگذاری رو از سه روز به هر روز تغییر دادم و قرار شد هر روز یک پارت کوتاه داشته باشیم، ولی باز هم اعتراض هست که پارت روزانه کوتاهه و طولانی باشه. دوستان خلسه یک رمان آنلاین هست و این یعنی نویسنده در حال تایپ داستان هست و داستان رو بصورت کامل نداره که راحت هر روز پارت بلند بده. نویسنده هایی هستن که هفته ای یک پارت میدن فقط و حتی نویسنده هایی هستن که وسط رمان قطع میکنن و میگن پولی شد. من چون این رمان رو شروع کردم و شما خوندین و منتظر بقیه ش هستین وجدان کاریم ایجاب میکنه هرررر مشکلی که تو زندگی شخصیم دارم در نظر نگیرم و بخاطر شما ادامه بدم به نوشتنش. ولی شما هم لطفا درک کنید که من قادر نیستم هر روز یک پارت طولانی بنویسم چون باید تمرکز کنم و اون مطالبی که میخوام به ذهنم بیاد تا داستان جذاب بشه، نمیشه که بی معنی فقط تایپ کنم. امیدوارم حق بدید بهم و به یک پارت کوتاه هر روز قانع باشید تا من هم استرس نداشته باشم و با لذت رمانم رو بنویسم)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 سال قبل

امروز پارت نداریم ؟؟

Mobina
Mobina
2 سال قبل

سلام سلام صدتا سلام به روی ماه مهرناز خانم 😍😘
حال احوال همچی خوبه🤗
واییی وایییی وایییییییی عالی بوددددد😍😍😍😍😍
دمت گرم که هر روز پارت میزاری 😘😘😘😘😘😘😘😘

MamyArya
MamyArya
2 سال قبل

مهرنازی عالی بود خواهر دستت طلا. با همین فرمون برو جلو ک ما بیشتر از قبل عاشق این رمان جذابت بشیم.
مهری جونم میدونی از بس ک رمانت جذابه آدم دوس داره همه شو ی جا بخونه اصن صبر آدمو میگیره لامصب بخاطر همینه ک بچه ها اصرار میکنن بیشتر بنویسی ولی خب کاملا درکت میکنیم عزیزم مرسی ک کنار همه مشکلاتت ب یاد ماهم هستی و انقد مسئولیت پذیری ک مخاطبت رو علاف نمیکنی و بهش احترام میذاری این واقعا جای تحسین داره👌👌👌 خودتو اذیت نکن عزیزدلم تو هرجوری بنویسی من خودم ب شخصه پا ب پات میام و هر روز مشتاق تر از دیروزم💋😍😘❤

زهرا
زهرا
2 سال قبل

سلام سلام

خوبی مهرناز جونم☺️❤️

عالی بود مرسی عزیزم
😍❤️✨

واقعا مرسی که هر روز پارت میزاری دستت طلاا عزیزم 😍❤️✨

Zahraa
Zahraa
2 سال قبل

مهرنازی عاااااالیییی بوووود.من هیجوقت رمان انلاین نمیخوندم ولی اینوازاول دنبال کردم .منو خی دنبال خودش میکشوند.و این فقططط ب خاطر قلم توعه عزیزززم

Mahdiyeh
Mahdiyeh
2 سال قبل

ممنون خیلی رمان خوبیه همین طور ادامه بده

Zari
Zari
2 سال قبل

دستتت طلا عالیه
ما به همین کوتاهی اما روزانه راضی هستیم ♥️

H
H
2 سال قبل

چرا اینقدر اعتراض میکنند بعضی ها؟ خوب بنده خدا چون هی می‌گفتیم سه روز طولانی هست برای یک پارت کردش روزی یک پارت حالا هم که شده روزی یک بار اعتراض دارید؟ الان خوب به چه سازی برقصه؟

صدف
صدف
2 سال قبل
پاسخ به  H

ولی خداییش هر سه روز یه پارت طولانی بهتر بود عزیزم
بازم هر طور خودتون صلاح میدونید 🥰🥰🥰

رها
رها
2 سال قبل

سلام عزیزم..
مرسی گلم رمانت خیلی عالیه..😍😘همینطور جلو برو..💪🏻
ماهم درکت میکنیم هر وقت تونستی بنویس..💙
فقط اگه هر روز باشه هر چند کوتاه خیلی خوبه..
یا هر چن روز یکبار ولی بلند باشه..
فقط یه سوال.. معراج کی میاد؟!☹️
اصن میاد؟!

alagol
alagol
2 سال قبل
پاسخ به  رها

به جون خودم ضربان قلبم رف رو هزاررر :/کاش زود تر بیاد مهرناز جون شما هم ناراحت نشو اگ تعتراضی به دیر بودن هم هست چون بی نهایت جذاب مینویسید خسته نباشی 🙂

دنیا
دنیا
2 سال قبل

سلام نویسنده عزیز خسته نباشید من واقعا بابت این رمان زیبا از شما سپاسگزارم من که عاشقش شدم اشکالی نداره ک کوتا باشه فقط هرروز باشه چون من هر شب برا خوندنش با کلی ذوق شوق میام ک بخونم بازم ممنون

یلدا
یلدا
2 سال قبل

ممنونم که به خاطر ما با وجود مشکلاتت پارت گذاری میکنی ، همین که تا حدودی در روز از خماری و هیجان خلاص شیم کافیه 😂
ممنون به خاطر قلم زیبات ❤❤

مریم
مریم
2 سال قبل

سلام مهرناز جون عزیزم.خدا بهت عزت بده عزیزم.
قلمت عالیه گام،حتی اگه کوتاه باشه یا حتی هر سه روز پارت گذاری بشه.ما هم درکت میکنیم عزیزم.هرجور دوستداری و میتونی و هرموقع آرومی بنویس و بزار اینجا.واقعا داستان باید جذاب جلو بره.مثل الان.
ممنونم مهرناز جونییبی

رضوان چهارده چریک
رضوان چهارده چریک
2 سال قبل

من رمان روزانه رو ترجیح می دم هر چقدر هم کوتاه باشه ولی اگه امکانش هست ممنون میشم کمی بلندتر بشه

رضوان چهارده چریک
رضوان چهارده چریک
2 سال قبل

سلام نویسنده ی عزیز
رمان خیلی جالبی هست
ممنون از زحمات شما

صدف
صدف
2 سال قبل

ممنونم ..ولی من ترجیح میدم هفته ای یه بار یه پارت طولانی بخونم تا هرشب یه پارت خیلی کوتاه

سوسن
سوسن
2 سال قبل
پاسخ به  صدف

منم با صدف موافقم!اینجوری نویسنده هم راحت تره🙂

neda
neda
2 سال قبل

شمشیرو از رو بستیا مهرناز جون
الان من چجوری چونه بزنم🤧😂

رها
رها
2 سال قبل
پاسخ به  neda

سلام میگم من یه مشکلی دارم،وقتی یه پارت جدید میزارین ۱۰ ساعت بعدش برام بالا میاد و میتونم بخونم! کسی این مشکل رو نداره؟

دسته‌ها
20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x