دستش را روی شکمش حرکت داد و با بغض لب زد :
_تو هم مثل من باش
دل خوش کن به همین محبت های الکی و فیک
چون فکر نکنم که آلپ ارسلان ملک شاهان
بتونه واقعی تر محبت کنه !
یاد روزی افتاد که داراب چاقو را بیخ گلویش گذاشته بود
و قصد سر بریدنش را داشت
تنش آهسته لرزید و برای سر پا ایستادنش به ناچار به دستگیره در چنگ زد
صدای گریه هق هق مادرش هنوز در. سالن پخش میشد
حاج ملک شاهان شوخی نداشت :
_اگر ولش نکنی خودم پلیس میارم تو این خراب شده
کاری میکنم هم خودتو شلاق بزنن هم اون دختره رو ارسلان
پا روی آبروی من نذار
بهت زده لباسش را چنگ زد
باورش نمی شد چه شنیده است
انگار این مرد هم جنس داراب بود
به ارسلان حق داد برای این حجم تنفر از پدرش ….
ارسلان اما خونسرد تر از هر زمان دیگری
سرش را به نشانه تأیید تکان داد :
_منتظرم
پدرش با خشم روبه رویش ایستاد
_میدونی که این کار ازم بر میاد !
ارسلان پوزخند زد :
_آره ولی شرط می بندم تو نمیدونی چه کارایی از من بر میاد
مروارید با چشم گریان میانشان قرار گرفت
_شما پدر و پسرید
تو رو خدا تمومش کنید
ارسلان حاجی تو این دنیا فقط تو یدونه پسر رو داره
زشته بخاطر یک دختر از خدا بی خبر و خراب رو به روی پدرت وایمیستی
ارسلان خندید
با تمسخر خیره پدرش شد
_آره حاجی ، حق با مامانه
تو که پسر دیگه ای نداری
چشمانش را ریز کرد و مصنوعی با تعجب ادامه داد :
_شایدم داری !
حاج ملک شاهان بهت زده عقب کشید
و مروارید از همه جا بی خبر به گریه اش ادامه داد
دلارای پشت در میلرزید
تنشی که این مدت تحمل کرده به شدت باعث ضعفش شده بود
زانو هایش تا خورد و همان جا پشت در آوار شد و شانه هایش لرزید
کاش مادر او هم برای برگشتش اینطور التماس میکرد
صدای گریه و زاری مادر ارسلان هنوز در گوشش می پیچید :
_خدا نگذره از این عفریته !
هر چی می کشیم از دست اونه
آبرو واسمون نمونده
همه دارن با انگشت ما رو نشون میدن
همه میگن پسرم غیرت نداره
خدا لعنتش کنه که باعث این آبرو ریزیه
دلارای لب هایش را روی هم فشرد
و این بار صدای گریه اش بالا گرفت
تلاشی برای خاموش کردنش نکرد
او مروارید را دوست داشت
همیشه برایش جای سوال بود چطور آلپ ارسلان چنین مادری را رها کرده و رفته
….
انتظار نداشت مروارید اینگونه درباره اش حرف بزند
مرواریدی که از بچگی می شناختش
مرواریدی که در آغوشش بزرگش کرده بود
مروارید با شنیدن صدای آرام گریه کمی مکث کرد
و سپس با چشم هایی ریز شده پرسید
_اینجاست ؟!
داداشش گفت اینجا نگهش نداشتی که
ارسلان کلافه دندان روی هم ساباند
و زیر لب گفت
_زبون نفهم سرتق
مروارید پا تند کرد
ولی قبل از اینکه به در اتاق برسد
ارسلان رو به رویش قرار گرفت
_کجا به سلامتی ؟
مروارید عصبی بود
همه چیز را از چشم دخترک می دید
_باید باهاش حرف بزنم
_حرف بزنی یا توهم بگیریش زیر کتک ؟!
