رمان دلارای پارت 169 - رمان دونی

 

ارسلان دندان روی هم فشرد و از دلارای جدا شد

– چه مرگته؟

دستش را بالا برد

دخترک را سمت خودش برگرداند و با تمام توان تکانش داد طوری که درد شدیدی در گردن دلارای پیچید

_ حالت از کی بهم میخوره؟ من؟

دلارای با درد دستش را روی گردنش گذاشت

اهسته با درد پچ زد:

– فک…فکر کنم…مسموم شدم

ارسلان با چشم‌های ریز شده چانه‌ی کوچک دخترک را میان انگشت‌هایش فشرد

– دیروز نگفتم بهت یک بار دیگه از این اداها واسه من در بیاری دندونای خوشگلتو تو دهنت میشکونم؟

_ دست من نیست ا

آلپ ارسلان با ارامشی ترسناک زیر چانه‌ی دلارای را نوازش کرد

– دست کدوم پدرسگیه؟
بگو برم دستشو قلم کنم تا قبل از اینکه فک تورو بیارم پایین که دیگه زرت و زرت از من عقت نگیره

تهدید ارسلان به قدر کافی کارساز بود.

دستش را از جلوی دهانش پایین اورد و لب زد:

– یک چایی نبات بخورم…خوب میشم

پوزخندی کنج لب ارسلان نشست.

دستش را روی کمر دلارای سر داده و پایین موهایش را در دست گرفت و محکم کشید

سر دلارای که به سمت عقب کشیده شد، استخوان ترقوه‌اش را بوسید و خونسرد لب زد:

– خودم خوبت میکنم

دندان های نیشش را محکم در گردن دلارای فرو کرد که صدای جیغش بلند شد

– آخ دیوونه

فشار دندان هایش را تا جایی محکم کرد که شوری خون را زیر زبانش احساس کرد.

اشک در چشم‌های دلارای نشست

هر دو دستش را روی شانه‌ی ارسلان گذاشت و همانطور که سعی میکرد او را از خود جدا کند لب زد:

– روانی گوشت تنمو کندی

ارسلان محکم تر موهایش را کشید و دندان هایش را از گردن دلارای جدا کرد.

_ هیش ، یک ساعت دهنتو ببند میتونی؟

دلارای از درد به خود پیچید ، ناله کرد و ارسلان ادامه داد

_ میتونی یا خودم ببندمش؟

قبل از اینکه حرفی بزند زنگ در خانه به صدا در امد

پلک هایش را روی هم فشرد و دمی عمیق گرفت

– کدوم بی پدریه صبح جمعه

به دنبال حرفش فحشی رکیک نثار شخص پشت در کرد.

دلارای دستش را روی پوست ملتهبش گذاشت و هق زد

_ وحشی

ارسلان با چشم‌هایی سرخ شده سر تا پای دلارای را دید زد و عصبی به چشم‌هایش خیره شد

_ پاشو گمشو این گندی که زدی رو جمع کن تا برمیگردم
تخت و به گند کشیدی سر ادااصولات
مثل زنای حامله شدی دلی
خودتو جمع کن تا من جمعت نکردم

لباس هایش را به تن زد و از اتاق خارج شد

مستقیما سمت آیفون رفت اما کسی نبود

خیال کرد اشتباه زنگ زده‌اند و خواست سمت دخترک برگردد که تقه ای به در بالا خورد

ابروهایش درهم فرو رفت

نگهبان اجازه نمیداد کسی بدون هماهنگی بالا بیاید

سمت در رفت و بدون اینکه از چشمی نگاه کند دستگیره را پایین داد

با دیدن ماموری که پشت در ایستاده بود ابرو در هم کشید

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nafas
Nafas
2 سال قبل

نویسنده گرام روزی دوتا پارتم بزاری خوبه ها
یه پارت کمه خو

تازه وارد🙋‍♀️
تازه وارد🙋‍♀️
2 سال قبل

به نظر من دلی و ارسلان رو ببرند کلانتری بعد اونجا دلی رو عقد ارسلان کنند آخه ارسلان که بگیر نیست بلکه تو عمل انجام شده قرار بگیره😂😂😂

فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل

دقیقا همینطوره
پدر و مادر ارسلان ازشون شکایت میکنن بابت صیغه شون … اونا هم چون صیغه شون رسمی نبود دنبال مدارک میگردن که پیدا نمیکنن مجبور میشن عقد کنن

Tamana
Tamana
2 سال قبل

مثله سگ و گربه میمونن😂
وحشیاااا🤐🤧
باید همینجا به ارسلان بگم ک مثل زن حامله نشده خوده زن حاملس😶😂💔🙂

Tamana
Tamana
2 سال قبل

۳ تا پارت باهم خوندم🙂
زیاد شده بود🙂💔😂

Naznin
Naznin
2 سال قبل

چرا اکثرتون از نویسنده بد میگین؟😐😂بدبخت دلم سوخت واسش اگ از پارتاش ناراضی هستین نخونین من واس خاطر این دوماه ی بار مبخونمش زیادم مبشه

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

ای وای مامور دلی رانبره

هیچکی
2 سال قبل

داره کلیشه ای میشه دیگه
حتما حالا ارسلان با کله میره تو صورت ماموره بعدم با پول حلش میکنه همش ایکسشر

Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

او مای گاددددد ارسلان ب.گ.ا رفت 😂😂😂

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

یعنی…
هوف
هیچی ول کن

:(🖤
:(🖤
2 سال قبل

ای سکوت منطقی تر است.😂😂😂

سارا
سارا
2 سال قبل

دلم‌میخاد انواع و اقسام فوش هارو نثار نویسنده گلمون کنم
یه پیام دارم برای نویسنده عزیز…

یه رهگذر
2 سال قبل

ارسلان خیلی بی عقله
و دلارای خیلی بچس
اصلا چرا عقد دائم نمیکنن!
اینا که دیگه کار از کارشون گذشته..