_نگران کتک خوردن اونی ؟
حتما نشسته پشت در داره به ریش ما میخنده
صدایش را در سرش انداخت و ادامه داد :
_می شنوی چی میگم آره ؟
خوشحالی بخاطر گندی که بالا اوردی ؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ینی خدا لعنتت کنه ارسلان کار دلارای شتباه بوده واصلا تایید نمیکنم ولی مقصرش خانوادشه خانواده هرچی بیشتر محدودیت ایجاد کنه بچه ها بیشتر فکر راه در هستن و بیشترم دنبال کارایی هستن که اشتباهه
ولی بازم خرا لعنتت که ارسلان
خدا لپ تاپ منم لعنت کنه که استیکر نداره
یه بار ویرایش کردم بازم غلط الایی داره اولا که اون اشتباهه دوما اون یکیم راه در رو:///////////
اهاااااخدا لعنتت کنه ارسلان درسته
من حرف نزنم بهتره:/
واقعا برای این طرز فکر جامعه متاسفم که تو یه همچین شرایطی دختره لایق صفت های هرزگی هست و پسره بی گناه
آقا چرا من فرق میکنم؟من دارم رمانی رو مینویسم که دختره مستقله و کسی جرعت ندارها بهش بگه تو ….من چرا فرق دارم🤣
حاجی تورمان من دختره داره ناپدریشو نابود میکنه انقدرم خشکه ملت جرعت حرف زدن باهاشو ندارن
(کلی استیکر خنده)
(با لپ تاپ دارم کامنت میذارم)
چرا اینجوریه که پسر رو خطا کار نمیدونن
ولی دخترو چرا!الان من نمیفهم جمعا مجوز کشتن اون دوتا پدر سگو میدید یا نه!
مادره خیلی خیلی بیشوره ینی فقط دلاری خرابه ، و آلپ ارسلان جوونه و خطاکار
خاک تو سر این جور زنای مرد سالار کنن حقته شوهرت بهت خیانت کرده
از مامان ارسلان بدم اومد😐
مسخرست
رمان زیبایی نوشته شده ودقیقا عمق فاجعه رابه قلم کشیده..عمق بدبختی دخترای این زمونه که عاشق شدنشان یعنی بی آبرویی ودلدادگیشان ازنظر بعضی خانواده ها هرزگی محسوب میشه..بدون اینکه یادشون بیادخودشونم روزی جوون بودن عاشقی کردن یاحتی دلشان واسه رنگ چشمی تکان موی درباد لرزیده وافسوس که انهاهم درزمان خودشون بخاطر(آبرو) ازعشقشون احساسشون گذشتن ودرد عاشقی یادشون رفته که بازدرمورد دختر همسایه که پسرشون میخادبخاطردلدادگی زیاد ان دختر انگ بی ابروی،هرزگی،عفریته بودن میزنن ویادشون میره شایددختر خودشونم عاشق بشه وقضاوتش کنن
عاشق شدن که بد نیست عزیزم ولی اگه از فردا هر دختری عاشق شد و به اسم عشق رفت تو تخت یه پسر و ازش کتک خورد و تحقیر شد این کاملا اشتباهه عشق یعنی عاشق روح یه آدم بشی و تنها چیزی که می خوای آرامش اون باشه
منم منظورم این نبودکه هرکی گفت عاشقتم باورکنی منظور من خانواده هان که باعث میشن دخترای ساده ای مثل دلارای عاشق ادمای اشتباهی مثل ارسلان بشن چون محبت واقعی رادر بیرون از خونه دنبالشن
یعنی فک کنین من دارم از بی خوابی میمیرم بعد هیچ رمانی هم نخوندم اما به زور چشماموباز نگه داشتم دلی رو خوندم😂😂😂
پس خواهشا نگید بد مینویسه
هر چی هم که باشه قشنگ مینویسه واقعا
😂
شت😂😂😂
حالم داره ب هم میخورع ا این همه تحقیر و کثیف کاری
امشب برا اولین بار نفرت پیدا کردم نسبت ب این رمان
🙂🤝
تواین رمان واقعیت دخترای ایران گفته میشه پس خوهشا نگین اصلاهمچین قضیه راشاهدنبودین حتی دراطرافتان دخترای ایران بخاطرعاشقی سربریده میشن یاخودکشی میکنن یافدامیشن مجبورن باکسی عمرشونو سرکنن که دوسش ندارن بدون عشق،بی علاقه چون خانواده صلاح دونستن پس حالتون ازاین وضع اجتماع به هم بخوره نه رمان چون عین واقعیته این رمان
چرا فکر میکنم تو خبر نگاری چیزی هستی؟🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣نه ابلفضی
دقیقااا خوب فهمیدی تبریک میگم خیلی باهوشی عزیزم
ابلفضی😐😂بهت میاد
نشسته ام به در نگاه میکنم..
دریچه آه میکشد..
نویسنده جان کجایی که درد دل مارا بفهمی..
از خداوند خواهش میکنم که ارسلان را بخورد و دلارای را سوسک کند..
البته بعد از پایان رمانِ فسقل ما😂😁🖐️
رمان های آنلاین اینجورین که تا ۳۰۰۰ پارت ادامه دارن چون نویسنده هر روز می تونه الکی کشش بده تو خونه تو خیابون لوکیشن همه هم که فقط تهرانه ، حیف اسم نویسنده که اینا رو خودشون میذارن اکثرا هم دخترهای ۱۳ _۱۴ ساله اینا رو می نویسن ، خود من چند تا رمان اولم هر کدوم ۵۰۰ صفحه بودن ولی مثل همه رمانا دختر فقیر و پسر پولدار و مغرور بود تمام صفحه هاش هم با صحنه های کلیشه ای عاشقانه و تجاوز این چیزا پر کردم ولی الان که همه رو پاره کردم رفتم چند تا کتاب معروف خوندم رفتم مسافرت رفتم توی شهرم محله های فقیر نشین اول دارم با دنیا آشنا میشم بعد می خوام رمان بنویسم نه اینکه ۲۴ ساعته تو گوشی باشم و از توهمات فانتزی خودم بنویسم از جامعه از درد مردم از مشکلات دختر و پسرها از اینا می خوام بنویسم پس ازتون خواهش می کنم دست از سر رمان های تن فروشی و ارباب و رعیتی و همخونگی و دانشجویی که دیگه شورش رو در آوردن همش یه استاد سختگیر و جوون و دختر لجباز و شیطون کلاس که آخر عاشق هم میشن ، این رمان هم مشکلش تخیلی بودنشه هیچ دختری حتی در محدود ترین و بدترین خانواده ها و حتی در صورتی که عاشق هم شده باشه حاضر به تن فروشی نیست مگه پسره خامش کرده باشه و گولش زده باشه که اینجا از این خبرا نیست ارسلان اونو دستمال کاغذی کثیفش هم به حساب نمیاره در مورد خانواده اش هم نویسنده با مذهبی ها مشکل داره گویا ، همش. اصرار بر این داره که چون خانواده اش اینجوریه اینطور شده در صورتی که اصلا ربطی نداره من که خودم حرف مردم برام کوچک ترین ارزشی نداره اگه خواهرم همچین کاری می کرد میزدمش چون خودشو بی ارزش کرده میزدمش چون خودشو عروسک تو دستای یه پسر کرده دلیلش این بود می خواستم بهش بفهمونم ارزش تو بیشتر از صیغه چند روزه بودنه البته من دخترم ولی به نظرم زدن لازمش بود ولی نه مثل داراب فقط چند تا کشیده البته ارسلان رو که می کشتم ولی خواهرم رو چون دوست دارم یکم میزدم
ببین عزیزم بعضی از حرفات درسته اما بعضی هم غلط من خودمم نویسنده هستم اما از موضوعات کلیشه ای استفاده نمیکنم
در این مورد حق باتوعه اما باید بگم که بعضی از خانواده ها واقعا همین هستن و به نظر من اغراغ زیادی نشده اما اینکه دلارای این کارو کرد و تن به این کار داد واقعا احمقانه بود ولی غیر ممکن نبود!
خیلی از دخترای دنیا همین مشکلات و دارن به نظرم این رمان موضوع نسبتا جدیدی داره و این ناحقیه که بخواهیم بگیم قلم نویسنده ضعیفه
به نظرم نویسنده استعداد بالایی داره اما خوب جای پیشرفت هم وجود داره!