Mehra
Mehra
2 سال قبل
پاسخ به  یه رهگذر

اون که خبر نداره دلی حاملس، تازه اگه قرار به عقد بود ارسلان باید الان یه ٢٠٠،٣٠٠ زن داشته باشه
واسه اون که مهم نیس

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  یه رهگذر

ههه زهی خیال باطل..ارسلان مرده عقده دائم نیست اصلا دلی راهم واسه تختش میخاد مگه خل شده بادخترای رنگو وارنگی که دوربرش هستن بیاد دلی بچه که حالا هیچ کسیو نداره عقدکنه محاااااله

:(🖤
:(🖤
2 سال قبل

دیدن بعضی موقع میخای ی چی ت کامنتا بگی ولی هیچی نداری ک بگی؟؟؟😂😂
دقیقا تو این حال کثیف گیر افتادم🥺🤣

پس سکوت میکنم این سکوت منطقی تر است😑🤣
فقط عای دلم خنک بیان دلیو ببرن داراب مث چی باز آب نمایش کنه جیگرم ت ای گرما حال بیاد
بخدا بیشتر نوشیدنی خنک ‌ تگری چیزیه ک دهنت ای دوتا نفله رو سرویس کنه😂

یکی
یکی
2 سال قبل

ارسلان ، خون‌آشام میشودد😂

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

توجه توجه
اکتشاف جدید …
مگه ارسلان خون آشامه ؟ که دندان های نیشش را محکم در گردن دلارای فرو کرد که صدای جیغش بلند شد و مزه تلخ خون رو زیر زبانش حس کرد ؟
فهمیدیم دیگه ارسلان خون آشامه😂 بچه ی در بطن دلی هم فوق فوقش یه گرگینه در میاد🤣 خود دلی هم که بماند چجور جونوریه 🤣

تا اکتشافات بعدی بدروددد🤣

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط 𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
مهشید
مهشید
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣خدا خفت نکنه 🤣🤣🤣

تورو سننه قربونم بری

این نویسنده رسماا مارو میده ب گ… ا با این نوشتنش بابا یخورده بیشتر بنویسس

زلال
زلال
2 سال قبل

کاره پدرومادر ارسلان یام دلارایه فک کنم

ارزو
2 سال قبل
پاسخ به  زلال

عاره احتمالا🙂💔

ستایش
ستایش
2 سال قبل

یعنی وحشی تر و بی حس تراز ارسلان تاحالا توی عمرم ندیدم

Nahar
Nahar
2 سال قبل

ب نظرم همه پدر و مادرا باید این رمان رو بخونن ن تنها پدر و مادرا بلکه نوجوون‌ها‌هم باید بخونن که یک اشتباه کوچیک میتونه چقدر بزرگ و دردسر ساز بشه
«برای پدر و مادر: اینکه نباید بین بچه ها فرق گذاشت چون عقده میشه و موجب کمبود محبت امروزه هم که کلا فرق گذاشتن خانواده ها بین دختر و پسر رواج شده جوری ک پسرو برتراز دختر میدونن»
برای نوجوون ها: با هرکس و ناکسی نباید به خصوص جنس مذکر دوست بشیم و بگیم چون کمبود محبت داریم اشکال نداره و هرچیزی که اون پسره گفت رو انجام بدیم تا دیده بشیم دقیقا مثل زندگی دلارای نمیدونم درست ذکر کردم یا ن ارسلان و دلارای فقط یک قربانی ان»
و فکر کنم نویسنده خودش هم یک زخم خورده از این خانواده هاس و با نوشتن یک رمان داره میگه ک فرق گذاشتن بین دختر و پسر چقدر میتونه کمبود درست کنه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
🫠anisa
🫠anisa
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

دمت گرم

ghazal
ghazal
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

اوهوم این رمان درسته ک یه اشکالاتی دارع یا پارتاش خیلی کوتاهه ولی پیام خوبی داره بنظرم خوندن این رمان برای پدرمادرایی ک افکار قدیمی ای مثل ترس از رفتن ابرو یا برتری پسرا دارن خیلی مفیده

الی
الی
2 سال قبل

واووووو
مامور؟
گند زدی به رمان که نویسنده

ارزو
2 سال قبل

ایشالله ماموره یه تیر بزنه تو کله ی ارسلان دل من خنک شهههه…موجود کثافت 😑😑😑😑😑😑😑

ghazal
ghazal
2 سال قبل
پاسخ به  ارزو

آمین😂

دسته‌ها
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x