آره جانم میدونم خانواده های ایرانی تعصبی ان ولی بهتر نبود دختره مستقل و قوی میشد توی یه المیپیاد چیزی مقام میورد باور کن خانواده هم دیدشون نسبت بهش عوض میشد خود من به خانواده ام ثابت کردم چقدر قوی ام و حتی با دوستام درد و دل نمی کنم و به کسی اعتماد ندارم به خاطر همین مامانم باور داره هیچ پسری نمی تونه گولم بزنه و بهم آزادی داده بعدم پدر و مادر بیچاره اش که حتی نزدنش مقصر بردار به اصطلاح غیرتی اش بود
خودتون دارید میگی فانتزی و تخیلی ننوسید بعد میگید چرا نیومد بگه دختره مستقل و قوی شد تو یه المپیادی چیزی مقام نیوورد،دوست عزیز چند نفر مقام المپیاد میارن؟اصلا مگه قوی بودن یه دختر صرفا به درس خون بودنش و رتبه آوردنش در کنکور یا المپیاد و … است؟ ،الان آمار گرفته شده نشون میده هشتاد درصد رتبه های برتر کنکور امسال از منطقه یک تهران یعنی مرفه نشین تهران بودن ،ضمن اینکه رمان اتفاقا شاید اون قسمتش که مثل همیشه راجع به یه پسر افسار گسیخته ی پولدار و قلدره فانتزی طور باشه ولی راجع به اینکه خانواده های ایرانی اونم نه همشون (بیشتر اون خانواده های عامی و سنتی با تعصبات مذهبی که البته آشناییتی با اسلام واقعی ندارن)اهل کشتن اونم فقط به خاطر آبرو و اسم ناموس هستن فانتزی نیست،برادر دلارای به چه جرئتی و با کدوم پشتوانه خواهرش رو تا سر حد مرگ میزنه و حتی قصد سر بریدنش رو میکنه؟آیا قبل از اینکه هم خواهرش از قوانینشون تخطی بکنه همین رفتار های خشونت بار رو با خواهرش نداشت؟غیر از این بود که پدر و مادر دلارای برخورد جدی ای با پسرشون نمیکردن؟لطفا پای صحبت روانشناس ها و روانپزشک ها بشینید ببینید چقدر از خانواده ها گلایه دارن که با طرحواره های اشتباهشون دارن به نوجوون هاشون حس تنهایی و طرد شدگی میدن ،دلارای یه نوجوونه،مادرش به عنوان یک زن بهش حس انسان بودن رو نمیده تا به کمالش کمک کنه،به خاطر تصور جنس دست دوم بودنِ خودش به دختر خودش هم همچین حسی میده،هیچ وقت به عنوان یه هم جنس پای صحبت دخترش که میدید مشکل داره نمینشست،پدر دلارای در برابر خشونت پسرش به دخترش واکنش های منفعلانه ای نشون میداد در حالی که یه دختر وقتی آغوش گرم و مطمئن پدرشو تجربه کنه به ارزش گوهر وجودیش پی میبره و به محبت هر بی سر و پایی دل خوش نمیکنه،مروارید رو نگاه کنید،نماد خیل عظیمی از مادر های ایرانیه، نمیگه پسر من دختر بازه،نمیگه پسر من پایبند به ارزش های اخلاقی نیست ،نمیگه پسر من تا پیش از دلارای هم روابط باز جنسی داشت ،نمیگه پسر من عکس و فیلم خصوصی یه دخترو منتشر کرده،میگه همه چی زیر سر دختره است،میگه دختره از خدا بی خبر و خرابه،چرا؟چون فکر میکنه مرد آزادی داره که نیاز های جنسیش رو پیش از ازدواج و حتی شده بدون محرمیت برطرف بکنه ولی دختر نه،چون مرد رو شبیه یه پیکان همیشه آماده میبینه که انگار بدون رفع نیاز جنسیش عقل نداره و حق داره هر کاری بکنه و کسی نباید ازش انتظار داشته باشه ولی نمیگه دخترم نیاز عاطفی و جنسی داره و آدمه،با همچین نگاهی احتمالا اگه بفهمه شوهرش هم خیانت کاره میگه حتما من مشکل دارم وگرنه از مرد که انتظاری نیست و با تحقیر به زندگیش ادامه میده و فکر میکنه همینکه اسم شوهر بالا باشه کافیه ،طبیعیه که همچین مادر های پسر های بی وفا و هنجار شکنی و بی قید و بندی مثل ارسلان رو تربیت کنه،مستند سعید حنایی رو ببینید،مادرش یکی از همین مادر هاست،میگه پسرم خوب کرد زن های تن فروش رو کشت،این رمان ،خیلی رمان قوی ای نیست،ولی در حد خودش داره اهمیت تفکرات والدین و طرحواره های اشتباه فکری مذهبی والدین رو روی تشکیل روابط عاطفی و جنسی فرزندان نشون میده
واقعا زیبا گفتی احسنت مرحبا
این متن بلندوشمانوشتی دیگه یاحانا نوشتن خلاصه بلندبود ولی پربود از حقیقت دستت طلا گلم
با تمام حرفات موافقم اما به نظرم دخترها توی رمان باید مستقل و قوی باشند حالا چه تو درس چه ورزش چه هنر هر چی حداقل بهتر از وابستگی به جنس مخالف و حتی خانواده است به خاطر همین میگم کاری که دلارای کرد اشتباه بود از چاله افتاد تو چاه حداقل خانواده ات تحقیرت کنن بهتر از پسر غریبه مردمه ولی این رمان من کانال اصلیشو دارم مال سال ۹۷ و هنوز هم تموم نشده الان که تو ۱۴۰۱ هستیم ما تو فامیل خودمون زن سالاری حاکمه مذهبی ترین فرد فامیل هم زنش سر لخت میره بیرون جرأت هم نداره رو حرفش حرف بزنه یا یه پسر فامیل که گفت خودمو می کشم اگه نذارید با دوست دخترم ازدواج کنم الان واقعا زور بچه ها و زنها بیشتره
واقعا حق گفتی
واقعا از حرفات خوشم اومد معلومه آدم باشعوری هستی باهات زیادی موافقم
رمان تو نوشتی حتما حتما حتما بده من بخونم ممنونم ازت
ممنون عزیزم لطف داری ❤️
از نوشتن که دو تا تموم کردم ولی تا دو سال دیگه قصد انتشار ندارم فعلا کنکور هدفمه
اسم رمانتوبگو بخونیم
تو حنا نویسنده اون رمان نیستی؟
..
خودت چند سالته؟
..
با کلیشه ای شدن موافقم اما اینکه یه آدمی رمان بنویسه حالا به هر شکلی و باعث جذب خواننده بشه قطعاا چه 13 سال چ 24 چ 50 سال قلم خوبی داره
…
نویسنده با مذهبیا مشکل نداره، با گیرای الکی که میدن مشکل وجود داره..
ذهن یه دنیای رنگارنگه که چه براساس واقعیت یا چه بر اساس توهم داره زیبا ترین چیز ها رو خلق میکنه
توی دنیای ذهن حتی میتونه خورشید سیا و آسمون صورتی باشه
..
و اگر شما این نوشته ها رو قبول نداری میتونی نخونی اما انتقاد برای چرا نوشتن دختر 13 یا14 ساله درست نیست
…
نه گلم ، ۱۶ سالمه
من به سنشون انتقاد نمی کنم به این انتقاد می کنم که تحت تأثیر داستان سیندرلان منتظر شاهزاده سوار بر اسب سفیدن یا اون مردی که دوست دارن عاشقشون بشه رئیس شرکت و چشم رنگی و جذاب توی رمان هاشون استفاده می کنن وگرنه خودمم یه نوجوونم
عه اشتباهی پیاممو دادم ولی حرفمو میزنم امیدوارم نویسنده دلیلشو بگه …..نویسنده جان چرا انقد پارتارو کم مینویسی چرا یکم طولانیش نمیکنی؟
باهات کاملا موافقم دیگه نویسنده ها شورش رو در اوردن
دقیقا درسته مثلا دلارای ک نصف شب برگشت خونه داراب کتکش زد داراب کله خر هست ولی حق داشت من ک بهش حق دادم ولی نویسنده جوری مینویسه ک انگار همهههه مقصرن جز دلارای ک پاک و مظلومه و تنها جرمش عاشق شدن بود بعد این بچه رو چرا داره نگه داری میکنه ؟ مثلا میخواد نقش مادر جان سوز و مهربون رو بازی کنه (: درسته رمانه ولی من اگ جاش بودم بچه رو سقط میکردم 😐
تو من نیستی احیانا 😂
دقیقا همین حرفا رو می خواستم بزنم ، شخصیت ها یا سفیدن مثل دلارای یا سیاه مثل ارسلان خاکستری نداریم که… بعدم من پدر ارسلان بودم شلاق می گرفتم خودم میزدمش ، مگه خانواده ها آبروشون رو از سر راه آوردن که یه نیم وجبی بچه ازشون بگیره ، بخدا من عاشق بابا و مامانم هستم یه پسر که سهله به خاطر خدا هم شده حاضر نیستم حتی یه لحظه ناراحتی شون رو ببینم حالا فکر کن جلو همه دخترت با لباس عربی با این وضعیت جلو پسر مردم رقصیده نویسنده یه جوری نشون میده که مثلاً اگه من میدیدم به جای دعوا باید می رفتم می گفتم : آفرین دخترم رقصت عالی بود خیلی خوشحالم که فهمیدم با یه مرد رابطه داری در پوست خود نمی گنجم خوب معلومه باید می زدش اما همون طور که گفتم چند تا سیلی فقط، بلاخره اونم آدمه هیچ انسانی به هر دلیلی حق کشتن آدم دیگه رو نداره منظورم کار دارابه که باهاش مخالف شدیدم
گلم من همچین خانواده ای رو دیدم واقعا وجود دارن ولی نه دیگه در این حد:|
این کلا با مذهبیاا لجه!دیگه در این حدم نی
دختر ها هم یه ارزشی دارن دیگه این همه بدبخت نیستن
دلارای اگه بگه حاملس این دفعه داراب میکشتش😔 اگه مادر دلارای جلوی داراب و دامون از دلارای دفاع مبکرد الان اینجوری نمیشد. دلارای هم عقده محبت نداشت.😞 ولی حیف ک مادرش پسر دوسته و پسراشو برتراز دلارای میدونست..
عماد:سلام بچه های. رماندونی منو عشقم گلاویژ الان ماه عسلیم خیلی ممنون ک برای گلاویژ جهیزیه گرفتین😂 کارتون نباشه خودم میام تک و طایفه دلارای و ارسلانو میکنم ت قوطی
گلاویژ: اااییی عماد بی صاحاب چرا داری خالیبندی میکنی ت همونی ک دیروز ی خراش برداشتی ابغوره گرفتی بچه های رمان دونی شما حرفشو باور نکنین چون خبر حاملگیمو شنیده زده ب سرش.خرج افتاده رو دستش من بعداز اینکه فهمیدم اشکای رسواگرمو ریختم . خا دیه ما رفتیم عماد بیریخت گمشو بیا یعنی اگه بچم شکل و شمایل تورو بگیره خودم میکشمت😞😂
#میکس_خفن_😂
👌😂😂
بچه ها ب نظرتون ارسلان واقعن دلارا رو دوس دارع من شک دارم😂😂😆
ن دوست نداره
داره حالا ببین سپیده
داره ولی خودش نمیدونه مثلا:)
من میمیرم اگ دوسش نداشته باشه😢😂😂
وایییی چ بد💔
امروز پارت🤏بیشتر بود
یس 😂
چش بزن😐🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
رمان جذابی هست برا همین ما همه جوره با پارت های کم هم داریم دنبالش میکنیم.پس اینقد از کم بودنش غز نزنید
اه اه از همون اولشم از مروارید و شوهرش و مادر و پدر دلارای متنفر بودم… چرا کسی نمیدونه اون حاملس ☹️
چون ک خرن😂
او کیست او خر است🤣🤣
فقط سکوت که این سکوت سرشار از عصبانیته😑😑 بخاطر کم گذاشتن پارتا😐
میدونم ارسلان آبی دوست داری ولی با قهوه ای میشیم تا این رمان بخواد تموم بشه😆
بازم مثل همیشه کم بودددددددد